2014-01-12، 10:01
2014-05-06، 06:09
قبل برنامه انقدر درگير مشکلات خودم بودم که ديگران اصلا برام مهم نبودن ، ترس از قضاوت داشتم،وترس از اين که فاميل بفهمند شوهرم معتاده داشتم زياد به جمع اونها نمي رفتم وسرگرميم را خدارا شکر داشتم
2015-12-28، 03:56
اکثر اوقات به اجبار بله، به اجبار خانواده خیلی وقت ها به خاطر انجام کارها و یا درست کردن خراب کاریهای انها مجبور بودم قید خیلی از کارهای شخصی و سرگرمی های خودمو بزنم. همیشه که مقاومت می کردم میگفتن مادرت پیر است گناه دارد دلواپس است ، بی سواد است نمیتونه ، زیر هجوم این حرفها به اجبار میرفتم البته حس خواهری خودمم خیلی مواقع نمیذاشت که بی تفاوت باشم .نمیتونستم که بشینم خونه و ببینم عزیزم داره عذاب میکشه . بخاطر همین قید سرگرمی های خودمو میزدم .
و امروز با امدن به جلسه فهمیدم تمام کارهای من حمایت ناسالم بود که من بدون اگاهی انجام میدادم.
و امروز با امدن به جلسه فهمیدم تمام کارهای من حمایت ناسالم بود که من بدون اگاهی انجام میدادم.