انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: اشعارگروس عبدالملکيان
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
 
و تازه می فهمم
که برف خستگی خداست
آن قدر که حس می کنی پاک کنش را برداشته می کشد روی نام من
روی تمام خیابان ها
خاطره ها
گروس عبدالملکیان
 
درياي بزرگ دور ...
 
يا گودال كوچك آب ...
 
فرقي نمي كند ...
 
زلال كه باشي ...
 
آسمان در توست ...
 
دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک 
می میرند
کدام پل
در کجای جهان شکسته است
که هیچ کس به خانه اش نمی رسد
چه فرقی می کند
من عاشق تو باشم
یا تو عاشق من
چه فرقی می کند
رنگین کمان
از کدام سمت آسمان 
آغاز می شود
باران باشد
تو باشی
یک خیابان بی انتها باشد...
به دنیا می گویم ... خداحافظ!
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود...
پرواز هم دیگر رویای این پرنده نبود
دانه دانه پرهایش را چید
تا بر این بالش خواب دیگری ببیند!

گروس عبدالملکیان