انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: اعتراف می کنم
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
اعتراف میکنم یه بار اتو کشیدن موهام یکساعت طول کشید چون موهام بلند بودن ، بعد از کلی کیف کردن واحساس رضایت، نگاه کردم دیدم اتو موم خاموشه

اعتراف می کنم سوم دبیرستان بودم امتحان شیمی داشتم نخونده بودم بعد از امتحان تو شلوغی برگمو گذاشتم تو کیفم هفته ی بعد دبیرمون کلی معذرت خواست گفت برگه ی شمارو گم کردم پیدا میکنم میارمBig Grin

کلاس اول دبستان بودم سر درس "ص" وقتی داشتم مشقاشو مینوشتم به ذهنم رسید ما تو زبان عامیانه میگیمبارون اما کتابیش میشه باران پس صابون هم لابد صابانِ اصلش!!! از این نبوغ خودم خرکیف شدم همه مشقامو نوشتم صابان!!! فرداش معلممون به شدت نبوغمو برد زیر سوالBig Grin
اعتراف میکنم چندتا از دروغ های مشهورمونایناست:

فقط امضای رئیس مونده .
این لباس جنسش ترک اصله .
به چشم خواهری میبینمش .
همه بچه ها خوشگلن .
از فکر تو تا خود صبح بیدار بودم .
این آخرین سیگاریه که میکشم
منو تو جوونیام ندیدی .
این بهترین کادوییه که تو زندگیم گرفتم .
مرسی من نمیخورم، رژیم دارم .
از این همه یه دونه مونده، همش رو فروختم .
عموم فوت کرده بود نتونستم بیام .
مادر نزاییده کسی رو که چپ نگام کنه .
خونه رو تخلیه کنین پسرم ازدواج کرده .
شما فرم رو پر کنین ما باهاتون تماس میگیریم
به قول شاعر:
از بینی ام تا دست من راهی به جز انگشت نیست//دل خوش به دستمالم نکن هیچی مثله انگشت نیست!!


* اعتراف مي کنم وقتي بچه بودم چون شماره شناسنامه دايي ام يک بود فکر مي کردم او اولين نفريست که به دنيا اومده!

* اعتراف مي کنم وقتي راهنمايي بودم و نمره هشت مي گرفتم، زير هشت يک خط کسري و زيرش ده مي ذاشتم تا مامانم فکر کنه از ده نمره است و خوشحال بشه.
ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﻮﺧﻮﻧﻪ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻤﺎﺷﺎﭼﯿﺎ ﺩﺍﺭﻥ ﻣﻨﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ ﺟﻮ ﻣﻨﻮ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﺭﻭ ﻓﺮﺵ ﺗﻒ ﻣﯿﻨﺪﺍﺧﺘﻢ
ﻣﻦ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﮕﻦ ﺁﺷﭙﺰ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺁﺵ ﺑﭙﺰﻩ!!
ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻋﯿﻨﮏ ﺷﻨﺎ ﺩﺍﻏﻮﻧﺎ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺣﻤﻮﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﻡ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﺒﺮﺩﻡ ، ﺑﻌﺪﺵ ﺗﺸﺖ ﺭﻭ ﺁﺏ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﮐﻠﻪ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﺗﻮﺵ ﻭ ﺳﺎﻋﺘﻬﺎ ﺑﻪ ﺷﺎﺩ ﻣﯿﺰﯾﺴﺘﻢ …

اولین باری که تلویزیون کنترلی دیدم .کنترل روی میز بود برداشتم .فکر کردم ماشین حساب است .شروع کردم با اعداد ضرب جمع کردن .دیدم همه دارنند نگاهم می کنند و کانال های تلویریون هم به شدت عوض می شونند ک خلاصه کلی خجالت کشیدم .
ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﺗﻮ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻣﻮﻫﺎﻡ ﯾﮑﺴﺎﻋﺖ ﻃﻮﻝ ﮐﺸﯿﺪ ﭼﻮﻥ ﻣﻮﻫﺎﻡ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﻮﺩﻥ ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﻠﯽ ﮐﯿﻒ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺿﺎﯾﺖ ، ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﺗﻮﯼ ﻣﻮﻡ ﺧﺎﻣﻮﺷﻪ
ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺳﺎﻝ ﺍﻭﻝ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻨﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺭﻭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻢ ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﺰﻧﻪ ﺩﻡ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺒﺮﻣﺶ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺑﺪﻡ ﺑﻠﮑﻪ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺷﻪ

قلبم رو شکستی ولی من بیشتر از قبل دوستت دارم چون حالا هر تکه از قلبم تورا جداگونه دوست داره
اعتراف ميكنم موقعي كه بچه بودم ( يني خيلي خيلي بچه بودم ها .... فك نكنيد دوازده سالم بود !!) فك ميكردم ماكاروني رو هم ميكارند !! عين برنج .
صفحه‌ها: 1 2