2014-01-08، 09:33
11 اردیبهشت
امروز درمییابم که چه اوقات پرارزشی را برای یافتن معایب و ایراد دیگران صرف کرده بودم، سعی میکردم با بزرگنمایی کارهای خودم و نشاندادن معایب دیگران از واقعیت فرار کنم. آیا هنوز هم با بزرگنمایی نواقص دیگران سعی در فرار از خود را دارم؟ آیا هنوز هم خودم را فریب میدهم؟ آیا این واقعیت را یافتهام که پرداختن به نواقص دیگران چیزی است، که مرا از توجه به خود باز میدارد؟ آیا من به واقعیات توجه کرده و عیبیابی از دیگران پیبردهام؟ این از علائم بارز بیماری افراد عادتی و وابسته و هموابسته است، که همهی توجه خود را به دیگران معطوف کرده و از خودش غافل میماند، من هم جزء این طبقه از بیماران هستم، وقتی در میسر بهبودی قرار گرفتم و از همدردانم شنیدم که حالا نوبت رسیدگی به خودم است، واقعاً سرگردان مانده بودم، احساس میکردم که من را سرکار گذاشته و دست میاندازند، برای من همهی ارزشها در تأییدات و توجه دیگران خلاصه میشد، هر احساسی از طرف من باید مورد تأیید دیگران واقع میشد، زندگی من از دریچهی افکار دیگران دستور میگرفت، حالا باید به خودم میرسیدم، خودم را دوست میداشتم.
انرژی حاصله را صرف خودت کن!
امروز درمییابم که چه اوقات پرارزشی را برای یافتن معایب و ایراد دیگران صرف کرده بودم، سعی میکردم با بزرگنمایی کارهای خودم و نشاندادن معایب دیگران از واقعیت فرار کنم. آیا هنوز هم با بزرگنمایی نواقص دیگران سعی در فرار از خود را دارم؟ آیا هنوز هم خودم را فریب میدهم؟ آیا این واقعیت را یافتهام که پرداختن به نواقص دیگران چیزی است، که مرا از توجه به خود باز میدارد؟ آیا من به واقعیات توجه کرده و عیبیابی از دیگران پیبردهام؟ این از علائم بارز بیماری افراد عادتی و وابسته و هموابسته است، که همهی توجه خود را به دیگران معطوف کرده و از خودش غافل میماند، من هم جزء این طبقه از بیماران هستم، وقتی در میسر بهبودی قرار گرفتم و از همدردانم شنیدم که حالا نوبت رسیدگی به خودم است، واقعاً سرگردان مانده بودم، احساس میکردم که من را سرکار گذاشته و دست میاندازند، برای من همهی ارزشها در تأییدات و توجه دیگران خلاصه میشد، هر احساسی از طرف من باید مورد تأیید دیگران واقع میشد، زندگی من از دریچهی افکار دیگران دستور میگرفت، حالا باید به خودم میرسیدم، خودم را دوست میداشتم.
انرژی حاصله را صرف خودت کن!