انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: تربیت ایرانی و پدیده خشم
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
یکی از مسائلی که در تربیت پدر و مادرهای ایرانی مشاهده می کنیم، اهمیت فوق العاده زیاد به رفتار اجتماعی کودک و عدم توجه و اهمیت کافی به درونیات، نیازها و سعی در شناخت حالات روحی کودک است.

بیشتر استدلال هایی که برای تشویق و منع کودکشان در انجام یا عدم انجام کاری انجام می شود براساس نگاه دیگری است.

از دید من این مسئله به این انجامیده است که ما ایرانی ها دارای شکنندگی های روحی خاصی هستیم. به این معنی که نگاه دیگری بطور بسیار زیادی در وضعیت و حالات روحی ما تاثیر می گذارد.

زیرا به ما آموخته اند که تصویر خود را در نگاه دیگری جستجو کنیم و کمتر در درون مان به دنبال تعریفی که از خودمان داریم باشیم. زیرا که همیشه مشاهده تصویری که دیگری از ما دارد به آشنا شدن با احساسات و هیجانات درونی مان ارجحیت داشته است.

در برخورد بسیاری از پدر و مادرهای ایرانی با کودکان مشاهده می کنیم که رفتار بیرونی دارای واقعیتی محض است و حالات درونی فراموش می شوند.

در گفتگو، بسیاری از ایرانی ها با فرزندان شان از موتور" قضاوت دیگری" برای اصلاح رفتار ی که به نظرشان نامناسب می آید بهره می جویند.

"اگه گریه کنی همه می گن چه بچه بدیه"
"اگه تو مهمونی بری میوه شیرینی برداری می گن چه بچه بی ادبیه"
" اگه اینقدر اصرار دارم درس بخونی برای اینه که می خوام سری تو سرا در بیاری"

"ما به بچه هامان یاد می دهیم که هر نوع انتقاد از آدم بزرگ ها بی ادبی به اوست و شرط ادب همیشه حکم می کند که از ابراز نارضایتی و عدم توافق خود سرباز داریم. چیزی که می تواند به عصبانیت های فرو خورده و نیز خشم از خود تبدیل شود. خودی که نمی تواند با انتظاراتی که از او دارند (یعنی همیشه خوب و مهربان بودن) انطباق پیدا کند.""

یکی از نتایج این اهمیت زیاد دادن به تصویری که دیگران از ما دارند این است که بسیاری از احساسات منفی، از جمله خشم که در رابطه با دیگران ممکن است در ما بوجود بیایند، سرکوب شوند و یا ناگفته بمانند.

استفاده از کلام در رابطه ها، در این راستا ابزاری می شود برای دادن تصویری خوب از خود و نه به عنوان ابزاری برای بیان احساسات، مشکلات رابطه و نظری که در مورد دیگری داریم.

از کودکی در ما این قابلیت را ایجاد می کنند که بتوانیم عکس العمل های دیگران را پیش بینی کنیم و صحبت هایمان را به نوعی که مطمئن شویم او را ناراحت نمی کنیم یا حساسیتش را برنمی انگیزیم، تنظیم کنیم.

البته این قابلیت اگر در یک مجموعه درست تربیتی که به خود فرد هم در رابطه اهمیت داده شود قرار گیرد، می تواند در روابط مثبت باشد. ولی در فرهنگ ما همانگونه که پیشتر هم گفتم به بعد نیازها و احساسات خود فرد بهای زیادی داده نمی شود.

ما به بچه هامان یاد می دهیم که هر نوع انتقاد از آدم بزرگ ها بی ادبی به اوست و شرط ادب همیشه حکم می کند که از ابراز نارضایتی و عدم توافق خود سرباز داریم.

چیزی که می تواند به عصبانیت های فرو خورده و نیز خشم از خود تبدیل شود. خودی که نمی تواند با انتظاراتی که از او دارند (یعنی همیشه خوب و مهربان بودن) انطباق پیدا کند.

در جوامع مدرن بیش از پیش به اهمیت دادن فضا به کودکان، به اینکه عقاید شان را بیان کنند و در تصمیم گیری ها مشارکت کنند صحه گذاشته می شود.

در فرهنگ سنتی ما به گونه ای باید از جدل پرهیز شود. تحقیقات روانشناسان نشان گر این است که فرهنگ های جمع گرا دارای نقاط مشترکی در گونه ای که از لحاظ تربیتی با خشم مقابله می کنند هستند.

در بسیاری فرهنگ های جمع گرا، به افراد بطور مستقیم و غیر مستقیم آموزش داده می شود که تظاهر به موافق بودن با فرد مقابل بکنند. خصوصا اگر این فرد از لحاظ سنی از آنها بزرگ تر باشد. بدینگونه در فرهنگ های جمع گرا به بچه ها آموزش داده می شود که عقاید مخالف‌شان را پنهان برای خود نگاه دارند.

بچه ها در فرهنگ های جمع گرا چون از لحاظ سیستم سلسله مراتب در پایین قرار می گیرند، این احترام به دیگری از طریق تظاهر به موافق بودن از دیگران بیشتر از آنها خواسته می شود. بچه هایی که بیشتر مخالفت خود را با عقایدی که توسط جمع پذیرفته شده اند بیان می کنند، به عنوان بچه هایی بی ادب یا پررو تلقی می شوند.

در سالهای اخیر روانشناسان دست به مشاهده و مطالعه بچه های فرهنگ های گوناگون زده اند و نتایج جالبی در زمینه رابطه ی فرهنگ و بروز یا عدم بروز خشم در آنها بدست آورده اند. آنها مشاهده کرده اند که بر اساس اینکه بچه ها به فرهنگ فرد گرا یا جمع گرا تعلق داشته باشند بروز خشم در آنها متفاوت است.

"در جوامع فردگرا، مشاجره های بین افراد بعنوان پدیده ای غیر قابل چشم پوشی و لازم برای رسیدن به استقلال فردی نگریسته می شود. در حالیکه در فرهنگ های جمع گرا که در آنها بهایی به هویت فردی نمی دهند، اختلاف نظرها و مجادله بر سر آنها به عنوان مانعی برای رسیدن به اهداف جمعی و خطری برای هارمونی روابط اجتماعی تلقی می شوند."

در مشاهداتی که در مقایسه بچه هایی که به دو فرهنگ تعلق دارند نشان داده است بچه های جوامع فردگرا بیش از بچه های فرهنگ های جمع گرا خشم و نارضایتی خود را بیان می کنند.

این مشاهدات نشان داده اند که مادرهای آمریکایی بر خلاف مادرهای ژاپنی بچه هاشان را تشویق به بیان احساساتشان می کنند.

برای این مادرهای ژاپنی "دیسپلین رفتاری" است که ارجحیت دارد. این مادرها با استدلال و ایجاد احساس گناه در کودک سعی می کنند به نتایج مضری که رفتار آنها در بقیه افراد ایجاد می کند با او سخن بگویند.

در مقایسه ای که روانشناسان بین مادران چینی و آمریکایی انجام داده اند متوجه شدند که تحمل مادران چینی در مقابل رفتار خشن در بچه هاشان بسیار کمتر از مادران آمریکایی است.

مادرهای چینی بچه هایشان را به حفظ ارزش های سنتی جامعه شان مثل اهمیت احترام به دیگری و هارمونی در رابطه تشویق می کنند و در مقابل رفتارهای خشن کودک، تنبیه را بر می گزینند.

هیچ چیز بروز خشم در کودک را برای این مادرها توجیه نمی کند. در مقابل مادرهای آمریکایی سعی میکنند دلیل عصبانی شدن بچه شان را کشف کنند.

آنها به عنوان روش از توضیح و گفتگو بهره می جویند و سعی می کنند نقطه نظر کودک و حالات روحی اش را هم دریابند و بیشتر سعی می کنند بوسیله دیالوگ با کودک با توجه به نقطه نظرهای او و نیز حالت روحی اش در آن لحظه با قضیه برخورد کنند.