انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: 1- آیا پذیرفته ام که در اسارت زندان افسردگی ،از تغییر احساسم عاجزم؟
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
آیا پذیرفته ام که در اسارت زندان افسردگی ،از تغییر احساسم عاجزم؟
اری من در برابر هر چه بیرون از من اتفاق می افتد عاجزم و در برابر اتفاقات درونم هم گاهی عاجزم.فقط باید به دنبال این باشم که چه چیزهایی مرا افسرده میکند.به تجربه من گوش کردن به اهنگهای غمگین و نا امید کننده و صحبت با ادمهای منفی.دیدن شبکه های سیاسی و خواندن بیش از حد مطالب حوادث روزنامه ها به افسردگی دامن میزند.من باید یادم باشد یک فرد در حال بهبودی هستم و از هر چیزی احساسات مرا منفی میکند باید خودداری کنم
HeartHeartHeart
بسیاری از افراد در یافته اند که تلاش برای نجات از هجوم طوفان افسردگی بیهوده است.
به فرد افسرده می گویند فورا خودت را از شرش خلاص کن .انها نمی دانند که یک افسرده ارزوی توقف بیماری اش را دارد.او برای فرار از احساس پوچی شروع به انجام فعالیتهایی می کند که قبلا از انجامشان لذت می برده همه ما افسردگان برای داشتن احساس بهتر تلاشهای زیادی کرده ایم روشهای مختلفی مثل نوشیدن الکل .خوردن افراطی غذا کارکردن طولانی مدت و بی وقفه یا هر کاری که احساس مارا پنهان کند.
جدیدا اغلب معتادان افسردگی را عامل اولیه و اساسی بیماریشان می دانند.
بعضی افراد راهای سالمتری برای دور کردن احساس افسردگی از خود بکار می برند
انها فعالیت اجتماعیشان را بیشتر می کنند.به تفریح مورد علاقه شان می پردازند ویا سعی می کنند سرگرمی جدیدی برای خودشان ایجاد کنند.
در افسردگی خفیف ممکن است این راه ها جواب بدهد اما در افسردگی شدید بیمار نیاز به بستری دارداحساساتی که به سمت افسرده هجوم می اورد مزمن و ریشه ای هستند وفرد خود را در موقعیت افسردگان میابدو حقیقتا او افسرده شده است
قدم یک این اگاهی را به ما می دهد که ما افرادی افسرده هستیم که دائما دچار افسرده گی می شویم .
ما مصرف کنندگان افسردکی هستیم Heart
بله ، خود غیز قابل اراده بودن و از دست دادن اختیار زندگی دلیلی بر عاجز بودن من می باشد . ابتدا در مورد واژه عجز واکنش و عکس العمل نشان می دادم و همیشه فکر می کردم این کلمه در مورد افراد ترسو و ضعیف به کار می رود اما وقتی نگاهی به رفتارهای افراطی و اجباری خود و صدمات روحی و روانی که به خاطر وابستگی به خود زدم نیم نگاهی کردم فهمیدم به سادگی نمی توانم از رفتارهایم پرهیز نمایم و نیاز دارم عجز خود را به طور سلولی بر خودم ثابت کنم .
اره میپذیرم ک عاجزم ,در واقع من افسرده ام ,بیماری افسردگی دارم....گاهی غمگین میشم و از این حالت لذت میبرم ..وقتی احساس غم دارم نمیتونم احساسمو تغییر بدم ,مگه اینکه ب یاد خدا بیفتم اونم باید خیلی ب خودم فشار بیارم تا از خدا انرژی مثبت بگیرم .
اره من وقتی که دچار افسردگی میشدم یامیشم وقتی که میخوام این احساس تغییر بدهم واقعا نمیتونستم وخیلی هم برام سخت بود میخواستم غمگین نباشم اما غمگین میشدم میخواستم از حرف های خوب خوشم بیاد اما نمیتونستم میخواستم از فامیل دوستان اشنایان خوشم بیاد اما نمیتونستم میخواستم برم تو پارک مثل همه خوش بگذرونم ولذت ببرم اما واقعا دست من نبود ومن نمیتوستم من اعلام عجز میکنم دربرابر افسردگی وتغییر احساسات.