در سكوت می توان
نگاه را
معنا كرد و آن را با عشق به دل پیوند زد
می توان
بهار را به دیدار برگهای خزان زده برد
و برای رازقی های امید
از عطر دوست داشتن گفت
می خواهم
سكوت كنم
و تنها به حرف نگاهت گوش كنم.
ڪـا ش میشـد
خودمو یـﮧ جایی جا بذارم
و
برگـردم ببینم…
دیگه نیستم
مهربانی ساده است، ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ؛
کافی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر ...
کافی است به دستهایت فرمان دهی تا به جای تنبیه ،
آرام بر سر کودک سرکش کشیده شوند و موهایش را قلقلک دهند ...
کافی است به چشم هایت بیاموزی که چشم آیینه روح است ،
و عشق و مهربانی را می توان با نگاه در تمام عالم پراکند ...
کافی است به دلت یادآوری کنی همیشه دل هایی هستند
که درد امانشان را بریده و احتیاج به همدلی دارند ...
کافی است به گوشهایت یاد دهی که می توانند سنگ صبور باشند ،
حتی اگر صبوری سنگین شان کند ...
کافی است یاد بگیری انسان بودن فقط زنده بودن نیست ؛
باید زندگی کرد ، و زندگی چیزی جز مهربانی و عشق ورزیدن به آفریده های خداوند نیست ...
لـحظه های ســکوتم؛پر هیاهو ترین دقــایق زندگیم هستند
مـملو از آنچه می خواهم بـگویم و نمیگویم ...!
ســکوتم تلخترین احساس دنیاست !
هنر امروز ما زندگی کردن ارام در کنار مردم ناارام است
کوه نیستی ، اما صدایت که می زنم
شعر و شور و عشق به من باز می گردد . . .
حواس لب ات راکه برف می گیرد
درناهای سینه سرخ
از تن ات کوچ می کنند.