انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: اشعار ابوسعید ابوالخیر...عرفانی
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
خواهی که کسی شوی زهستی کم کن
 ناخورده شراب وصل مستی کم کن
 با زلف بتان دراز دستی کم کن
 بت را چه گنه تو بت‌پرستی کم کن
ابوسعید ابوالخیر

 

 
گفتار نکو دارم و کردارم نیست
 از گفت نکوی بی عمل عارم نیست
 دشوار بود کردن و گفتن آسان
  آسان بسیار و هیچ دشوارم نیست

ابوسعید ابوالخیر

 
دلخسته و سینه چاک می‌باید شد
 وز هستی خویش پاک می‌باید شد
 آن به که به خود پاک شویم اول کار
 چون آخر کار خاک می‌باید شد

ابوسعید ابوالخیر

 
   از لطف تو هیچ بنده نومید نشد
 مقبول تو جز مقبل جاوید نشد
 مهرت بکدام ذره پیوست دمی
 کان ذره به از هزار خورشید نشد
ابوسعید ابوالخیر

 
رفتم به کلیسیای ترسا و یهود
 دیدم همه با یاد تو در گفت و شنود
 با یاد وصال تو به بتخانه شدم
 تسبیح بتان زمزمه ذکر تو بود
ابوسعید ابوالخیر
 
 

 
 گفتم: چشمم، گفت: به راهش می‌دار  
گفتم: جگرم، گفت: پر آهش می‌دار  
گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل  
گفتم: غم تو، گفت: نگاهش می‌دار

ابوسعید

 
آنرا که حلال زادگی عادت و خوست
  عیب همه مردمان به چشمش نیکوست  
معیوب همه عیب کسان می‌نگرد
 از کوزه همان برون تراود که دروست

ابوسعید ابوالخیر

 
   گر طالب راه حق شوی ره پیداست  
او راست بود با تو، تو گر باشی راست  
وانگه که به اخلاص و درون صافی
 او را باشی بدان که او نیز تراست


 
از کعبه رهیست تا به مقصد پیوست  
وز جانب میخانه رهی دیگر هست  
اما ره میخانه ز آبادانی
راهیست که کاسه می‌رود دست بدست 

 
دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت  
اشکم همه در دیدهٔ گریان میسوخت
  میسوختم آنچنانکه غیر از دل تو  
بر من دل کافر و مسلمان میسوخت

ابوسعید ابوالخیر
 

 
صفحه‌ها: 1 2