انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: احساس هاي من
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
پر حرف است ولي فن بيان کم دارد

کوه دردي ست که از خود فوران کم دارد

اشک هايش به سلامي و نگاهي بند است

چشم دريايي اش امشب نوسان کم دارد
من از یک درد بی درمان تو از اعجاز میگویی
 من از کنج قفس اما تـــــــــو از پرواز میگویی
 من از یک چـا ردیــواری محـدود کسا لت بــار
 و تــو از یک فـضـای سـاده دلــبـاز میـگویــی
 من از این بغض مانده در گلوی خویش میگویم 
 تـــو امــا از طـنـین دلـکــش آواز مـیـگـویــی
 مـن از موسـیقی جانـکاه شـیون با تو میـگوـیم
 تـو با من از صـدای روحبخـش سـاز میگویـی
 من از پایان یـک عــمر سـراسـر درد میـنـالــم
 تــو از زیـبــایــی گـلــواژه آغـاز مـیـگــویــی