در هیاهوی زندگی دریافتم ؛چه بسیار دویدن ها،که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالی که گویی ایستاده بودم ،
چه بسیار غصه ها،که فقط باعث سپیدی موهایم شد
در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،
دریافتم،کسی هست که اگر بخواهد "می شود"
و اگر نخواهد "نمی شود"به همین سادگی ...کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردمفقط او را می خواندم و بس ...
خدایا !! دستانم را زدم زیر چانه ام ...مات و مبهوت نگاهت میکنم ... طلبکار نیستم ...فقط مشتاقم بدانم ته قصه چه میکنی با من...
همیشه دلتنگی ام را در دریای آغوش تو ریختم ، عجیب این دریا معجزه می کند !تمام غم را می بلعد و باز آرام آرام استدریای لاجوردی من ، خدای من . . .
خدایا مرا ببخش از اینکه همیشه از تو می خواهم اما تو را نمی خواهم !
راز زندگی آرام این است :
امروز در کنار خدا گام بردار و فردا را به او بسپار !