2014-02-05، 10:31
5 مرداد براي پيدا كردن ريشهی ناملايمات و عدم آرامش، در نهايت به وابستگي و هموابستگی ناسالم ميرسم. براي رهايي از انواع وابستگيها نياز به يك منبع پرانرژي است كه جايگزيني مناسب براي وابستگي و هموابستگیها باشد. آيا نشان دادن عكسالعمل و واکنش در مقابل عمل کرد و افکار ديگران طبق روش سابق نيست؟ آيا هنوز هم امنيت عاطفي خودم را در تلاش جهت مسلط شدن و يا هموابستگي به ديگران تلف ميكنم؟ اصول برنامه ميگويد هموابستگي نوعي سلطهجويي براي گرفتار کردن ديگران در دام هموابستگيهاي عاطفي و احساسي ميباشد. امروز ميدانم براي انتقال پيام رهايي از هموابستگيها و انجام اصول برنامه نياز دارم كه در ابتدا خودم اين رهايي و نجات را تجربه كنم. سپس ميتوانم با نگاهي دقيق و موشكافانه از روی تجربیات خود و دیگران به كليه هموابستگيها، ريشه آنرا در خودم شناسايي كنم. دانش برنامه فراتر از باورهاي موجود بشري است. لذا بدون ادعا به خودم میگوید که به خودم برسم و فقط کارهای خودم را انجام دهم و اگر چنانچه کسی کمکی از من خواست به او کمک کنم و هرگز در کار کسی مداخله نکنم، زیرا بیماری من عادت به فضولی دارد. اوّل خودت بعد ديگري!