انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: 8ـ چه علامت‏هایی وجود دارد که نشان می‎دهد من در انکار هستم؟
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
8ـ چه علامت‏هایی وجود دارد که نشان می‎دهد من در انکار هستم؟











.
انکار ان بخش از بیماری است که میخواهد به من بگوید من بیمار نیستم.بیماری من دروغ را تبدیل به حقیقت میکند و حقیقت را تبدیل به دروغ.انکار درواقع ندیدن واقعیات است
وقتی که قادر به درک واقعیات نیستم و سعی می کنم برای سرپوش گذاشتن احساساتم از چیزی خارج از خودم استفاده کنم و وقتی دلایلی به ظاهر موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم می آورم و وقتی که دیگران را برای رفتار خودم سرزنش می کنم و وقتی رفتارهای دیگران را توجیهی برای انجام ندادن برنامه بهبودی خود استفاده می کنم .
وقتي بعد پذیرش هر موضوعی میگم درسته اما....!!!! درسته ولی.....!!!
هنوز دارم انکار میکنم
در بسیاری از موارد وقتی با شک و دو دلی تصمیم می گیرم و حتی خودم هم نمی دانم که کاری که در حال انجامش هستم و یا انجام داده ام درست است یا نادرست ، نشان دهنده این است که در خیلی موارد از مسایلم مشکل انکار و عدم پذیرش را دارم و در واقع وقتی دلايل به ظاهر واقعی اما نادرست برای رفتارهایم می آورم در انکار هستم .
نپذیرفتن.خودم,اینکه نپذیرنم من همین هستم,احساسم هممین است که هست,
بی حسی,جا خوردن,دستپاچگی.
امتناع از پذیرفتن واقعیت(نه اینطور نیست من حالیمه....)

کوچک شمردن تکذیب کردن اهمیت بحرانها (چیز مهمی نیست)

تکذیب هر گونه تاثیر بحران (من اهمیتی نمی دهم)

احتراز روحی(خوابیدن,وسواس,رفتارهای افراطی,ایجاد مشغولیت

واکنشهای عاطفی بی معنی دور از واقعیت و نامناسب باشتد به جای گریه کردن خندیدن یا برعکس
نديدن واقعيت و از كنارش  رد شدن _ مشورت نكردن و  گوش ندادن _ اهميت ندادن _ پنهان كردن واقعيت   _ توجيه و دليل تراشي ....
مدام  انگشت اشاره  بطرف ديگر و تقصيرات را به گردن ديگران انداختن ...
  از كنار مسئوليتهايم  رد ميشم  ، فرافكني ميكنم....

 
بیماری من اینجور من به  انکار میبره که  یک مشکل واهی والکی برام درست میکنه مشکلات دیگه زندگیم نمیبینم وهمش دنبال ان مشکل میروم که روح "جسم "فکرم "درگیر ان مشکل میشه ومشکلات اصلی خودم فراموش میکنم.

 
وقتي من در انكار بسر ميبرم مثل كسي هستم كه هوشياريش را از دست داده  مسايل مربوط به خودش و رفتارش را نميتواند تشخيص دهد و در حقبقت در حال فرار از يك جيزي است وقتي رفتار اجباري از من سر ميزند بدون اينكه دليلش را بدانم در اصل من دارم درد و يا رنجي را انكار ميكنم مثلا وقتي برخوري ميكنم  يا ولخرجي ميكنم يا تنبلي ميكنميا..... با سرعت در حال فرار از جيز ويا شرايطي هستم كه نسبت به ان حتي اكاهي هم ندارم و فقط قصد تغيير ان درد و حس بد را دارم در حالت انكار بسر ميبرم
 
عدم پذيرش بيماري. نقاب زدن وپشت بيماري پنهان شدن.توجي کردن خودم واشنباهاتم. احساس تواناي در رفتار وافکارم.
 
صفحه‌ها: 1 2