انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: فقط برای امروز-پانزدهم فروردین
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
15 فروردین محافظت از بهبودی خود

«به خاطر بسپارید که ما... در نهایت در قبال بهبودی و تصمیمهای خود مسئول هستیم.»

کتاب پایه

v

اکثر ما با انتخابهایی روبرو میشویم که بهبودی ما را با چالش مواجه میسازد. مثلاً اگر خود را دچار درد جسمی شدید مییابیم، باید تصمیم بگیریم آیا از دارو استفاده کنیم یا خیر. باید درباره شدت درد با خود بسیار صادق باشیم، با پزشک درباره اعتیاد و بهبودی خود صداقت داشته باشیم و با راهنمای خود نیز صادق باشیم. اما در نهایت خود تصمیم میگیریم، زیرا این ما هستیم که باید با عواقب این تصمیم زندگی کنیم.

چالش رایج دیگر، تصمیمگیری درباره شرکت یا عدم شرکت در یک مهمانی است که درآن مشروبات الکلی سرو میشود. دوباره باید وضعیت روحانی خود را در نظر بگیریم. اگر کسی که از بهبودی ما حمایت میکند در این مهمانی حضور داشته باشد، خیلی بهتر است. اما اگر در رویارویی با این چالش احساس ناتوانی میکنیم، احتمالاً باید از دعوت مزبور صرف نظر کنیم. امروز میدانیم حفظ بهبودی ما از حفظ آبرو مهمتر است.

همه این تصمیمگیری ها مشکل هستند و نه تنها مستلزم توجه دقیق ما، بلکه مستلزم راهنمایی راهنما و تسلیم کامل به نیرویی برتر هستند. با استفاده از همه این منابع میتوانیم بهترین تصمیم را بگیریم. اما در نهایت این تصمیم به عهده ماست. امروز در قبال بهبودی خود مسئول هستیم.

v

فقط برای امروز: وقتی با تصمیمی روبرو میشوم که بهبودیام را با چالش مواجه میسازد، قبل از تصمیمگیری با تمام منابعی که در اختیار دارم، مشورت میکنم.
پانزدهم فروردین فقط برای امروز-روز به روز -شاپور الف
امروز فارغ از همه‌ی ترس‌ها و قضاوت‌ها در خلوت دعا و مراقبه‌هایم، زندگی گذشته و حال خود را مقایسه می‌کنم، معجزات خداوند را بیشتر درک می‌کنم. زمانی در گذشته به خود آمدم که غرق در وابستگی و اعتیادهای مختلف شده بودم، زندگیم تباه و آشفته و بی‌چارگی مرا در دنیای تاریک انزوا و تنهایی قرار داده بود. نگاهم به زندگی این و آن بود و احساس کینه وجودم را به آتش می‌کشید. مردن آرزوی دائمی من بود، برای من همه چیز به ته خط رسیده و جمع و جور کردن زندگیم از کنترلم خارج شده و ناخواسته و در بی‌اختیاری صدمات شدیدی به خود و دیگران می‌زدم. امروز می‌بینم روزهایم یکسان نیستند و مثل افکار و احساساتم، دستخوش تغییرات و رُشد روحانی و معنوی گشته و باعث رضایت از خود و شرایط در همه حال و برای دیگران قابل توجه شده است. عشق به همنوع با خدمتگزاری به همدردان و هم‌وابستگان باعث تحول در زندگیم شده است و ارزش‌هایم قابل شمارش نیستند. اکنون پذیرش زندگی در کنار شرایط سخت و احساسات ناخوشایند، بسیار آسانتر شده است و از ناملایمات به عنوان ابزاری برای تمرین آموزش مهارت‌های زندگی بهره می‌برم.
زندگی ارزش و بهای خود را دارد!

سلامتی بیا!بیماری بیا!
وقتی که خداوند،شهریار قلب من است
هیچ چیزی نمی تواند به من آسیب رساند.
همه چیز می گذرد؛مثل رویا می آید ومثل رویامی رود
من در سُروری بی مرگ ساکن می شوم
هیچ ترسی ندارم زیرا در«او«خانه کرده ام.
ومهر لایزال«او»بر روح من سایه افکنده است.
15 فروردین
پانزدهم فروردین
اخیرا از بحرانی در زندگی الکلی مورد علاقه ام با خبر شدم . امروز وقتی کار میکردم . متوجه شدم بر روی صندلی افسرده و حواس پرت افتاده ام . تمام فکر کار از من جدا شده بود و من به شدت مشغول ساختن سر انجامی وحشتناک از بحران عزیزم و وحشت از اینکه عواقب آن به چه شکل هایی مرا تحت تاثیر قرار میداد . بودم . شعار "فقط برای امروز "به من یاد آوری میکند که با وجود ترسهایم ،نمی دانم فردا چه پیش خواهد آمد . چرا به آینده ، پرت میشوم ؟ شاید به احساساتم اجازه وجود داشتن نداده ام . بخشی از وجودم شرط می بندد که اگر از قبل نگران باشم ، روبرو شدن با خبر های بد ،آسانتر میشود . ولی نگرانی مرا از آینده حفظ نمیکند . فقط مرا از زندگی در اینجا و حال باز میدارد .
یاد آوری امروز
احتیاجی نیست به دنبال این باشم که در مورد آنچه ممکن است در آینده پیش بیاید چگونه خواهم کرد . در واقع نمی دانم چه فکر خواهم کرد . شاید هم هرگز پیش نیاید . بنا براین وقتی احساس کنم که دارم "اکنون" را ترک میکنم به خود یاد آوری میکنم که فردا مشکل امروز نیست . "نگرانی هرگز غم فردا را از بین نمیبرد ،فقط از توانایی امروز میکاهد
15 فروردین a day at a time  از کتاب اندیشه امروز
من‌ هميشه‌ بايد بخاطر داشته‌ باشم‌ كه‌: كه‌ هستم‌؟واز كجا آمده‌ام‌؟و هدف‌ من‌ از شركت‌ در برنامه‌ بازپروري‌ چيست‌؟من‌ هرگز نبايد ماهيت‌ بيماري‌ خود را و حالتي‌ را كه‌ قبل‌ از آمدن‌ به‌ برنامه‌ داشتم‌فراموش‌ كنم‌.من‌ بايد تلاش‌ كنم‌ كه‌ اين‌ خاطرات‌ را بدون‌ آنكه‌ موجب‌ آزار من‌ شود بخاطر داشته‌باشم‌.من‌ امروز از « شاد بودن‌ » واز « لذت‌ بردن‌ » از زندگي‌ هراسي‌ ندارم‌ و تجربيات‌ خود رابه‌ ديگران‌ انتقال‌ مي‌ دهم‌ همانگونه‌ كه‌ آنها در روزهاي‌ نخستين‌ با من‌ كردند.آيا من‌ مي‌ توانم‌ كه‌ براي‌ يك‌ لحظه‌ وضعيت‌ خود من‌ هرگز شرايط‌ دردناك‌ دوران‌اعتيادم‌ را فراموش‌ نخواهيم‌ كرد و بخاطر خواهم‌ داشت‌ كه‌ بدون‌ مشاركت‌ در برنامه‌،لحظه‌ ها و روزهاي بمراتب‌ دردناكتري‌ را در پيش‌ رو مي‌ داشتم‌.همزمان‌ با نگاهي‌ به‌ گذشته‌ با اتكا به‌ خداوند مهربان‌ و حمايت‌ دوستانم‌ در گروه‌ به‌پيش‌ خواهم‌ رفت‌ و مددرسان‌ كساني‌ خواهم‌ بود كه‌ در ابتداي‌ راه‌ هستند.خداوندا، به‌ من‌ كمك‌ كن‌ تا بر صفت‌ «خود محوري‌» كه‌ در طول‌ دوران‌ اعتياد در من‌شدت‌ يافته‌ غلبه‌ كنم‌ و همدلي‌ و درك‌ متقابل‌ را جايگزين‌ آن‌ نمايم‌.پروردگارا، مرا ياري‌ ده‌ كه‌ امداد به‌ ديگران‌ را بدون‌ چشم‌ داشت‌ تشويق‌ و هورا انجام‌دهم‌.
«زمانيكه‌ در صدد مطرح‌ كردن‌ خود نيستم‌ بيشتر و بهتر انجام‌ مي‌دهم‌»