تصویر و تصور من از خداوند موجودی خشن و عصبانی که ده برابر ازپدرم خشن تر که هیچ رحم و گذشتی به من نداشت. من آنچه که در سراسر عمرم از او خواسته بودم، هیچکدامش را برآورد نکرد و من احساس کردم که از من خوشش نمیآید و من را تنبیه و مجازات میکند. موجودی بسیار بزرگ و کسی بود، که هرگز مرا نخواهد بخشید و من ازخشم او بسیار ترس داشتم و دوست نداشتم بمیرم تا مجازات شوم. من به خاطر ابتلایم به سرطا از خداوند بیشتر شاکی شدم و احساس کردم که برای مجازات کردن من این بیماری را به من داده است. او که به دعاهایم توجه نکرد و هرگز خواسته هایم را اجابت نکرد و برعکس خواسته هایم خییلی چیزهایی را که زحمت کشیده بودم و به سختی بدست اورده بودم از من گرفت و حالا منتظر است که جانم را هم بگیرد. او من را به دنیا آورد که لذت و خوشبختی دیگران را ببینم و با این بیماری بمیرم و در آن دنیا هم عاقبت هیزم آتش جهنمش خواهم شد...