انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: 2-آیا کسانی هستند که من سعی دارم آنها را کنترل کنم ؟ (سئوالاتی در مورد عجز )
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
2-آیا کسانی هستند که من سعی دارم آنها را کنترل کنم ؟
(سئوالاتی در مورد عجز )
خوب من همیشه سعی داشتم همه را تحت نظر وسلطه خودم در اورم وهمیشه بقیه رو کنترل می کردم الان متوجه شدم من کنترل نیستم چون فقط لوازم برقی کنترل دارند ومن وقتی دست از کنترل بر میدارم اسایش وارامش دارموبه خودم وکارهایم میرسم
اعضای خانواده را باید مراقبت و نظارت میکردم ،دوست داشتم امین ومحرم آنها باشم .وبدون کنترل همه چیز را با من در جریان بگذارند، بچه ها و همسرم را خیلی شدید کنترل می کردم .نه به خاطر اینکه سر از کار او در بیاورم ،به خاطر اینکه به او بفهمانم با هوشم ومی دانم به من دروغ می گوید .و فقط خودم را اذیت و آرامش خود وخانواده را فدای کنترل کردن بی مورد و کار ساز می کردم
بله قبلاخانواده اطرافيانم چون من يک ادم کنترل چي بوذم واين شده بود جز عادت من وزمانی که کنترل می کردم چيزي عایدم نمي شدجز حال خرابي دور شدن از خانواده بهبودی ومراقبت کردن از خودمConfused ..........امروزه سعي میکنم بیشتر روی خودم کار کنم به خودم ارزش دهم چون ميخوام حال خوب داشته باشم ودر زندگيم موفق باشم پس روي بهبودي خودم کار مي کنم تا کنترل چي نباشم وفقط خودم را کنترل کنم Smile
بله ، من هميشه و در همه حال در حال کنترل کردن هستم ، هميشه اين حس را دارم که خودم بهتر از ديگران مطالب را درک ميکنم و بايد مراقب رفتار و اعمال اعضاي خانواده و اطرافيانم باشم ، اما با کارکردن قدمها به تازگی متوجه شده ام که خودم فردی هستم که بیشتر نیاز به مراقبت دارم و باید شناخت بیشتری از خودم پیدا کنم و بدانم که من هم کامل نیستم
بله با وجودي که خیلی رو ی خودم کار کردم واز وقتی که وارد انجمن شدم خیلی این کنترل چی بودنم کمتر شده

اما هنوز هم کسانی هستند وشرایطی وجودداره که کنترلشون میکنم اما سریع برمیگردم وبه خودم یاداور میشم

که توانایی هیچ گونه اصلاحی رو ندارم جز درمورد شخص خودم
(2014-04-24، 12:50 )mohammad m نوشته است: [ -> ]اعضای خانواده را باید مراقبت و نظارت میکردم ،دوست داشتم امین ومحرم آنها باشم .وبدون کنترل همه چیز را با من در جریان بگذارند، بچه ها و همسرم را خیلی شدید کنترل می کردم .نه به خاطر اینکه سر از کار او در بیاورم ،به خاطر اینکه به او بفهمانم با هوشم ومی دانم به من دروغ می گوید .و فقط خودم را اذیت و آرامش خود وخانواده را فدای کنترل کردن بی مورد و کار ساز می کردم
بله ، در گذشته با اینکه اصلا نمی دانستم که کاری که انجام می دهم به معنای کنترل کردن است اطرافیان را کنترل می کردم اما الان معنی کنترل کردن را می دانم ولی گاهی بدون اینکه متوجه باشم و به دلیل اینکه من هم انسان هستم و پر از نقص ، در بعضی مواقع ناخواسته کنترل چی می شوم .
نمیخوام دیگه کسی رو کنترل کنم تا حال خرابی هم نکشم.
بخوام صادقانه جواب سوال قدم رو بگم من میگم دیگه کنترل نمیکنم ، اما گاهی میفهمم که من با احساسم با فکرم هنوز دارم دیگران را کنترل میکنم.
متاسفانه هنوزم کسانی هستن که انها رو کنترل میکنم.
و هنوز هم این نقص گاهی بصورت ناخواسته به سراغم میاد.