انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: 35-آیا هر اعتراضی را توهین تلقی می کنم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم تاثیر گذاشته اس
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
آیا هر اعتراضی را توهین تلقی می کنم؟
این مسئله چگونه بر روی زندگیم تاثیر گذاشته است؟
هر اعترازی راتوهین تلقی می کنم ترس از پذیرفته نشدن وگاهی هم با هر اعتراضی در کینه ورنجش به دنبال نقشه برای طرف مقابم مط افتم که موجب دور شدن از خانواده دوستان واطرافیانم مط شود در ان موقع تواضع وفروتنی را از دست می دهم وحالت تدافعی به خود می گیرم ودر این حال جنگ با خود واطرافیانم تعادل در روابطم را نیز از دست می دهم این کار موجب می شود اطرافیانم هیچ وقت از من انتقاد نکنند ومن رشد نخواهم کرد می توان هر اعتراض راتوهین تلقی نکرد با تواضع وفروتنیخوب گوش داد شاید در هر اعتراض پیامی وجود داشته باشید باید پیام ان را دریافت کرد با گرفتن ترازنامه می توانم به خودم کمک کنم تا با هر اعتراضی بهم نریزم وروشن بینانه مسولیت اشتباهات را بپذیرم تارشد نمایم
نقایصی که باعث توهین تلقی کردن هر اعتراض می شود عبارتند از
ترس عدم پذیرش خود لجاجت .حسادت. توقع . اجبار. خودمحوری .کینه ورنجش .بی تفاوتی .اانکار تصورات باطل غرور.خودخواهی .تاید طلبط . تعجیل.عدم صداقت توجیه وبهانه .جاه طلبی حق به جانبی
بعضا توهین تلقی میکنم باعت میشود از تمرکز بروی بهبودی خود دور شوم سعی میکنم دیگران را کنترل کنم و این بیشتر باعث انزوا وتنهایی در من میشود
و اگر هر اعتراضی را توهین تلقی کنم قدرت تغییر از من سلب خواهد شد
اگر بجز بله پاسخ دیگر بدهم با خودم صادق نیستم من هر گونه اعتراض چه بجا .وچه نابجا را توهین و ترور شخصیت می دانستم  چون پذیرش اینکه من انسانم و ممکن است اشتباه کنم را نداشتم خود راعقل کل می دانستم و همیشه موضع دفاعی و آماده نبرد بودم .سغی نمی کردم عیب و ایراد خود را برطرف کنم .توان کنترل احساسات خود را نداشتم خود برزگ بینی و تکبر غرور خودمحوری دست بدست هم دانند تا به انزوا کشیده شوم و تنها 

 

 
چون من روحیه انتقاد پذیری ندارم هر گونه انتقادی را توهین تلقی میکنم وفکر میکنم به شعور وشخصیت من توهین شده.در واقع بخاطر خود کم بینی واحساس حقارت هراعتراضی را توهین میدانم چرا که مسئولیت کارهایم را نمی پذیرم وتسلیم نیستم واین یعنی نداشتن ثبات شخصیتی...تصویر: images/smilies/heart.gif
با سلام ارمانم ومعتادم هستم.بله هر اعتراضي که به نفع من نباشه برام توهين تلقي ميشه.خودخواهي وغرور باعث  ميشه که نتونم بپذيرم و اين امر باعث ميشد با ديگران بدرفتاري کنم وانهارو به خاطر رفتارشون سرزنش کنم و با اين رفتارها اونارو از خودم ميرنجوندم و خودمو از انها دور
چنان در غرور و انکار غرق بودم که انتظار هیچ ایراد وانتقاد و اعترضی را از طرف کسی نداشتم و برایم توهین مستقیم محسوب شده و به کسی که از من انتقاد میکرد، فکر میکردم ایراد گرفته است و به هرصورتی با او درگیری و کدورت پیش میآوردم و انتقادش را توهین تلقی میکردم. برای من ترس از تأیید و پذیرفته نشدن خیلی اثر گذار بود و من بخاطر آنها درد و ناراحتی میکشیدم و آرامشم موقتی که داشتم را از دست میدادم. تا جایی که بیاد دارم بیشترین درگیری من بخاط اعتراض و ایراد و انتقاد دیگران از من بود و من فردی ایده آلیست بودم و انتظار ایراد و اعتراض را از کسی نداشتم. اگر هم اعتراضی میشنیدم در کینه ورنجش به دنبال نقشه انتقام از طرف مقابلم بودم. اگر کسی خواسته و ناخواسته در مقابل خواسته هایم می ایستاد و یا مقاومت میکرد، حتماً بلا و صدمه ای سرش در میآوردم. مسلماً والدین و دوستان و خانواده بخاطر رفتارهای ناشایست و دیکتاتوری من ناراحت شده و به من اعتراض کرده و از کارهایم معمولاً انتقاد میکردند و من هم بشدت واکنش نشان داده و موجب دور شدن از افراد خانواده و دوستان و اطرافیانم شد.
(2013-10-19، 08:59 )GOMNAM نوشته است: [ -> ]
آیا هر اعتراضی را توهین تلقی می کنم؟
این مسئله چگونه بر روی زندگیم تاثیر گذاشته است؟
بله بودن جواب این سوال نیازی به فکر کردن ندارد . چون نصحیت راهم توهین و دخالت در
زندگی خویش تلقی میکنم از درون که به روش زندگی خود اعتماد نداشته باشم وقتی تنها به فکر خود اعتماد کنم هر نو رفتار از طرف دیگران برای من توهین تلقی میشود من نیاز دارم
کمی انتقاد پذیر باشم برخلاف رفتار خودم که از همه چیزو و همه کس (از رانندگی دیگران. از نوع پوشش دیگران. نوع مشارکت دیگران ......)انتقاد میکنم خود انتقاد پذیر و انعطاف پذیر نیستم. جالب است که بیشتر انتقادات من در ذهن من جای دارد و میدانم که انتقاداتم بی پایه و اساس است و بخاطره همین است شهامت نمیکنم به انتقاد شوندگان بیان کنم.
وقتی در روابطم با دیگران مشکل دارم،وقتی در سر کار وظایف محوله رو به طور احسنت انجام نمی دهم ، وقتی در شخصیت رفتاریم دارای کمبود های قابل مشاهده ای هستم،
وقتی گفتارم،مدیریتم وامثال اینها دچار مشکل هست. دیگران یا از سر دلسوزی یا بخاطره اسیبهایی که از این قبیل ضعفهایم میبینند دست به اعتراض میزنند که در اصل مارا به بهتر شدن از اینی که هستیم سوق دهند یا به تعبیر بهتر بتوانند مارا تحمل کنند.
اما هیچ اعتراضی را ما تا اخر نشنیده ایم و تا احساس خطر در سخن کسی کردیم صحبت اورا قطع کرده و سخنی از روی پرخاش کرده ایم .
این مسله باعث شده در بهبودی کمتر رشد داشته باشیم تنها بمانیم و از خود احساس رضایت کمتری داشته باشیم وما مثل یه مار نیاز به پوست اندازی داریم یک مار وقتی نتواند پوسته کهنه خودرا عوض کند محکوم به مرگ است وهمچنین ماهم نتوانیم اندیشه ی جدیدی یا ایده ای جدیدی به خود بپذیریم تنها می مانیم و تنهایی برای یک معتاد همان مرگ است.
گه گاهی این ایده جدید یا پیام خداوند با لبه ی تیز تر و زبر برای از بین بردن زنگار و صیغل ما
به ما میرسد که یکی از این روش ها میتواند اعتراض از سمت یک دوست باشد.
35-اگه تلقی کنم سریعاازبهبودی فاصله گرفته وداخل مرض خواهم شدانتقادیعنی این کاروبهترازاینهم میشه انجام داداعتراض یعنی من حق کسی روضایع کردم وبه اون خسارت زدم حال زمانی که عجزموفراموش میکنم وباانکارومرضم رفتارمیکنم حتی انتقادسازنده روهم توهین وبی حرمتی تلقی میکنم چه برسه به اعتراض چه بسا که حتی ممکنه اون اعتراض حاوی پیامی ازطرف خداوندبرای من باشه وقتی اعتراض روتوهین تلقی میکنم دچارکینه ورنجش وخودمحوری میشم فروتنی روازدست میدم حالت تدافعی میگیرم وسریعاواردمرض میشم من بدلیل خودخواهی وانکار شدیدم فکرمیکنم همه اعمال ورفتارم درسته ولی زمانی که به دیگران خسارت میزنم وبااعتراض اونا روبرومیشم آرامشم روازدست میدم چون نمیخوام دست از انکاربردارم واشتباهاتموبپذیرم واین باعث میشه حال واحساسم بدبشه منزوی وتنهاشده در رکودبمونم ورشدنکنم امروزه مشورت میکنم وسعی میکنم اشتباهاتموبپذیرم ودر رابطه بااون درستترین کاروانجام بدم?