انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: 20- وقتي تنها هستم، چه احساسي دارم؟
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
20- وقتي تنها هستم، چه احساسي دارم؟
بستگي داره با بيماريم تنها باشم ، يا با بهبودي .

.احساس من در تنهايي بستگي .به ميزان وابستگي هايم داره ....به افكارم و عزت نفسم داره ..

 از وقتي رابطه ام با خودم خوب شده  و ميتونم خودم را تحمل كنم ، احساس تنهايي نميكنم ... و در تنهايي ميتونم برنامه هاي خودم را داشته باشم .. 

 

 
من هروقت تنها میشدم سفر به راههای دور در گذشته میکردم واتفاقات گذشته را بررسی میکردم که چه اتفاقاتی افتاد وچرا افتاده وچون فرزندم را ازدست داده بودم خوب هیچ وقت نمی خواستم بپذیرم که هرچند به اوعشق دارم وخواهم داشت ولی اوهم بنحوی به گذشته تعلق دارد و میتوانم باخاطرات خوبش زندگی کنم ولی بابازگشت به گذشته فقط باعث بالا آمدن ترسهام وخشمهایم بخصوص درمورد فرزندم بخاطر حادثه اتفاق افتاده که بعد از سالها کارروی این اتفاق وبالا بردن پذیرشم توانستم قبول کردم . من درتنهایی تخم کینه می کاشتم وبعدغرق درآینده میشدم که برای فرزتد بعدی چه خواهم کرد که زندگیم را چطور وچه سان پیش خواهم برد که به دیگران ثابت کنم که من یک انسان بازنده نیستم که اینهم باز روی عدم اعتمادبه نفس من وعقده خود کم بینی دونقص بزرگ که ازنقائص فلج کننده روان انسان هستندوبه همچنین عدم پذیرش من که بخاطر فرزند اول داشتم که چرا وی راازدست دادم مرا همیشه دچارترسهای بیشماری میکرد که یکی ازمهمترین آنها ترس از دست دادن بود امروز که به این شرایط خودم فکرمیکنم می بینم که من بااین احساسها چه ضرر بزرگی بخودم زده ام ولی امروزترسی از تنهایی ندارم وآنرا باافکارمنفی پر نمی کنم نشریه میخوانم قدمهارامرور میکنم یا احساساتم را درسایت مشارکت میکنم مطالب دوستان بهبودی را میخوانم وتجربه میگیرم ورزش میکنم موسیقی گوش وکارهای زیادی که تنهایم رابرایم دلچسب می کند .

 
قبل از ورود به جلسات در زمان تنهایی ابتدا به ذهن خود رجوع میکردم  تمام افکار منفی را طبقه بندی کرده و در الویت قرار میدادم که یکی از انها در درجه اول خودم بودم که چون امروز حال من بد است دیگران هم باید سهیم شوند  این حال بدی راسریع به انها انتقال میدادم .چون نیاز داشتم که تخلیه روحی شوم و باید از این ذ هن اشفته خلاص میشدم حال به هرگونه بود برایم فرقی نمیکرد  یا با گفتگو با دیکران یا مکالمه تلفنی . امروز سپاس خدایی را که درک کردم  در تنهایی خیلی با او حرف میزنم او یک همراه خوب برای مشارکت من است او بهترین دوست بهبودی در زمان تنهایی هایم میباشد .احساس خوب و بدم را به او میگویم وقتی شاد و یا غمگینم او را در کنار خود احساس میکنم با من همراه است برنامه ای منظم برای خود درست کرده ام از نشریات انجمن درطول روز استفاده میکنم .سعی میکنم با خود به صلح برسم وقتی که به گذشته میروم حال من خراب میشود به خود نهیب میزنم که به خودت خسارت نزن از افکار مثبت استفاده کن . با دوستان  بهبودی صحبت میکنم امروز در جهت بهبودی خودم قدم برمیدارم .درست که بهبودی پایان دردهای گذشته و ترسهای اینده نیست بلکه فرصت جدیدی است برای نگاهی تازه ومسیری ارام و مطمئن .و افسوس برای گذشته و نگرانی برای اینده مانند دزدان دوقلویی هستند که زمان حال را از ما میگیرند .پس حتی در تنهایی سعی نمایم که در زمان حال زندگی کنم.