انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: پند هاي بودا
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
بخشش بودا
فراموشی دیروز و در امروز زندگی کردن


[تصویر:  1005.jpg]


مردی بودا را دشنام داد، هیچ نگفت و آن ده ترک نمود.
مرد را گفتند که دانی چه کس را ناسزا گفتی؟
گفت: ندانم.
گفتند که بودا بود، عارفی بزرگ است.
پس مرد بر زندگی اش بیمناک گشت.
در پی اش رفت و روزی دیگر او را یافت.
بر پایش افتاد و بخشش طلبید.
گفت: “تو که هستی و چه می خواهی؟
طلب عفو از چه روی است؟
” گفت: “دیروز تو را دشنام دادم،
حال نادم هستم و طلب بخشش دارم.”
گفت: از امروز بگو، من از دیروز هیچ نمی دانم.


 
در زمان بودا، زنی به نام کیساگوتامی از مرگ تنها فرزندش رنج می‌برد. او که نمی‌توانست مرگ فرزندش را بپذیرد، به این سو و آن سو می‌دوید و به‌دنبال دارویی می‌گشت تا زندگی را به او بازگرداند و بودا گفت چنین دارویی نزد اوست. کیساگوتامی نزد بودا رفت، با او بیعت کرد و پرسید: «آیا شما می‌توانید دارویی بسازید که فرزندم را دوباره زنده کند؟»
بودا گفت: «من این دارو را می‌شناسم، اما برای اینکه آن‌را بسازم به موادی احتیاج دارم.»
زن که آرام گرفته بود پرسید: «به چه موادی نیاز دارید؟»
بودا گفت: «برایم یک مشت دانه‌ی خردل بیاور.»
زن قول داد که برای بودا یک مشت دانه‌ی خردل بیاورد، اما هنگام ترک محضرش، بودا اضافه کرد: «من دانه‌ی خردلی می‌خواهم که از خانواده‌ای تهیه شده باشد که در آن، هیچ همسر، پدر و مادر یا خدمتکاری نمُرده باشد.»
 
زن قبول کرد و از این خانه به آن خانه در جستجوی دانه‌ی خردل راه افتاد. تمام خانواده‌ها مایل به کمک به او بودند، اما وقتی کیساگوتامی سؤال می‌کرد که آیا در این خانواده کسی مرده است یا خیر، نتوانست خانه‌ای بیابد که مرگ به آن راه نیافته باشد؛ در یک خانه دختر در خانه‌ی دیگر خدمتکار، در دیگری شوهر یا پدر و مادر مرده بودند. کیساگوتامی نمی‌توانست خانه‌ای را پیدا کند که مصیبت مرگ به آن راه نیافته باشد. وقتی دید در اندوه خود تنها نیست، از پیکر بی‌جان فرزند دل کند و نزد بودا بازگشت. بودا با همدردی بسیار گفت: «فکر می‌کردی تنها تو پسرت را از دست داده‌ای. قانون مرگ برای هیچ موجود زنده‌ای، جاودانگی قائل نیست.»
بودا و زن هرزه

 بودا به دهی سفر كرد ...

زنی كه مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.


بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد.

كدخدای دهكده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید !

بودا به كدخدا گفت : یكی از دستانت را به من بده !!!

كدخدا تعجب كرد و یكی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.

آنگاه بودا گفت : حالا كف بزن !!!

كدخدا
بیشتر تعجب كرد و گفت: هیچ كس نمی‌تواند با یك دست كف بزند ؟!!

بودا لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این كه مردان دهكده نیز هرزه باشند.

بنابراین مردان و پول‌هایشان است كه از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند

 
[تصویر:  25.jpg]
 می گويند  بودا هر گاه با بی احترامی يا بد رفتاری کسی مواجه ميشده...از او تشکر می کرده

است!
وقتی علت را می پرسيدند..بودا می گفته است: زندگی آينه ای است که ما خود را در آن می


بينيم. نوع رفتار ديگران با ما نشانه وجود منشاء آن نوع رفتار در خود ماست


 که بعنوان همسان جذب شده است. و بدینگونه می توان عیوب خود را یافت.

 
روزی بودا با جمعی نشسته بودند. پشه ای بر گردن بودا نشست. بودا دستش را به آرامی روی

گردن خود زد تا پشه دور شود.  پشه دور شد اما بودا دوباره دستش را بطرف گردنش برد.

حاضرین پرسیدند: حرکت دفعه دوم به چه دلیل بود؟بودا پاسخ داد: دفعه اول از روی عادت اینکار

را کردم اما دفعه دوم از روی آگاهی که ناظر برعمل خود باشم.
از بودا پرسیدند، از این همه مراقبه چه بدست آوردی؟


جواب داد: “هیچ!”


اما بعضی چیزها را از دست دادم: خشم، نگرانی و اضطراب، افسردگی، احساس عدم امنیت


و ترس از پیری و مرگ.
يك پند بودا این بوده است:


همواره هشیار و بیدار باشید و همه حرکات و سکنات شما باید با اگاهی باشد

(آگاهی قدم به قدم)  



زیرا میزان آگاهی شما در زمان حال صورت بعدی شما که همان آینده است را می سازد.



 اولین نکته ای که در این پند وجود دارد زندگی در لحظه حال است


که همه عرفا بر آن تاکید دارند. هشیاری و بیداری همان زندگی در لحظه حال است


و مراقبتی برای در لحظه حال ماندن و در پسماند گذشته باقی نماندن.

 دومین نکته شرح مرتبه آگاهی است که دقیقا متناسب با آن


صورت بعدی ما و رخدادهای آینده ساخته می شوند(قانون جذب).


یعنی ما جهان خود را می سازیم همانطور که در آن پیش می رویم.


 میزان و مرتبه آگاهی ما نوع تفکرات ما را تعیین می کند.


تفکراتی که مانند قطب نما سمت و سوی حرکت ما را تعیین می نماید.
 
کسی که از ابتدا نا بینا به دنیا آمده است معنی تاریکی را نمی فهمد زیرا هرگز روشنایی را تجربه نکرده است. خردمند بودایی
ﺍﺯ ﺑﻮﺩﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :

ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺍﻗﺒﻪ ﻭ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ، ﭼﻪ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ ؟


ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﻫﻴﭻ !!

 
ﺍﻣﺎ ، ﺑﻌﻀﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ !!

 
ﺧﺸﻢ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ، ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺪﻡ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻭ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﯼ ﻭ ﻣﺮﮒ ...

 
* ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﺎﻟماﻥ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ،

 
 
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﻬﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﻭ ﺭﺍﺣﺘماﻥ ﻣﯿﮑﻨﺪ


 

 
صفحه‌ها: 1 2