انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: 5-قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه بر زندگی من و اطرافیانم ت
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه بر زندگی من و اطرافیانم تاثیر گذاشته است؟
زمانی که من فکر خواسته های خودم هستم قسمت خود محوانه ی بیمار فعال است زیرا توقع دارم نتیجه به نفع من باشد برای رسیدن به اهدافم همه چیز را زیر پا می گذارم حتا کار خیر را اگر بدون مشورت انجام دهیم ممکن است خود محوانه باشد خود محوانه این است که ما بگویم که من می دانم و می توانم و این باعث بسته شدن دریجه ذهنم می شوم و دیگر هیج چیز را نمی بینم .
دیگران خسارت می زنم و با خود و دیگران جنگ می کنم و خود را جای خدا می گذارم و در نهایت به اجبار وسوسه و عادت های خود محوانه می رسم .
مراحلی که انسان را به خود محوری می رسد .
توقع و انتظار دو توجیه و انکار سه خود خواهی چهار به خود می گویم من می توانم ومی دانم پنج مرگ روحانی شش قطع رابطه با وجدان خود هفت زیر پا گذاشتن اصول روحانی هشت خسار به خود و اطرافیان نه پا فشاری روی انکار ده جنگ با خود و دیگران و اشیاه یازده در نظر نگرفتن حاکم اصلی
دوازده صحبت کردن بیماری با من و در نهایت اجبار و تاثیر منفی در تمام مراحل زندگی
خودخواهی وخودمحوری ریشه ی اصلی بیماری من بود که باعث می شود من اینطور فکر کنم که کله ی من بهتر از همه کار می کندو اگر کسی طبق این افکار رفتار نکند حتما باید تنبیه شود (کم محلی،لجبازی،فحاشی،قهر،پرخاشگری،تهدید،کتک و ...) این قسمت از بیماری من باعث می شود من خودم را محور جهان بدانم و باید همهچیز و همه کس طبق امیال من رفتار کنند و به هیچ وجه حال من بد نشود ، حتی کسی انرژی مرا هم پایین نیاورد و باعث می شود من اگر کار اشتباهی انجام دادم برای آن توجیه بیاورم و زندگی مرا به تباهی بکشاند و باعث می شود تنها بشوم و رو به طرف رفتارهای نه چندان جالب اخلاقی بیاورم و اطرافیانم را از خودم دور کنم

تمرین : اگر خود محوری کردم و یا توجیه آوردم از جمله ی "اشتباه کردم" استفاده کنم.
به کسی جز مواد فکر نمیکردم و در واقع بنظرم می اید به خودم هم شاید فکر نمیکردم و خودمحوری من این بود که پرتوقع پر رنجش و ترس بودم و حتی وقتی نشیه بودم و اشک میریختم باز هم به فکر حالت سرخوشی بودم و حتی به دکتر هم که مراجعه میکردم به فکر این بودم که در دوران ترک جسمس کمنر درد بکشم
 خودمحوری یعنی بر طبق اراده خودم عمل کردن در واقع بعد روحانی بیماری من ترس آمیخته با خود محوری است. عدم مشورت پذیر بودن اولین صدمه ایست که بر پیکر زندگی خود وارد میکنم.هر گاه براساس میل و اراده شخصیم عملی را مرتکب میشوم معمولا خسارت ببار می آورم وبه سبب آن واکنشی مخرب نسبت به اطرافیانم را در پی دارد و موجب خسارت خوردن آنها میشود...تصویر: images/smilies/heart.gif 
 وقتی خودمان عقل کل حساب میکنیم منزوی  میشویم وقتی منزوی شدیم حساس بد بین منفی گرابی اعتماد نا امید خود خواحق بجانب ووو؟به فکرجسم روان معنویت خودمان نمیرسیم واینها باعث ناهنجارری زندگی خود واطرافیان مشود اطمینان ازبین می رود مخفی کار می شویم با دیگران تحقیر آمیزبرخود میکنیم بیماری خودرا به دیگران انتقال می دهیم خود محوری یکی از اصلی ترین بیماری ماست که کنترول زندگی مارا بدست می گیرد خود محوری نقط مقابل خدا محوری است که خواست خدا در آن نقشی ندارد..
چيزي كه مرا نابود كرد تأكيد و پافشاري بر ايده و افكار خودم بود . هر گاه به  خود محوريم جواب بدهم احساس پيروزي و غرور ميكنم خود محوري براي من يعني اين كه وقتي در مقابل ديگران كم مي آورم خود محوري گل ميكند و سعي ميكنم به هر صورت او را دودره كنم و در اين مرحله شهامت اقرار از من گرفته مي شود   چون به حق خودم نه واقفم نه اگاه و نه قانعم خود محور ي ميكنم پايه و اساس خود محوري در من توقع است در زماني كه من ابراز توانائي ميكنم  و اظهار دانائي مي كنم حالت خود محوري از من سر مي زند  . در هنگام خود محوري سعي مي كنم از ديگران كار بكشم خود محوري رابطه تنگاتنگ دارد با خود خواهي  تأثير خود محوري براي خودم اين است كه نواقصم را به حركت در مي آورد .
تأثير خود محوري من براي ديگران اين است كه حق انتخاب را از ديگران مي گيرم و سعي ميكنم نظر و پيشنهاد خودم را به آنها تحميل كنم . در كل خود محوري مساوي است با خسارت . لحضات خوش و شاديها و لحضه هاي خوب زندگي آنها را برايشان  تلخ مي كند . خود محوري باعث شد طرد شوم از اجتماع   منزوي شدن زياده خواهي  خود خواهي و .....

 
زمانهایی که من فقط به فکر نیازها و خواسته های خودم هستم و تنها میخواهم خواسته من باشه و همه چیز همونی باشه که من میخوام،قسمت خودمحورانه یا خدایی کردن من فعال شده است.چون توقع دارم همه چیز مطابق میل من باشه و نتیجه به نفع من تمام بشه. برای رسیدن به اهداف خودمحورانه ام،باعث اتلاف انرژی حیات بخش شده و کاملاً بی رمق و خسته و فرسوده میشوم. آنوقت برای تامین سوخت و انرژی مجبور میشوم بر خلاف اصول انسانی رفتار کنم و همه چیز و ارزشها را زیر پا میگذارم و حتی برای تامین نیازم برای آرامش به سمت الکل و موادمخدر و نیکوتین و وابستگی های هیجانی بروم وهرکاریانجام دهم در رابطه با بیماری خودمحورانه خواهد بود. مراحلی که انسان را به خود محوری می رساند. باعث توقع و انتظارات بیمارگونه از دیگران خواهد شد. در چنین مواقعی به خود میگویم من به دیگران کمک کردم و فلان و بهمان کردم. با قطع رابطه خود وزیر پا گذاشتن اصول تامل در زندگیخسارت به خود و اطرافیان خواهم زد.
یکی ازاساسی ترین و مضرترین بخش های بیماری اعتیاد خودمحوری میباشد وما زمانی که  بیماریمان فعال میشود گرفتار آن میشویم .

قسمت خود محورانه بیماری ما چون غیر منطقی و از بیماری ما سرچشمه میگیرد همواره برای خودمان و اطرافیانمان مشکل آفرینی میکند . مواقعی که خود محور میشویم فکر میکنیم که فقط  ؛ من درست میگویم و فقط  من حق دارم .

بیماری اعتیاد اصولاً توهم آفرین است و یکی از نشانه های این توهم در قسمت خود محورانه متجلی میشود ، خود محورانه یعنی ، من در تصورات ذهنی از خود بتی میسازم که خارج از ذهن من ،  نه تنها واقعیت ندارد بلکه دقیقاً واقعیت های بیرونی متضاد آن می باشد . خود محورانه یعنی اینکه ، من خود را در مرکز بدانم و دیگران را حول و محور خود بدانم ، در واقع خودمحور همیشه میگوید ؛ که همه چیز را  فقط من میدانم و دیگران هیچی نمیدانند . بنابراین ،  خود محور نمیتواند چیزی را بزرگتر از خود مجسم کند ولذا دائماً در دنیایی زندگی میکند که واقعیت خارجی ندارد و سرانجام گرفتار خودشیفتگی شده و در انزوا فرو میرود .

خودمحوری فقط یک مشکل و معضل فردی نیست ، بلکه بازتابهای آن میتواند تاثیرات منفی در هر سطحی ، و بخصوص در زندگی اطرافیانمان بوجود بیاورد ، آدم خودمحور چون مشورت نمیکند ، همیشه با انبوهی از مشکلات مواجه میشود و بُروز این مشکلات  ، هم برای خودش و هم اینکه اطرافیانش را به دردسر میاندازد .

خود محور شعارش این است " فقط من درست میگویم و فقط من میتوانم  " و بدون توجه به حرف های اطرافیان کارش را انجام میدهد ، از مصرف مواد مخدر گرفته تا مسائل اقتصادی و کار و زندگی ، لاجرم این رفتار سرانجام مصائبی برای خود و اطرافیانش به بار می آورد .

خود محور ، حدیث دیوانیست که فکر میکند عاقلترین آدم دنیا است
.

ما درگذشته بعلت اینکه از بخش روحانی وجودمان دور مانده بودیم گرفتار خودمحوری شدیم و لذا هم ، خود را  ، و هم اطرافیانمان را با مشکل های عدیده مواجه کردیم ، مشکلاتی از قبیل ؛ زندان ، برشکستگی ، طلاق ، بیکاری ، فقر ، توهم و . . .

بنابراین ، برای رهایی از خود محوری ما باید کوشا باشیم ، خلاء های روحانی خود را برطرف کنیم  ، در حقیقت روح مبتلای ما به خودمحوری ،  درمانش زندگی روحانی است
.
5- قسمت خود محورانه بیماری من چگونه بر زندگی من و اطرافیانم تاثیر میگذارد؟
وقتی من از روی خود محوری عمل میکنم یعنی بر ایده و افکار خودم پافشاری دارم هنگامی که من احساس دانایی و توانایی کنم حالت خود محوری از من سر میزند وقتی من فقط به فکر نیازها و خواسته های خودم هستم میخواهم همه چیز و همه کس انطور باشند که من میخواهم توقع دارم همه چیز به میل من باشد و نتیجه هم به نفع من تمام شود وقتی به نتیجه دلخواهم نمیرسم نقص های دیگری نیز بر قسمت خود محورانه بیماری من اضافه میشود مثل خشم نفرت و انتقام . تاثیر خودمحوری من برای دیگران این است که حق انتخاب را از دیگران میگیرم و سعی میکنم نظر و پیشنهاد خودم را بر انها تحمیل کنم خود محوری باعث میشود به اطرافیانم خسارت بزنم و باعث شوم که همه از من دوری کنند
صفحه‌ها: 1 2