انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: 12) چه چیزی سرانجام مرا به SA آورد؟ آخرین اتفاقات چه بوده اند؟
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.







12) چه چیزی سرانجام مرا به SA آورد؟ آخرین اتفاقات چه بوده اند؟






.
 
آخرین مواردی که شما را به عجز نزدیک کرد که تصمیم قطعی خود را برای یک راه حل گرفتید را بنویسید.
این موارد میتواند شامل بی اعتمادی دیگران، خراب شدن موقعیتها و بی آبرویی و بی ارادگی و ... باشد

من از سال گذشته با اس ای اشنایی نصف و نیمه ای داشتم اما برنامه انها را مسخره میکردم و میگفتم من مشکلی ندارم!
همان سال قبل میدیدم حال روحیم خراب است اما فکر میکردم کارم یا همسرم باعث انند.با یکی از اعضا تماس گرفتم و او کمک زیادی به من کرد و من توانستم فقط مدتی پاک بمانم و هفته یا دوهفته یکبار به اس ای میرفتم اما قدمها را کار نمیکردم و در یک کلام هوشیار نبودم و شهوت(شهوت فقط برون ریزی نیست) در تمام وجودم خود را نمایش میداد.ترس و رنجش و ناامیدی و بداخلاقی و حقیقتا به عزیزانم صدمات زیادی وارد کردم و درست در ان ماههای اخر یادم هست که راهنمایم میگفت امیر تو باید هر روز جلسه بیایی و گرنه اوضاعت خرابتر میشود اما من میگفتم نه من چک دارم من کار دارم تا اینکه در سختترین روز زندگیم که رفتارهایم را اصلا نمیفهمیدم و به یکی از عزیزانم حرفهای بد زیادی زدم اولین جلسه اس ای را رفتم و تا الان هر روز میروم.و قدمها را کار میکنم حتی تلختترین اتفاقات هم برایم بیفتد باز هم من این برنامه را کار میکنم. خوشحالم که با بچه های شهرم مشهد هم قسم شده ایم این برنامه هم همانطور که ان ای مشهد خیلی رشد کرد انرا رشد دهیم و اینروزها دیگر خبری از جلسات خلوت مشهد نیست و با جان و دل به یگدیگر خدمت میکنیم و چپ و راست جلسات کارکرد قدم میگذاریم و من یاد خدمات اوایل پاکی ام در جلسات مواد مخدر می افتم گه چقدر پر شور بودم و الان هم همین حس را دارم و از اینکه شهوترانی نمیکنم احساس ازادی دارم نه احساس محرومیت.
من دلم می خواست به دیگران به چشم انسان نگاه کنم ولی نمی توانستم. همه آدم ها قبل از اینکه آدم باشند سوژه شهوترانی بودند. کله ام پر از وسوسه بود. برای هر نگاه یا هر تصویر ذهنی با خودم درگیر بودم که بکن نکن. جنگ تو کله م بود. چیزی که مرا وادار به درخواست کمک کرد ناتوانی در متوقف شدن بود. من برای اینکه در کنار دیگران زندگی کنم و آن ها را به چشم انسان ببینم نیاز به کمک داشتم. نمی خوام ازدواجم از روی شهوت باشه. نمی خوام مثل گذشته وسوسه ها اختیار زندگی مرا در دست بگیرد. می خوام از امروز به بعد انسان آزادی باشم نه کسی که به هر چی که تو کله ش میاد مجبوره عمل کنه.