انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: 19- ارتباط شما در گذشته با خداوند چگونه بوده و اكنون چگونه است؟
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.






19- ارتباط شما در گذشته با خداوند چگونه بوده و اكنون چگونه است؟





.
در اصول معنوی قدم سوم باکسی طرف هستیم بنام خداوند لذا سپردن امانت و بازپس گرفتن هیچ اشکالی ندارد و ما به همان صورت که اراده و زندگی خود را به خداوند می سپاریم به همان صورت هم راحت و بدون دردسر و ترس می توانیم امانت خود را از خداوند بگیریم و این بده و بستان را با چشمانی باز و روشن بینی انجام میدهیم و در نهایت متوجه میشویم که نیروی درونی ما خرابکارتر از تصورات ما هست و میتواند به راحتی آبخوردن زندگی مارا نابود و ویران کند لذا شاید دوستان هم به نتیجه ای که من و سایر همدردانم رسیدند برسند و خود را از شر استقلال و خودخواهی و خودمحوری بیماری خود بخاطر اشتباهات فاحش دوباره اراده و زندگی خود را به خالق خود بسپارند و تلاش و وظیفه خود را انجام دهند و منتظر نتیجه دلخواه خودشان نباشند و به عنوان یک انسان که برای منظوری خاص به دنیا آمده اند که فقط وظایف خود را در راستای اهداف و اداره کردن زندگی خودشان تلاش کنند. یک فرد وابسته با توقع و انتظارات عجیب و غریب خودش خواهان همه چیز است برای او یا همه چیز یا هیچ چیز و در واقع هنوز دیپلم ندارد اما خواستار حقوق بیشتر از یک مثلاً دکتر تحصیل کرده است و تازه قانع هم نیست سپردن یک آرامبخش معنوی است که افراد پرتوقع را رام میکند و کاری میکند که در راستای مهارتهای خود تلاش کند و نتیجه بگیرد.

این یک سوال تکراری است که البته میخواهد میزان رشدم را در این قدم بداند و من در گذشته هیچ اعتماد و باوری از خداوند نداشتم و از او میترسیدم با اینکه ترس داشتم اما دست از خرابکاری و کارهای خلاف و گناه بر نمیداشتم با خودم میگفتم من که اون دنیامو از بین برده ام پس تو این دنیا هرکاری که مجازم را انجام دهم لااقل ناکام از دنیا نروم با همین نیت و افکار خودم فاصله من با خداوند از زمین تا دورترین ستاره آسمان بود و خداوند را از دلم دور کرده بودم و حتی میشد شاید چند روزی از زبان من نامش را نمی بردم. من و خدا مانند دزد و پاسبان بودیم. اما اکنون ارتباط من با خالقم این است که متوجه شده ام من کمبود او را در زندگیم دارم و من از بس او را نداشتم که شیطان در تمام وجودم لانه گذیده است و افکارم را هم تحت تسلط خودش قرار داده است و ارتباط من باید ارتباطی مستقیم و خاص باشد و من او را در جای جای زندگیم احساس و درک کنم من نیاز به او دارم و بدون خداوند زندگی من لبه پرتگاه است و هر آن امکان سقوطم را میبینم.