2014-01-31، 08:02
با گذشت زمان الانان را یافتم . وقتی از انجام کار هایی در مورد روابطم با یک الکلی مستاصل و درمانده شده بودم ، انتظار داشتم بمن بگویند : "آدم بی فایده را دور بینداز".بنا براین وقتی از یکی از اعضاء شنیدم که تا شش ماه ،از آمدنم به الانان هیچ تغییر اساسی پیدا نخواهم کرد ، خیلی نگران و نا امید شدم . در پایان شش ماه تفکر من بطور شگفت انگیزی تغییر یافته بود .و من از اینکه صبر کرده بودم سپاسگزار بودم . در آن لحظات چیزی درونم می گفت : به انتظار یاد گیری و رهایی ت ادامه بده ،قبل از اینکه در مورد این روابط تصمیم گیری کنی .اما من از انتظار بیزار بودم .تقلا میکردم و برای راهنمایی خواستن دعا و نیایش میکردم و نقاط ضعف و قوت را سبک سنگین میکردم . جواب همیشه یکسان بود "انتظار" هنوز هیچ کاری انجام نده _ موقع آن خواهد رسید" این جوابی نبود که من در جستجوی آن بودم .بنا براین،آنرا درک نمیکردم . پس با احساس گناه و شک و دو دلی نسبت به خودم، تحلیل میرفتم . آیا من مرتکب اشتباه بزرگی در زندگیم شده بودم؟من هنوز این شخص را بسیار دوست داشتم و اگر چه عمیقا نگران بودم ولی مطمئن نبودم که رها کردن او راه حل باشد . اعتراف کردم که پیش از موقع عمل کرده بودم . فقط با گذشت زمان بیشتری من بالاخره قادر به تصمیم گیری شدم که میدانستم بوسیله آن میتوانم زندگی کنم .
یاد آوری امروز
وقتی که تفکر من با تلاش برای پیدا کردن راه حل به بن بست میرسید ، هیچ گاه نمیتوانستم نتیجه ای راکه در جستجویش بودم بیابم " وقتی در تردید به سر می بری اقدام نکن .مرا به سوی تمام کارهایی که انجام میدهم راهنمایی کن
یاد آوری امروز
وقتی که تفکر من با تلاش برای پیدا کردن راه حل به بن بست میرسید ، هیچ گاه نمیتوانستم نتیجه ای راکه در جستجویش بودم بیابم " وقتی در تردید به سر می بری اقدام نکن .مرا به سوی تمام کارهایی که انجام میدهم راهنمایی کن