انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: 3) چه زمانی استمناء را کشف کردم؟ آیا استمناء برای من اجباری و مکرر شد؟
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.








3) چه زمانی استمناء را کشف کردم؟ آیا استمناء برای من اجباری و مکرر شد؟






.
برای من خود ارضایی به معنای فرار از واقعیت است و مثل یک داروی مخدر روان گردان و روحیه گردان عمل می­کند.
در من این فرار به دو شکل بود: در ابتدا خود ارضایی جنبۀ ذهنی نداشت. این احساس فیزکی منجر به خالی شدن ذهن من و پناه بردن به خلوتگاهی شد که در آن از فکر و اندیشه دور  بودم. من همة ارتباطم را با دنیا، دیگران و خودم از دست می دادم. با این کار از  اضطراب های درونی و محیطی فرار می­کردم و راه نفوذ غم  را بر خود می­بستم. ولی خیلی طول نکشید که بالاخره خود ارضایی به صورت دوم در آمد و من بطور دائمی بوسیله تصورات کنترل می شدم واز تصاویر شهوت انگیز استفاده می­کردم و در ذهنم با یک شریک جنسی مجازی رابطه برقرار می کردم. این نوع دوم خلأ عاطفی مرا پُر می­کرد و جایگزین روابط من می­شد. نمی­دانستم که برقرار کردن رابطۀ جنسی با شخصی در درون خودم، باعث می­شود که از خودم جدا شوم. هردو نوع خود ارضایی، چه با عکسها و چه بدون آنها راهی برای فرار از خودم بود. هر بار که این عمل را انجام می­دادم بیشتر خودم را از همه جدا می­دیدم و از تنهایی خود وحشت می­کردم. این یکی از نشانه های اعتیاد جنسی ما است. من داشتم به آرامی خودم را از دست میدادم.
نقص خود ارضایی در واقع مشکل بسیاری از مردم است و من نیز با این قضیه مشکل داشتم.من بارها شنیده بودم این کار ضررهای زیادی دارد اما انجاممیدادم.خود ارضایی یک خروجی است.وقتی من به تصاویر مستهجن نگاه کنم و یا در خیابان نگاه خود را کنترل نکنم احتمال زیاد مبادرت به اینکار میکنم.خود ارضایی در واقع روح و روان مرا ازار میداد.و جسمم نیز ازرده میشد.در واقع برای ندیدن واقعیات من اینکار را انجام میدادم.دعا ورزش و خدمت و استفاده از نشریات اس ای در انجام ندادن اینکار کمک زیادی به من کرد
اولین بار که آنرا کشف کردم فکر کردم که لذتی یافته ام که هیچ محدودیتی ندارد. خدا را به خاطرش شکر می کردم. سن کمی داشتم و حتی در مسافرت ها هم توی یه فرصت کوتاه که گیر می اومد استمنا می کردم. بعد از اینکه کمی بزرگتر شدم و فهمیدم ضررهایی داره سعی کردم اونو ترک کنم ولی نمی تونستم. خودمو بخاطرش سرزنش می کردم ولی باز ادامه می دادم. هر بار که از حمام می اومدم بیرون جرأت نداشتم تو چشم کسی نگاه کنم. انگار چیزی در درون من فرو می ریخت. خجالت زده بودم. من از خودم سو استفاده می کردم و انگار که متعرض انسانیت خودم می شدم. خود واقعیمو از دست می دادم تا با یک توهم از خودم شهوترانی کنم.