انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: مشعاره گر
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17
سنگ حرمت قبله ی پیشانی هاست


همسایگی ات فخر خراسانی هاست


ننداخته تاس جفت هشت آوردیم


این قاعده ی قمار ایرانی هاست
گفته بودی که چرا محو تماشای منی



آن چنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی



مژه بر هم نزنم تا که زدستم نرود



ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی

aseman

دلم خوش بود که یارم با وفا بود

کمی از زندگیش از ان ما بود


ولی افسوس که فکر ما غلط بود


که زنگ تفریحش احساس ما بود...


ای چرخ فلک خرابی از کینه تست

بیدادگری شیوه دیرینه تست

ای خاک اگر سینه تو بشکافند

بس گوهر قیمتی که در سینه تست
روزگاریست در این کوچه گرفتار توام



با خبر باش که در حسرت دیدار تو ام



گفته بودی که طبیب دل هر بیماری



پس طبیب دل من باش که بیمار تو ام

عشق‏ است ، بیایید خیانت نکنیم



با غیر رفیق خود رفاقت نکنیم



عشق است، نه عادتی که هر روزه شود



عادت بکنیم به عشق عادت نکنیم
الهی دانایی ده که در راه نیافتیم بینایی ده که در چاه نیفتیم بنمای رهی که ره نماینده تویی بگشای دری که در گشاینده تویی من دست به هیچ دستگیری ندهم که ایشان همه فانیند وپاینده تویی
من نمی خواهم که بعد از مــــــــــرگ من افغان کنند



دوستان گــــــــــــــــــــریان شوند و دیگران نالان کنند



من نمی خواهم کـــــــــــــــــه فرزندان و نزدیکان من



ای پــــــدر جان ! ای عمــــــو جان! ای برادر جان کنند



من نمی خواهم پی تشییع مـــــــــــــن خویشان من



خویش را از کــــــــار وا دارند و ســـــــــــــرگردان کنند



مـــــــــــن نمی خواهم پــــــــــــی آمرزش من قاریان



با صدای زیـــــــــــر و بم ترتیل الــــــــــــــــرحمن کنند



مــــــــــن نمی خواهم خـــــــــدا را گوسفندی بیگناه



بهر اطعام عــــــــــــــــزادارن مـــــــــــــــن قربان کنند



مــــــــــن نمی خواهم که از اعمال نا هنجار مــــــــن



ز ایزد منان در ایــــــــــــــــن ره بخشش و غفران کنند



آنچه در تحسین مـــــــــــــن گویند بهتان است و بس



مـــــــــــــن نمی خواهم مــــــــــــرا آلودۀ بهتان کنند



جان من پاک است و چون جان پاک باشد باک نیست



خود اگــــــــــــــر ناپاک تــــــــــــن را طعمۀ نیران کنند



در بیابانی کجا از هـــــــــــــــــــــر طرف فرسنگهاست



پیکـــــــرم را بی کفن بی شســـــتشو پنهان کنند

ببندم شال و میپوشم قدک را

بنازم گردش چرخ و فلک را

بگردم آب دریاها سراسر

بشویم هر دو دست بی نمک را


تن محنت کشی دیرم خدایا

دل با غم خوشی دیرم خدایا

زشوق مسکن و داد غریبی

به سینه آتشی دیرم خدایا

دلی دیرم خریدار محبت

کز او گرم است بازار محبت

لباسی دوختم بر قامت دل

زپود محنت و تار محبت
[color=#FF0000][size=medium]تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هردم اید غمی از نو به مبارک بادم

حافظ

تا به سودای تو از خانه به بازار شدیم هر کجا درد و غمی بود خریدار شدیم


سیادی نسفی
مي توانم بعد از اين، با اين خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بي ريا

سفره ي دل را برايش باز کنم
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا ازآن ما کن ای دوست
دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17