انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: 37-آیا علایم هشدار دهنده در مورد بیماری خود یا فرزندانم را نادیده می گیرم و فکر می کن
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
آیا علایم هشدار دهنده در مورد بیماری خود یا فرزندانم را نادیده می گیرم و فکر می کنم بلاخره یک جوری می شود یا همه چیز درست خواهد شد؟(توضیح دهید)
عادت هاي خودمحورانه ترس وباورهاي غلط موجب پشت گوش انداز هاي ماست .عدم برنامه ريزي بي تفاوتي در مورد بیماری خود اطرافیانم موجب مي شود علایم هشدار دهنده را ناديده بگيرم
تا من تغییر نکنم هیچ جوری نخواهد شد!من فبول نمیکردم که معتادم و همیشه به معتادهای بدتر از خودم نگاه میکردم.کتابی از ترنس گورسکی که یک 12 قدمی است در مورد عوامل هشدار دهنده نوشته شده است که البته جزو نشریات رسمی و تایید شده ان ای نیست.و اما در مورد فرزندم من در پاکی ازدواج کردم و فرزندم محصول بهبودی ام میباشد و تا کنون به هیچ عنوان به خودم اجازه نداده ام که با ادمهایی که مصرف میکنند رفت و امد و معاشرت کنم
سهل انگاری و بی تفاوتی و تنبلی و متعهد نبودن باعث نادیده گرفتن میشود
بله گاهی اوقات میگویم یه طوری میشود و دوست دارم بیخیال شوم
زمانی که من در نقطه ی مقابل بهبودیم قرار میگیرم و افکار بحران زا و انحرافات فکری را حفظ کنم در واقع عدم مسئولیت پذیری بی توجهی وبی اعتنایی نسبت به خود و فرزندانم و دیگران را دارم و توان دیدن بیماری ام را ندارم و احساسات دیگران را نمیتوانم درک کنم...تصویر: images/smilies/heart.gif 
 
..موضع بی تفاوتی در مورد خود وخانواده مربط به زمان مصرف وگذشته بوداکنون باید روی بیماریم کار کنم وعلایم بیماری را از خود وخانواده ام دور کنم از نظر روحی روانی واحساسی وعاطفی به خانواده اجازه بدهم احساسا ت شان رابیان کنند ودر مورد مسال احساسی وعاطفی آنهارا نصیحت وارشاد نکنم وقت بگزارم باعلاقه گوش کنم وشرایط رابرای رشد احساسی عاطفی وفکری برای آنها فراهم کنم از نواقص شخصیم  فاصله به گیرم وحسنهای شخصیم را افزایش دهم ترس اظطراب نگرانی وآشفتگی رااز خود وخانواده دورکنم
بله وقتي من در فاز بهبودي نيستم و از عمل به اصول فرار ميكنم مثل كسي هستم كه در جنبره مار كرفتار شده باشد توان اينكه از هياهوي درونم و از جنبره برفشار بيماريم خارج شوم را ندارم و كاملا غافل از مسايل مهم زندكي از جمله علايم هشداردهنده در مورد خانوادهوفرزندانم ميشوم ,نه اينكه من بدر بدي باشم من عاجز و ناتوانم از اينكه فراتر از نوك دماغم جايي راببينم دنياي من محدود به هياهوي درونم ميشود
 
اصولاً تعادل در زندگیم ندارم و در خیلی از کارها با تفریط و افراط برخورد میکنم. من پسر بزرگم اگر سرفه میکرد یک راست پیش دکتر و بیمارستان کودکان بودم و چنان ترس سراغم میآمد که بیش از اندازه و بیمارگونه به او حساسیت داشتم و با عادتهاي خودمحورانه و ترس و باورهاي غلط فکر میکردم اگر از فرزند و همسرم نگهداری و مراقبت نکنم، هرزه شده و یا خواهند مرد. من انسان هستم و قادر نیستم شرایط را عوض کنم. ولی بیماری من با قضاوت و خدایی کردن و سناریو نویسی اتفاقات ناگوار را پیش بینی میکرد و من هم مراقبتهایم را بیشتر میکردم، ولی مگر با این کار میشود، جلوی حوادث و سرنوشت را گرفت. فرزند کوچکم وقتی زیر ماشین رفت که هرگز پایش را بیرون از خانه نگذاشته بود و یا درآغوش مادرش بود و یا من و هرجا میرفتیم، چهارچشمی مراقب بودیم، تا اینکه خواهرم دستش را گرفت و برای گرفتن نفت او را بیرون برد و یک آن برای پول دادن دستش را رها کرد و  پسرم زیر ماشین رفت. من باترسهایم بیشتر از حد و اندازه خودم و خانواده را اذیت و آزار دادم و موجب شدم به خاطر فشارهایی که به من وارد میشد، خیلی از کارها و روابطم را پشت گوش انداخته و بیخیال خیلی چیزها میشوم. نداشتن و عدم برنامه ريزي درست و بي تفاوتي درمورد بیماری افراد خانواده خودم، خصوصاً فرزندان و همسرم را متوجه شوم و می بینم که اطرافیانم هم بیماری دارند و من تنها پیام را به آنها دادم و بقیه هیچ ارتباطی به من ندارد، چون به اندازه کافی به آنها اخطار و پیام دادم و اصرار بیش از این موجب مي شود خودشان در غرور و انکار فرار بگیرند.
 
بله من در اکثر مواقع با ظهور علائم هشدار دهنده بیماری دو واکنش از خودم نشان می دهم یا با تنبلی و پشت گوش انداختن و امروز و فردا کردن از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنم و یا از ترس مواجه شدن با بیماری علائم آنرا نادیده می گیرم چون من بدلیل غرور بیش از حد حاضر به پذیرش این نبودم که من هم مثل بقیه انسان ها آسیب پذیر هستم و برای اینکه چشم خود را بر روی علائم بیماری ببندم با مصرف مواد مخدر هر نوع دردی که داشتم را تسکین می دادم ولی حاضر نبودم بیمآری و نقص خود را با کمک گرفتن از دنیای خارج درمان کنم
37-من بواسطه داشتن بیماری اعتیاد واجبار به مصرف همیشه درحال خسارت زدن به خودم وخانواده ام بودم وعلایم هشداردهنده را کلاوتامرزانفجارنادیده میگرفتم چون اجباربه مصرف داشتم مشکلات را به آینده موکول میکردم نادیده گرفتن هشدارهایعنی زیرپوشش ترس رفتن فرارازمسولیتهانداشتن تعهدوپایبندنبودن به زندگی وغیرقابل اداره بودن آن و این یعنی خودمرض وناگفته نماندتمام حالات وجنبه های بیماری ماراخانواده هم گرفته است...ولی من امروز درمسیربهبودی زندگی میکنم وباوردارم که داشتن آرامش درزندگی نیازمندداشتن توجه خاص به علایم هشداردهنده است وعدم توجه به این علایم یعنی بروزآشفتگی واردمرض شدن وپشت دیوارانکارقرارگرفتن وبازهم به روال گذشته زندگی کردن است دیگرسعی میکنم به هیچ عنوان چنین علایمی رانادیده نگیرم وسریعا بااقدام وعمل سنجیده پیگیرشوم?