انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: فقط برای امروز-دهم فروردین
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
10 فروردین خدامحوری

«به تدریج وقتی بیشتر از خودمحوری، خدامحور میشویم، نومیدی ما به امید تبدیل میشود.»

کتاب پایه

v

امیدواری چه پرشکوه است! قبل از آمدن به معتادان گمنام، بسیاری از ما با نومیدی مطلق زندگی میکردیم. معتقد بودیم سرنوشت، مرگ در اثر این بیماری را برای ما رقم زده است.

بسیاری از اعضاء در اولین ماههای برنامه، از قرار داشتن بر "ابری صورتی" صحبت میکنند. ما مصرف را قطع کردهایم، دوستانی پیدا کردهایم و زندگی ما نویدبخش به نظر میرسد. اوضاع عالی پیش میرود. سپس واقعیت آغاز میشود. زندگی هنوز زندگی است. ما هنوز شغل از دست میدهیم، شرکای زندگی ما هنوز ما را ترک میکنند، دوستان ما هنوز میمیرند و ما هنوز مریض میشویم. پرهیز از مواد مخدر تضمین نمیکند که زندگی همیشه باب میل ما پیش رود.

وقتی واقعیت زندگی آن طور که هست، آغاز میشود، به نیروی برتر خود مراجعه میکنیم و به خاطر میسپاریم که زندگی همان طور که هست روی میدهد. اما صرف نظر از اینکه در بهبودی ما چه چیزی رخ میدهد، نباید نومید شویم، زیرا امید همیشه وجود دارد. این امید در رابطه ما با نیروی برتر نهفته است.

این رابطه همان طور که در کتاب ما بیان شده، در طول زمان به وجود میآید: «به تدریج خدامحورتر میشویم.» هر چه بیشتر و بیشتر به نیروی برتر خود اتکا میکنیم، کشمکشهای زندگی دیگر ما را به سوی دریای نومیدی نمیکشاند. هر چه بیشتر بر خداوند تمرکز میکنیم، بر خود کمتر تمرکز میکنیم.

v

فقط برای امروز: به نیروی برتر خود اتکا میکنم. میپذیرم که صرف نظر از آنچه اتفاق میافتد، نیروی برتر منابعی را برای تحمل آن برای من فراهم میکند.
دهم فروردین روز به روز 365 روز شاپور الف
امروز سرافرازم از این‌که خداوند مرا انتخاب کرد که از بیماری عادت و وابستگی‌ و هم‌وابستگی‌ها دور باشم. فرصتی به من عطا فرمود که در زندگی دوباره از مشکلات فرار نکنم. دیگر با شرایط و دیگران جنگ و ستیز نداشته باشم. آرامش هدیه‌ای مهم و گرانقدر است، که خداوند آن را به من هدیه داده است. امروز می‌فهمم که من دارای ارزش والای انسانی هستم. اکنون ارزش‌های من در ارتباط ناسالم و مغرضانه با دیگران، مصرف مواد مخدر و الکل و سم نیکوتین نیست. وابستگی به هرشکل مرا به قهقرای نیستی و فلاکت می‌کشاند. این وابستگی بود که مرا در بلایا و آزارها قرار می‌داد. تصمیم‌گیری و حق انتخاب تنها از طریق رعایت اصول معنوی و روحانی قدم‌های خودیاری میسر است. امروز من می‌دانم که بیمارم و بیماری من وابستگی است. فرقی نمی‌کند هر چیزی توانایی وابسته کردنم را دارد. روزگاری مواد مخدر، گاهی قمار و الکل و سم نیکوتین و یا...فرقی ندارد هرچیزی که باشد، تأثیرات منفی آن روی زندگیم و احساسات و عواطفم و اطرافیانم را به ورطه آشفتگی می‌کشاند. این شناخت از بیماری باعث می‌شود، که مراقبت‌های خاص روی خودم را انجام دهم.
امروز خداوند عاشق من است!

ای روح من!بادا که در این دنیای گرفتاری ها وافسون ها،حتی یک لحظه موطنی را که باید پیش از غروب عمر بدان رسی از یاد نبری.
به این نمایش زودگذر دل نبد.برکرانه ی رود بایست.نوای جریان آب را بشنو.
زیبایی چشم انداز ها را به دل نوش کن،
پایت را به گِل آلوده نکن،
وتن به آب های توهم نسپار،
آن کس که وارد این آب ها نشود،هرگز غرق نخواهد شد.
فروردین
هم فروردین
فکر میکنم اگر تمام لحظات ،ساعت ها و روزهایی که در ترس و نگرانی از دست داده ام را می شمردم سالیان سال به زندگیم اضافه میشد. وقتی که تسلیم نگرانی میشوم مثل این است که یک جعبه شهر فرنگ از تساویر وحشتناک ،صداهای هذیان آمیز و خود انتقادی بیرحمانه را باز میکنم .هر چه بیشتر به این سکون روانی توجه می کنم .جای پایم را در واقعییت بیشتر از دست می دهم در ضمن هیچ فایده ای هم ندارد .
دارم یاد میگیرم که برای شکستن این چرخه ترس و نگرانی تمام توجه خود را در همین لحظه بخصوص متمرکز کنم .میتوانم فکر های مخرب را از خودم دور کنم و بجای آن بر روی صداها و مناظر اطرافم تمرکز کنم .نور و سایه ها ،زمین زیر پایم ، نبض هر روز زندگی و تمام جزء جزء اینجا و حالا .
این تکه تکه های واقعیت با قلاب کردن من به زمان حال، مرا از "چه میشد"اگر ها"و باید می شد ها"نجات میدهند .دعا ها ،مکاشفات و تلفن به دوستان جلسات منابع دیگری از آرامش هستند که مرا به "این لحظه"باز می گرداند. هر چه بیشتر در را بروی سرو صداها می بندم خود را بیشتر در معرض اراده نیروی برترم قرار می دهم و در نتیجه راحت تر از لحظات دشوار میگذرم .

یاد آوری امروز

امروز تنها روزی است که باید سپری کنم و همین کافی است .اگر وسوسه شوم که به فردا فکر کنم و به آرامی فکرم را به امروز بر میگردانم
۱۰ -فروردین از کتاب اندیشه امروز  a day at a time
زماني‌ كه‌ برنامه‌ باز پروري‌ را آغاز كرده‌ام‌ روز به‌ روز بيشتري‌ با« دعاي‌ آرامش‌»ومعناي‌ واقعي‌ آن‌ آشنا مي‌ شوم‌.معمولاً آنرا بر روي‌ ديوارهاي‌ محل‌ اجتماع‌ گروه‌ در ادبيات‌ منتشر شده‌ توسط‌ گروه‌و در خانه‌ دوستان‌ تازه‌ام‌ مي‌ بينم‌: پروردگارا، بمن‌ آرامشي‌ عطا فرما تا بپذيرم‌ آنچه‌ راكه‌ قادر به‌ تغييرش‌ نيستم‌.شهامتي‌ كه‌ تغيير دهم‌ آنچه‌ را كه‌ در توان‌ منست‌.و خردي‌ كه‌ تفاوت‌ آن‌ دو را درك‌ نمايم‌.آيا من‌ حقيقتاً دعاي‌ آرامش‌ را درك‌ كرده‌ام‌؟آيا به‌ قدرتي‌ كه‌ در پشت‌ كلمات‌ آنست‌ پي‌ برده‌ و آنرا مرتباً تكرار مي‌ كنم‌؟آيا پذيرش‌ چيزهايي‌ كه‌ قادر به‌ تغيير آنها نيستم‌ براي‌ من‌ آسانتر شده‌ است‌؟خداوند كلمات‌ و جملات‌ دعاي‌ آرامش‌ را جهت‌ استفاده‌ سطحي‌ و تكرار بي‌ موردو بخاطر سپردن‌ بي‌ محتوي‌ بمن‌ نياموخته‌ است‌.من‌ با انطباق‌ واقعيات‌ زندگي‌ با اين‌ دعا و پيدا كردن‌ راه‌ حلهاي‌ عملي‌ جهت‌ مشكلات‌خود آرامش‌ مي‌ يابم‌ و مي‌ توانم‌ در تمام‌ مواردي‌ كه‌ موجب‌ آزار من‌ است‌ آنرا تعميم‌داده‌ و استفاده‌ نمايم‌.
«دعاي‌ آرامش‌ را با دوستان‌ بخوان‌»