انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: 24 شهریور
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
روزی یکی از تازه واردین صدایم زد، مدتی صحبت کردیم، از من تقاضا کرد، راهنمای او باشم، غافلگیر شده بودم، هرگز از کسی انتظار چنین درخواستی را نداشتم. شدیداً احساس عجز می کردم و در عین حال با هیجان و خوشحالی همراه بودم. اما آیا به اندازه کافی رشد کرده بودم تا به شخص دیگری کمک کنم؟ آیا برای بخشیدن چیزی داشتم؟ آیا می توانستم بی آنکه خود را از یاد ببرم به دیگری کمک کنم؟ برای چند لحظه ترس وجودم را فرا گرفت، اما بخاطرم رسید که او از من تقاضا نکرده بود ناجیش باشم، بلکه خواستار این بود که با مثال و تجربیاتی که امکان بهبودیش را فراهم می کرئ، فقط به او کمک کنم.
من می دانم، نیروی برترم افرادی را به زندگی ام وارد می کند که می توانند وسیله ای برای رشد من باشند. بلافاصله دعای آرامش را خواندم و از خدا خواستم کمک کن تا این مسئولیت را به شایستگی انجام دهم.
به او پاسخ دادم: مفتخر می شوم، راهنمای شما باشم.
یادآوری امروز
من با قبول مسئولیت راهنمای دیگران، به همان میزان که نسبت به شخص خود مسئول هستم، در قبال افراد دیگر متعهد می شوم. این لطف نسبت به دیگران نیست. راهنمایی دیگران برای من فرصتی ایجاد می کند تا با مشارکت خصوصی مراقبت، تمرین با عشق رها کردم و به کارگیری اصول الانان آگاهی بیشتری نصیبم شود. اگر من به آن کلماتی که خودم به خودم می گویم توجه دکنم، درک می کنم که معمولاً آنها را برای شخصی که راهنمایی می کنم دقیقاً تکرار می کنم و اینها مسائلی هستند که من نیاز به شنیدن ان دارم.
" دانسته هایت را به دیگران منتقل کن. شاید برای دیگری از آنچه تو با فکر با آن مبارزه می کنی بهتر باشد." »