انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: تصمیمات من در نارانان
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6
تمرین برنامه........
 من مشتاق جلسه بعدی نارانان هستم.
پر انرژی و سر حال.
 جلسات نارانان مکان های خاصی هستند که در آنجا می توانم وضعیت خود را با افرادی که رنج و در ماندگی مشابهی را تجربه می کنند
،در میان بگذارم. اغلب خانواده و دوستان ما این جلسات را درک نمی کنند.
مهمتر از همه،من برای شنیدن تجربه،نیرو و امید خانواده نارانان می آیم
. اینجا مکان امنی است که در آن ،به خاطر کارها و واکنش هایم،قضاوت نمی شوم
مکانی است که می توانم با سرعت متناسب خودم رشد کنم
. حد و مرزهای خودم را بگذارم و نیروی برتری که درک می کنم.
مرا هدایت کند تا برنامه خودم را کار کنم.
 بدون برنامه دوازده قدمی نارانان نمی توانستم بیمارزندگیم را درک کنم
.یاد می گیرم با عشق و همدردی قطع وابستگی کنم.
وقتی اقرار می کنم عاجز م واز تلاش برای برای تغییر عزیز بیمارم دست بر می دارم
. می توانم با استفاده از قدم های دوازده گانه و اصول برنامه ،با سختی هایی که سر راهم قرار می گیرد،روبرو شوم.
یرای نیرو و شهامت تازه ای که پیدا کردم،سپاسگزارم.
نارانان راه جدیدی برای فکر و زندگی کردن به من آموخته است  هر کجا که برنامه نارانان را تمرین می کنم
.آنجا مکانی برای رشد و یادگیری من است.
در پایان هر جلسه،نسبت به زمانی که وارد آن شدم،احساس بهتری دارم
وقتی برای اولین بار به نارانان آمدم
،مشکل تصمیم گیری داشتم
.اینکه بگذارم بیمارم تمام تصمیم های مهم زندگی را بگیرد آسان تر بود ،چون وقتی او خوشحال بود همه خوشحال بودیم.بد رفتاریهای او برا ی من عادی بود اما به دیگران آسیب می رساند.اکثر اوقات فکر میکردم دیگر نمی توانم،اما اینطور نشد تا زمانی که به نارانان پیوستم و فهمیدم که نه تنها می توانم برای خودم تصمیماتی بگیر ،باله روی تصمیمی که می گیرم بایستم.من دیگر نمی خواستم با اعتیاد فعال زندگی کنم. با کار کرد برنامه نارانان و کمک دوستان نارانانی،توانستم یک تصمیم اساسی بگیرم. اما آنقدر محکم بود که زندگی مرا تغییر داد.دوستان نارانانی در هر مرحله به من کمک می کردند که انسان بهتر و قوی تری باشم.هر روز یاد می گیرم که تصمیم هایی بگیرم .گاهی هنوز هم تصمیم هایی که زندگی را تغییر می دهند آسان نیست. اما می دانم که با نارانان و نیروی برترم ،همه چیز امکان پذیر است.  با حمایت و عشقی که از گروه دریافت می کنم،می توانم کنترل زندگیم را به دست بگیرم و کارهایی را که برای من و عزیزانم درست است انجام دهم.

 امروز می دانم که می توانم تصمیم بگیرم.
اعتماد..... من به نارانان آمدم تا به عزیز بیمارم کمک کنم.اما به سرعت یاد گرفتم که به جای کمک به دیگران ،ابتدا می بایست از خودم مراقبت کنم. وقتی تراز خودم را گرفتم ،متوجه شدم که فرد بد گمانی هستم. همیشه ،اعتماد کردن برایم سخت بوده.در تمام طول زندگیم حس می کردم یک قربانی بودم وبنابر این مثل یک قربانی رفتار می کردم. اما امروز می خواهم تغییر کنم .به جای آنکه خودم را یک قربانی همیشگی ببینم ودر ترس زندگی کنم. و به خاطر زخم های کهنه ام رنج بکشم، ترجیح می دهم بتوانم اعتماد کنم.می خواهم یاد بگیرم به یک مسیر امن وسالم اعتماد کنم.  اعتماد:" مطمئن بودن از اعتماد بنفسر،اعتبار،استحکام،ویا حقیقت هر کسی یا هر چیزی است. اعتماد جایگاهی در رازداری است وتا حدودی هم اتکا به آینده یا احتمالات ،امید و غیره....."  وقتی به تعریف اعتما نگاه می کنم می بینم که من انتخاب می کنم که در چه موقعیتی وبه چه کسی اعتماد کنم.به همین جهت نتیجه می گیرم که ثبات و اطمینان در کسی یا چیزی باعث می شود که من اعتماد کنم.زمانی که منصفانه یقین دارم که این شخص یا چیز وجود دارد ،از اینکه چیست وچه خواهد کرد ،ترسی نداشته باشم. قبل از آنکه تصمیم بگیرم به کسی یا چیزی اعتماد کنم سهم من ،استفاده از تجربه ام،وجدان و عقل سلیم است.وقتی تردید دارم،می توانم از طریق دعا و مراقبه برای در خواست هدایت به نیروی برترم مراجعه کنم وبرای راهنمایی صبر کنم.من معتقدم که نیروی برترم قابل اعتماد است.
 تفکری برای امروز:امروز ،اراده و زندگیم را به مراقبت نیروی برتر می سپارم. وقتی به نیروی برترم اعتماد می کنم،دلیلی بزای ترس ندارم
زندگی در زمان حال....  
آموختن زندگی در لحظه،می تواند آزادی بخش و آرامش دهنده باشد. حس میکنم که افکار،احساسات وتصمیماتی که می پرورانم اجباری نیستند. با زندگی کردن در لحظه ،می توانم به جزئیات هر فکر نگاه کم و احساسات مربوط به آن فکر را تجربه کنم. وقتی مطمئن هستم می توانم به جلو حرکت کنم و برای رسیدن به نتیجه عجله نکنم.
احساسات.......
.  من با تماشای یک فیلم و پایان خوب و بد گریه میکنم. وقتی سرود "ملی"را می شنوم گریه میکنم وقتی در باره بیمار زندگی ام فکر میکنم گریه میکنم وقتی در بارۀ گذشته فکر میکنم گریه میکنم.......  برای من خوب است که درد ها و هیجان هایم را ابراز کنم ،صحبت و گریه به من کمک میکند که بیماریم را بهتر بپذیرم. من می توانم این حقیقت را بپذیرم که هیچ کنترلی ندارمپس هیچ توقعی ندارم  ابراز احساسات برای من،بخشی از فرآیند بهبودی است نیروی برترم می داند که درد ورنج ،آسیب،و احساسات دیگر،با عشق من به بیمارم همراه است.  حضور منظم در جلسات به من امید ونیرو می بخشدوابراز احساسات به من اجازه می دهد تا با بهبودیم پیش بروم.
در گذشته تمامی تصمیماتی را که میگرفتم یکباره بود چرا که به دلیل مشکلاتی که بیمارم به وجود آروده بود و آنقدر خود را درگیرش کرده بودم که هر وقت میخواستم تصمیمی بگیریم برایم سخت بود و به یکباره بدون در نظر گرفتن عواقب آن تصمیم را عملی کرده و بعد خسارت میدیدم اما حالا با آشنایی با برنامه یاد گرفتم که من به تنهایی تصمیم نگریم از راهنمایم کمک بگیرم و نظرات دیگران را در مورد تصمیمی که میخواهم بگیرم بدانم تا با داشتن تجربه از دیگران دیگر دچار اشتباه نشوم.
کاشتن بذر ایمان.....
 من هم مانند بسیاری از مردم با عدم اطمینان و وحشت زده به برنامه بهبودی آمدم. احساس می کردم ضعیف و تنها هستم.از به کار گرفتن روشم تردید داشتم و نمی دانستم برای گرفتن جواب یا کمک به کجا بروم. در نارانان پیشنهاد شد اگر به نیرویی بزرگتر از خودم قدری ایمان بیاورم . هدایت شده و امنیت پیدا خواهم کرد . من همین احساس امنیت و نیرو را می خواستم  هرچند ایمان یک شبه برای من نیامد .برای رشد کردن .تلاش و زمان لازم بود . وقتی از نیروی برترم در خواست کمک می کنم .وسپس برای آن کمک از منبع قدر دانی می کنم .مزایای کاشتن بذر ایمانم را می بینم . من این بذر ایمان را با نور دعاهای روزانه ام پرورش می دهم و ایمانم رشد می کند  این پاداشی برای گذراندن زندگی در شرایط گوناگون است .روزی پی بردم که ایمانم همانند یک درخت تنومند رشد کرده و بزرگ شده است .طوفان های زندگی تمام نمی شوند .اما این را می دانم که در پناه آن ایمن هستم . تفکری برای امروز "" فقط برای امروز ،می دانم که ایمان به نیروی برترم طوفان های زندگی را آرام نمی کند اما قلبم را آرام خواهد کرد .اجازه می دهم که در لحظه های سختی ،ایمانم پناه من باشد
روز به روز
 من شعارهایی را دریافتم که کمک بزرگی بود .در روز های اولیه بهبودیم در نارانان .شعارها به من امید و آسودگی می دادند .به خصوص "روز به روز ". تغییر روز به روز برای من مفهوم تازه ای بود . چون در زندگی مدام نگران بودم . حتی فکر می کردم که اگر نگرانی نداشته باشم ،اتفاقات بد خواهد افتاد . آن قدر احساس ترس و نا امید داشتم که نمی توانستم در زمان حال زندگی کنم . عادت های من در مورد چسبیدن به گذشته و نگرانی در باره آینده زندگی ام را غیر قابل اداره می کرد . یک روز در حیاط خلوت ،تصمیم گرفتم برای این مفهوم جدید "روز به روز "تلاش کنم .شروع به راه رفتن کرده و با هر قدم روی "روز به روز ".مراقبه کردم روی پاهایم زمین و سپس روی اطرافم متمرکز شدم قادر بودم از لحظه لذت ببرم گذشته رفته بود و آینده اهمیتی نداشت تنها این لحظه بود که وجود داشت و آرامش با آن آمد
  تفکری برای امروز "زمان هایی هست که وقتی به رفتار دلواپسی ام بر می گردم با تمرکز کردن روی روز به روز و در لحظه به خودم می آیم و به زمان حال باز می گردم می توانم انتخاب کنم نگران نباشم . دانستن این که می توانم در لحظه زندگی کنم به من احساس آسودگی می دهد
]روز به روز
 من شعارهایی را دریافتم که کمک بزرگی بود .در روز های اولیه بهبودیم در نارانان .شعارها به من امید و آسودگی می دادند .به خصوص "روز به روز ". تغییر روز به روز برای من مفهوم تازه ای بود . چون در زندگی مدام نگران بودم . حتی فکر می کردم که اگر نگرانی نداشته باشم ،اتفاقات بد خواهد افتاد . آن قدر احساس ترس و نا امید داشتم که نمی توانستم در زمان حال زندگی کنم . عادت های من در مورد چسبیدن به گذشته و نگرانی در باره آینده زندگی ام را غیر قابل اداره می کرد . یک روز در حیاط خلوت ،تصمیم گرفتم برای این مفهوم جدید "روز به روز "تلاش کنم .شروع به راه رفتن کرده و با هر قدم روی "روز به روز ".مراقبه کردم روی پاهایم زمین و سپس روی اطرافم متمرکز شدم قادر بودم از لحظه لذت ببرم گذشته رفته بود و آینده اهمیتی نداشت تنها این لحظه بود که وجود داشت و آرامش با آن آمد  
 تفکری برای امروز "زمان هایی هست که وقتی به رفتار دلواپسی ام بر می گردم با تمرکز کردن روی روز به روز و در لحظه به خودم می آیم و به زمان حال باز می گردم می توانم انتخاب کنم نگران نباشم . دانستن این که می توانم در لحظه زندگی کنم به من احساس آسودگی می دهد]
تغییر از طریق رها کردن.....
  بعد از آنکه کارکرد برنامه نارانان را شروع کردم ،از تغییرات کوچک و بزرگ در زندگیم آگاه شدم. مایلم اقرار کنم زندگیم وضعیت دلپذیری ندارد.وشاید هرگز نداشته باشد.اما بهر حال هنوز میتوانم آرامش و آسایش فکر پیدا کنم
. من با حضور در جلسات نارانان ،وکارکرد برنامه ،توانستم زندگیم را بپذیرم و بدون توجه به اینکه معتاد چه تصمیم هایی برای خودش می گیرد ،راهی برای لذت بردن از زندگیم یافته ام.......
  در مقابل بیماری که از مشاجره لذت می برد.تغییر دیگران و حتی نیروی برترش را قبول ندارد،مجبور بودم تصمیمی بگیرم.از آنجا یی که سالهای زیادی غفلت کرده و از مسیر اصلی خارج شده بودم. نتیجه گرفتم،تا بفهمم اگر بخواهم این وضعیت تغییر کند.من باید تغییر کنم.بنابر این رابطه مان را با نیروی برترم سپردم ،واجازه دادم در رابطه ام با بیمار،به من کمک کند تا تصمیم هایی بگیرم.  حیرت آور بود که پیروی از قدم های دوازده گانه چطور به من کمک کرد،که نه تنها با بیمارم بلکه با همه اطرافیانم انسان فهمیده تری باشم. فقط باید کنترل کردن و این عقیده را که همه به کمک من نیاز دارند ،را رها کنم. نتیجه آن یک دوازده قدمی شادتر و سالم تر است که پی برده رها کردن، تنها راه برای یک انسان سالم و خوشحال تر است.

  تفکری برای امروز....اراده ام را به یک نیروی بزرگتر از خودم می سپارم.سعی نمی کنم دیگران را تغییر بدهم. به آرامی می نشینم و برای راهنمایی گوش فرا می دهم.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6