انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: فقط برای امروز-پانزدهم بهمن
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
15بهمن مسئله احساس خوب نیست

«بهبودی برای ما فقط لذت بردن نیست.»

کتاب پایه

v

در دوران اعتیاد فعال، اکثر ما دقیقاً میدانستیم احساس ما از روزی به روز دیگر چه تغییری خواهد کرد. تنها باید برچسب روی بطری را میخواندیم یا از محتویات داخل کیسه مطلع میشدیم. احساسات خود را برنامهریزی میکردیم و هدف هر روز ما این بود که احساس خوبی داشته باشیم.

در دوران بهبودی میتوانیم از روزی به روز دیگر، حتی از دقیقهای به دقیقه دیگر احساس متفاوتی داشته باشیم. شاید در صبح احساس کنیم پرانرژی و خوشحال هستیم، ولی در بعد از ظهر به طور عجیبی احساس ناراحتی و افسردگی داشته باشیم. از آنجا که دیگر برای احساسات هر روز صبح خود برنامهریزی نمیکنیم، ممکن است قدری احساس ناراحتی کنیم، مثلاً در صبح احساس خستگی کنیم و در شب بیخوابی داشته باشیم.

البته همیشه این احتمال وجود دارد که احساس خوبی داشته باشیم، ولی مسئله این نیست. امروز دغدغه اصلی ما داشتن احساس خوب نیست، بلکه باید یاد بگیریم چگونه با احساسات خود کنار بیاییم و آنها را درک کنیم، مهم نیست این احساسات چه هستند. با کارکرد قدمها و مشارکت با دیگران درباره احساسات خود، این کار را به انجام میرسانیم.

v

فقط برای امروز: احساسات خود را هر چه هست و همان طور که هست، میپذیرم. برنامه را تمرین میکنم و یاد میگیرم با احساسات خود زندگی کنم.
15 بهمن
با تمام نيازها و خواهش‌هاي بي‌پايانم در مقابل خداوند سجده کرده و با فروتني از او مي‌خواهم تا مرا در برابر شیطنت‌های نقص‌هايم حفظ كند. نقص‌هايي كه به راحتي مرا دچار دردسر كرده و موجبات خسارت به ديگران مي‌شود. امروز ترسیدن از قضاوت ديگران يا خجالت و شرمساری از عملكرد اشتباهم، يا از دست دادن آرامش و يا احساس دردآور تنهايي در حضور جمع، يا از دست دادن كنترل اعمالي كه به غير از پشيماني سود دیگري ندارد. باعث منزوی و اشتباهات دوباره می‌شوند. امروز خداوند با من است و حضورش را با تمام وجود درك مي‌کنم. آيا من قادر به درك اين هستم كه من انسانم و با تمام محدوديت‌هايم جايزالخطا هستم؟ آيا به خودم اجازه‌ی استفاده كردن از تجربه‌ی ديگران را مي‌دهم؟ آيا از دوستانم در گروه براي آموختن راه‌هاي مقابله با نقص‌هايم كمك مي‌گيرم؟ آيا حضور خداوند را در تمام لحظات زندگيم احساس مي‌كنم؟ حضور خداوند مثل منبع نوري است، كه به وقت رهايي از هر آنچه كه با آن در ارتباط مي‌باشم، را دچار تحول مي‌كند!
خود را براي درك خداوند آماده كن!
لحظه‌ای که از جر و بحث دست برداشتم، توانستم ببینم و احساس کنم. درست از همانجا گام دوم ارام و بتدریج وارد زندگیم شد. نمیدانم چه اتفاقی افتاد یا از چه روزی به قدرتی برتر از خودم اعتقاد پیدا کردم، فقط میدانم که الان به ان ایمان دارم. برای رسیدن به این مرحله، تنها باید مبارزه را کنار میگذاشتم و بقیه برنامه‌های انجمن را با تمام وجود اجرا میکردم.
۱۲ گام و ۱۲ سنت
پس از سالها درگیری و اشوبی که به واسه خودرایی به پا شده بود گام دوم مرا از دام تنهاییم رها کرد. اکنون در سفر جدیدم، هیچ چیز برایم دردناک یا دست نیافتنی نیست.همیشه کسی هست که بار زندگی را با او قسمت کنم. گام دوم باعث شد که با خدا پیوند بخورم و حالا میفهمم که مشکلات روحی ام به دلیل نقصم بوده است. برای اینکه از گذشته رهایی یابم باید اینده را به کسی واگذار کنم که شانه‌هایش از من خیلی پهن تر است.
اندیشه امروز a day at a time

گاهی اوقات می شنویم که تواضع را چنین تعریف کرده اند که حالتی از وجود است که در آن انسان آموزش پذیر باشد . با توجه به این تعریف بیشتر ما در برنامه فادرند که از مواد مخدر بطور جدی پرهیز کنند حداقل فروتنی را کسب کرده اند . در غیر اینصورت قادر نخواهیم بود که از مواد مخدر ، رفتار معتاد گونه و هر عمل ویرانگری اجتناب ورزیم .
آیا من تداوم پیشرفت را در افزایش فروتنی خود می بینم ؟
آیا اکنون که من شورع به کسب و گسترش فروتنی کرده ام قادر به ادامه آن هستم ؟
آیا من قادرم که با فکری از پیشنهادات دوستانم در گروه برای تمرین جهت کسب فروتنی بپردازم ؟
آیا من درک کرده ام که برای ادامه بهبودی باید که آموزش پذیر ، احترام پذیر و هشیار باقی بمانم ؟

" مسئولیت پذیر باقی بمان . "

کپی از این مطلب فقط با ذکر نام سایت www.forum.banianbehboodi.ir مجاز می باشد .
15 بهمن
مدت زیادی سعی کرد تا " رها کرده و به خداوند بسپارم." اما بنظر می رسید که نمی توانم آنرا انجام دهم. لازم بود که یک راه مؤثر برای رها کردن پیدا کنم. در جلسات از مشسارکت فردی شنیدم که او از فرد مورد علاقه اش در یک ساحل زیبا عکس گرفته استف گرم شدن در نور یک نیروی برتر. الانان به من آموخت که هرچه را دوست می دارم بگیرم و بقیه را رها کنم. من نمی توانستم به صحنه ساحل ارتباط پیدا کنم، اما راحتی را در ایده های عمومی یافتم. یکبار دیگر تجربه، نیرو و امید دیگر اعضا الانان به من اجازه داد تا خودم را پیدا کنم و شخصاً پاسخگو باشم. من اکنون فرد مورد علاقه ام را در پتویی که فکر می کنم او دوست دار پیچیدم یک پتوی نرم تر، یک پتوی محافظ، یک لحاف چهل تیکه _ و به آرامی او را به نیروی برترم می سپارم..
من فهمیدم که صریح و روشن بودن این امر بسیار مهم اشت. بعد از تمام اینهاست که ترس و نگرانی من آشکار می شود.
با یک تصویر واضح از فرد مورد علاقه ام در حالیکه تحت مراقبت یک نیروی برتر می باشد، بهتر می توانم صادقانه " رها کرده و به خداوند بسپارم."


یادآوری امروز

وقتی که برای دیگران نگران هستم، به کمکنیروی برترم نیاز دارم. جنگیدن با ترسهایم اغلب منجر به تسلط یافتن آن بر من می شود، اما با واگذار کردن آن به خداوند از همه آنها می توانم رها شوم.
رها کرده و به خداوند بسپار....." این شعار به ما می آموزد که از مشکلاتی که باعث زحمت و سردرگمی ما می شوند خلاص شویم، چون ما قادر نیستیم که به تنهایی آنها را حل کنیم."
پیام امروز
پانزدهم بهمن:   وقتی باورهایت را تغییر دهی؛ جسم، هویت و دنیای تو تغییر می کند.   راهنمای اولم همیشه خود را در جلسات یک معتاد واقعی به نیکوتین معرفی می کرد. او اعتقاد داشت که با قطع مصرف نیکوتین با تمام معنا زندگی می کند. اعتیاد او چندان شدید نبود اما تعهد او به زندگی کردن به تمام معنی برایم حائز اهمیت بود. من اسیر نیکوتین بودم زیرا نمی توانستم با زندگی به همانگونه که هست رو به رو شوم. با مصرف نیکوتین سعی می کردم از مشکلات فرار کنم اما همیشه وهمه جا مشکلات رو در رویم قرار داشت. در رو در رویی با فشارهای عصبی به جای چاره جویی مصرف نیکوتین را انتخاب می کردم. از نیکوتین به عنوان ابزاری برای سرکوب احساسات استفاده می کردم اما با وجود مصرف، احساسات همچنان پابرجا بود. در انجمن نیکوتینی های گمنام آموختم تا چگونه بدون مصرف نیکوتین با خود رو به رو شوم. با قطع مصرف نیکوتین به مرور انجام فعالیت هایی که بدون مصرف نیکوتین برایم غیر ممکن می نمود سهل و آسان شد.برای امروز، زندگی را به تمام معنی زندگی خواهم کرد.
مراقبه روزانه از کتاب "یکسال معجزه"
بازتابهاي روزانه الکليهاي گمنام 
فقط براي امروز الکلي هاي گمنام 

پانزدهم بهمن ماه 

رهايي باشکوه 
لحظه اي که از جر و بحث دست برداشتم ، توانستم ببينم و احساس کنم . درست از همان جا ، گام دوم آرام و به تدريجوارد زندگيم شد . نمي دانم چه اتفاقي افتاد يا از چه روزي به قدرتي برتر ازخودم اعتقاد پيدا کردم، فقط ميدانم که الان به آن ايمان دارم . براي رسيدن به اين مرحله ، تنهابايد مبارزه را کنار مي گذاشتم و بقيه برنامه هاي انجمن را با تمام وجود اجرا مي کردم . 
دوازده گام و دوازده سنت 

پس از سالها درگيري با آشوبي که به واسطه خودرايي ام بپا شده بود . گام دوم مرا از دام تنهايي رها کرد . اکنون در سفر جديدم  هيچ چيز برايم دردناک يا دست نيافتني نيست . هميشه کسي هست که بار زندگي را با او قسمت کنم . گام دوم باعث شد که با خدا پيوند بخورم و حالا ميفهمم که مشکلات روحي ام به دليل نفسم بوده است . براي اينکه از گذشته رهايي يابم بايد آينده را به کسي واگذارکنم که شانه هايش از من خيلي پهن تر است.