وجود ما نیاز به وابستگی به خداوند مهربان و خالق خودمان دارد و ما از همان کودکی می بایست از طریق آموختن اصول ارتباط با خدایی که در حد و اندازه ذهن یک کودک باشد داشتیم. اما مورد هجوم اجباری والدین و مربیان اولیه ناوارد و ناآگاه قرار گرفتیم و یکسری از اصول مذهبی را به ما آموزش دادند که خودشان هم به آنها معتقد نبودند و بنوعی فقط مدعی بودند و اکنون هم هستند. اصولی که باعث ترذس ما از خداوند و اصول مذهبی شد و ما بخاطر شرارت کودکانه همیشه ترسیدیم چون پدر و مادر و مربیان اولیه ما ما را به مجازات خداوند ترساندند. در اصل ما چنان از خدا ترسیدیم که برای گرفتن انرژی مثبت از او به طرف وابستگی های ظاهری و هموابستگی های خطرناک و در اصل ما دیگران را بجای نیروی برتر از خودمان قرار دادیم و چون اصول تربیتی خانواده و اطرافیان و حتی اجتماع خودمان ترسیدن از خداوند بود و ماهم بخاطر حساسیت به ترس خدا گریز شدیم و به شیطان پناهنده شدیم البته این پناه به شیطان بدون آگاهی و خواست ما بود. ما نیاز به وابستگی داشتیم و وابسته به اعمال و افکار شیطانی شدیم و اکنون با شناخت اصول قدم سوم متوجه کمبود و علت بیمار شدن خودمان هستیم و تلاش داریم با رعایت اصول این قدمها به وابستگی اصلی که خداوند مهربان است برسیم.