انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: 6-چرا بر خلاف تمام قول و قرارها و دلایل خوبی که برای در حالت ترک ماندن وجود دارد این
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
چرا بر خلاف تمام قول و قرارها و دلایل خوبی که برای در حالت ترک ماندن وجود دارد این فکر احمقانه تمام دلایل خوب را کنار میزند؟
هرگاه که ما ازنظراحساسی وعاطفی در بند نامتعا دلی خود را می دیدیم برای سرپوش گذاشتن برروی آن احساسات. فکر احمقانه ما مصرف مواد مخدررا برای ما تجویز می کرد واین بدلیل فراموشکاری ما بودکه روزهای گذشته چه دردها یی کشیده بودیم واین مواقع سیستم انکار که قسمت مهم ومرموز بیماری ما می باشد شروع به دلیل ترا شی میکند وتمام حقایق وشرایط موجودرا درما تجزیه وتحلیل می کند وما را به سمت سوی مصر ف سوق می دهد
فکر احمقانه در این سوال در واقع نقطه چین و جای خالی است و می توان در آنجا الکل ، سیگار ، مواد مخدر و یا هر عادت مخرب دیگری را قرار داد .

فکر احمقانه در واقع همان توجیح است . من برای انجام هر کاری باید توجیهی داشته باشم و گرنه آن کار را انجام نمی دهم! مغزم در شرایط مختلف درحال توجیح کردن اعمال و رفتارم است . بیماری من دقیقا از همین نقطه شروع می شود! وقتی من کار غلطی را انجام می دهم یا زیر بنا و نیت کارم غلط است بیماری اعتیادم برایم توجیه می آورد! فکر ناسالم من آنقدر قوی است که من نمی توانم کاری بر خلاف آنچه که بیماریم دستور می دهد انجام بدهم به همین خاطر به آن طرز فکر معتاد گونه می گویند . اگر من برای یک کار منطقی توجیح بیاورم فکر من بیمارگونه نیست ، بلکه از علایم سلامت عقل من است .

برخی از معروف ترین افکار معتاد گونه : ( من با همه فرق دارم ) ، ( من می دونم ) ،( من می تونم ) ـ ( این دفعه با دفعه قبل فرق داره ) ، ( همین دوتا دود را می زنم دیگه نمی زنم ) ـ ( جوری می زنم که معتاد نشوم ) ، ( فقط جنس خوب بود می زنم ) ، ( موقع عروسی می زنم ) ، ( فقط می فروشم و خودم نمی کشم ) است . درواقع من بارها دستم را در آتش می کنم و می سوزم اما باز هم با خودم می گویم این دفعه فرق دارد و دستم نمی سوزد ...

توجیح کردن هم مانند احساس تفاوت ، خودمحوری و افراط از شاخه های اصلی بیماری اعتیاد است .
سیستم فکری من طوری است که غلط کار میکند!من مواد مصرف میکردم چون توانایی رویارویی با مشکلات زندگی طبق شرایط زندگی را نداشتم و خواهان سهم بیشتری از زندگی انطور که هست بودم.من یادم میرفت که مواد چه اوضاع رقت انگیزی برایم بوجود  می اورد.فکر من انقدر حمقانه بود که میگفتم حسن شنبه و زهرا سیاه و کل مواد فروشها و ادمهای لاشی از پدرم بیشتر میفهمند.میگفتم کسی که مواد مخدر مصرف نمیکند اسکول استتصویر: images/smilies/biggrin.gif
 
تنها چیزی که تمام قول و قرارها را کنار میزند و

مصرف مواد را توجیح میکند  همان انحراف فکری

معتاد گونه یا فکراحمقانه است.همان چیزی که

تمام دلایل خوب راکنار میزند و باعث میشود

داشته هایم را نبینم وفکر کنم هم میتوانم مصرف

کنم و هم اینکه اعتبار؛خانواده؛شغل و... حفظ

 کنم...
                                                             تصویر: images/smilies/heart.gifتصویر: images/smilies/heart.gifتصویر: images/smilies/heart.gifتصویر: images/smilies/heart.gifتصویر: images/smilies/heart.gifتصویر: images/smilies/heart.gifتصویر: images/smilies/heart.gifتصویر: images/smilies/heart.gif   
عدم شناخت بیماری اعتیاد،وسوسه فکری،نداشتن ابزارکافی برای درحالت ترک باقی ماندن،احساس توانایی وتفاوت واینکه من می توانم یکبارمصرف کنم منجربه لغزش ومصرف دوباره می شدبخاطراینکه من درتمام قول وقرارهایم فقط به جنبه جسمی بیماری ام فکرمی کردم وبه جنبه ذهنی ،روانی وروحی آن آگاه نبودم