2014-04-03، 03:32
2014-04-24، 03:11
وجود ما نیاز به وابستگی به خداوند مهربان و خالق خودمان دارد و ما از همان کودکی می بایست از طریق آموختن اصول ارتباط با خدایی که در حد و اندازه ذهن یک کودک باشد داشتیم. اما مورد هجوم اجباری والدین و مربیان اولیه ناوارد و ناآگاه قرار گرفتیم و یکسری از اصول مذهبی را به ما آموزش دادند که خودشان هم به آنها معتقد نبودند و بنوعی فقط مدعی بودند و اکنون هم هستند. اصولی که باعث ترذس ما از خداوند و اصول مذهبی شد و ما بخاطر شرارت کودکانه همیشه ترسیدیم چون پدر و مادر و مربیان اولیه ما ما را به مجازات خداوند ترساندند. در اصل ما چنان از خدا ترسیدیم که برای گرفتن انرژی مثبت از او به طرف وابستگی های ظاهری و هموابستگی های خطرناک و در اصل ما دیگران را بجای نیروی برتر از خودمان قرار دادیم و چون اصول تربیتی خانواده و اطرافیان و حتی اجتماع خودمان ترسیدن از خداوند بود و ماهم بخاطر حساسیت به ترس خدا گریز شدیم و به شیطان پناهنده شدیم البته این پناه به شیطان بدون آگاهی و خواست ما بود. ما نیاز به وابستگی داشتیم و وابسته به اعمال و افکار شیطانی شدیم و اکنون با شناخت اصول قدم سوم متوجه کمبود و علت بیمار شدن خودمان هستیم و تلاش داریم با رعایت اصول این قدمها به وابستگی اصلی که خداوند مهربان است برسیم.
در ابتدا مفهوم آنرا نمیفهمیدم و فقط طوطی وار میخواندم و من کار درستی را انجام میدادم و این طوطی وار خوندن عاقبت با گوش دادن به مشارکت همدردان و جلسات کارکرد قدمها متوجه شدم که این دعا دعای خلوص نیت من برای جایگزینی شیطان درونم با خالق مهربان است که من با تمرین کردن این جایگزینی را انتخاب میکنم و من باید خودم را تقدیم کسی کنم که سالها از او گریزان بودم و من نمیتوانستم یک فرد بی ارزش و مریض و مورد نفرت که خودم هم از خودم گریزان و بیزار بودم را تقدیم به خداوندی که اکنون معبود و معشوق من است کنم. معشوق من باید هدیه ای بی بها و گرانقدر را دریافت میکرد و من در خودم آنرا سراغ نداشتم و عاقبت با آموزش اصول سیرو سلوک در خود و رعایت اصول معنوی خودیاری ارزشمندی خودم را در ابتدا به خودم تقدیم کرد و با بخشیدن و دوست داشتن و عاشق و رفیق شدن با خودم به ارزش خودم رسیدم و تمام این وجود گرانقدر را تقدیم به خالق یگانه خودم کردم من در مقابل خیلی از وابستگی ها و هموابستگیها زانو زده بودم و عاجزانه از آنها تقاضای ترحم و بخشوده شدن میکردم . اما دیکتاتور درون من با زانو زدن در مقابل خالق خودش مخالف بود و من با پیدا کردن ارزش در مقابل خداوند و یار مهربان خودم زانو زدم و خواستار این شدم که صاحب و ولی نعمت من باشد و اجازه ندهد هرکس و ناکسی بیاید و من را تصاحب کند و مورد سوءاستفاده قرار دهد.
در ابتدا مفهوم آنرا نمیفهمیدم و فقط طوطی وار میخواندم و من کار درستی را انجام میدادم و این طوطی وار خوندن عاقبت با گوش دادن به مشارکت همدردان و جلسات کارکرد قدمها متوجه شدم که این دعا دعای خلوص نیت من برای جایگزینی شیطان درونم با خالق مهربان است که من با تمرین کردن این جایگزینی را انتخاب میکنم و من باید خودم را تقدیم کسی کنم که سالها از او گریزان بودم و من نمیتوانستم یک فرد بی ارزش و مریض و مورد نفرت که خودم هم از خودم گریزان و بیزار بودم را تقدیم به خداوندی که اکنون معبود و معشوق من است کنم. معشوق من باید هدیه ای بی بها و گرانقدر را دریافت میکرد و من در خودم آنرا سراغ نداشتم و عاقبت با آموزش اصول سیرو سلوک در خود و رعایت اصول معنوی خودیاری ارزشمندی خودم را در ابتدا به خودم تقدیم کرد و با بخشیدن و دوست داشتن و عاشق و رفیق شدن با خودم به ارزش خودم رسیدم و تمام این وجود گرانقدر را تقدیم به خالق یگانه خودم کردم من در مقابل خیلی از وابستگی ها و هموابستگیها زانو زده بودم و عاجزانه از آنها تقاضای ترحم و بخشوده شدن میکردم . اما دیکتاتور درون من با زانو زدن در مقابل خالق خودش مخالف بود و من با پیدا کردن ارزش در مقابل خداوند و یار مهربان خودم زانو زدم و خواستار این شدم که صاحب و ولی نعمت من باشد و اجازه ندهد هرکس و ناکسی بیاید و من را تصاحب کند و مورد سوءاستفاده قرار دهد.