انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: پدر
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8
هیچ چیز به اندازه کوه شبیه پدر نیست .
دست همیشه به معنای آغوش نیست !
گاهی فقط امنیت است . . .
فقط مثل «دست پـــــــــــدر » !!!
*به سلامتی اون پدری که شادیشو با زن و بچش تقسیم میکنه اما غصه شو با سیگار و دود سیگارش .
*به سلامتی پدری که کف تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن .
*به سلامتیه پدرم که هربار عصبانیش میکنم میگه این دفعه ، آخرین باریه که می بخشمت !

اولین جمله ای که ما در اول دبستان یاد می گیریم چیست؟

بابا آب داد / بابا نان داد

اولین جمله ای که انگلیسها در اول دبستان یاد می گیرند :

من می توانم بخوانم و بنویسم

و اولین جمله ای که ژاپنیها در اول دبستان یاد می گیرند :

من می توانم بدوم

و اینچنین است که ما همیشه چشممان دنبال دست پدر است
به سلامتی همه پدرای خوب ایرانی
بهم گفتند "پدرت " را در یک جمله توصیف کن

هرچه فکر کردم نتوانستم.
نوشتن خوبی هایت جمله ای نیست
دفتر هزار برگ میخواهد.

فقط در یک جمله گفتم
" خدارا شـــــــکــر که دارمت"
پــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر يعني
.
.
.

.
.
.
.
.
.

همون کسي که لرزش دستش ديگه چيزي از چايِ توي استکان باقي نگذاشته !!!
ولي وقتي بهت ميگه به من تکيه کن، تو انگار کوه رو پشتت داري...


ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺻﺒﺢ ﻋﺮﻭﺳﯽ ، ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻨﻨﺪ.
ﺍﺑﺘﺪﺍ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ.ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ.ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ

ﻗﺒﻞ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ.ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮ
ﺁﻣﺪﻧﺪ.ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ.ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺯﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﮔﻔﺖ:ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ
ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻨﻢ.ﺷﻮﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ
ﻧﮕﻔﺖ ، ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﺸﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩ.ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ.
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ
ﺩﺍﺩ.ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ.ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪﺍﯾﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ، ﭘﺪﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ
ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ
ﻣﻔﺼﻠﯽ ﺩﺍﺩ.ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺘﻌﺠﺒﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ
ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﯿﺴﺖ ؟
ﻣﺮﺩ ﺑﺴﺎﺩﮔﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:
ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﮐﺴﯿﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻪ!
سلامتی همه دخترای با محبت
پدر
دختر که باشی
نفس بابایی
لوس ِ بابایی
عزیز دردونه بابایی
حتی اگر بهت نگه

دستت رو میذاره روی چشماشو میگه :
این تویی که به چشمای من سوی دیدن میدی
خلاصه دختر
یک کلوم
نفس باباست


بچه که بودم همیشه برایم سوال بود, پدری که همه ی زور آزمایی ها را به من میباخت, چگونه بلند کردن چیزهایی را قادر بود که دستان کوچکم تکان دادنشان را هم عاجز بود ..

بابا باور کنم که نیستی ؟
همدم گریه های نیمه شبم نمیشی ؟
دیگه سرم داد نمیزنی ؟؟؟
داد بزن
فریاد کن
دوباره اسممو صدا کن
فقط یه بار دیگه صدام کن بگو "بابا"
آخرین بار گفتی بابا مردم
آخرین باربود که صدام کردی بابا وبعدش واقعا مردی
دارم از سرما میلرزم
تو زیر اون همه خاک سردت نیست ؟؟؟
یادته وقتی رفتی هوا سرد بود
نشسته بودم خاکای قبرتو مشت میکردم ولی سردم نبود
الان دوباره داره هوا سرد میشه
سرد میشه وخاطره تلخ نبودنتو زنده میکنه
به هر طرف که نگاه میکنم یاد تو میفتم
حتی به غروب و آفتاب دل انگیز پـــاییز
دیروز تو ایوون قدم میزدم،یاد این افتادم که همیشه این موقع سال تو اتاق نمی نشستی
میومدی تو ایوون یاتکیه میدادی به درای آشپزخونه ،پاهاتو دراز میکردی یا مینشستی سر پله دستاتو حلقه میکردی دور سرت وسیگارو روشن میکردی ونگاه محزونی مگرفتی به خودت
یه حس غریبی داشتی با یه نگاه گرم ،محزون،آرامشبخش و آشنا
دلم برای اون نگاه تنگ شده
برای اون حس وحال
بابا چشم وچراغ بودی
الان که نیستی خونه خاموشه
تو که بودی زندگی و خوابم منظم بود...
ولی الان بعد از تو آمار شبهایی رو که تا صبح بیدار موندم از دستم رفته
با شب و سکوتش عجین شدم
حس عجیبی دارم
شاید دلتنگی
شاید بیقراری
شاید لرز
شاید ...
نت هایی رو که تو پروفایلم گذاشتم دیدی؟
همش رو با توبودم
با تو حس دوست داشتنت
حس دلتنگی برات
تا وقتی زنده بودی وپیشم بودی اونطوری که باید نبودم برات
کمی نه بیشتر از کمی نسبت بهت سرد بودم
ولی الان تازه فهمیدم نبودت بده خیلـــــــــــــی بده
.
.
.
بودنت شده بود عادت
ترک عادت موجب مرضه
مریض شدم بابــا
مریض دلتنگ
.


همیشه یک جای کار می لنگد
پدر همه چیز داشت
حیف که فقط ماندگاری نداشت ....
-
من این درس را هیچوقت یاد نگرفتم!

معلم میگفت : بابا آب داد، ومن مینوشتم بابا خوشبختی داد.

معلم میگفت: بابا نان داد، ومن مینوشتم بابا زندگی داد.

ومن این درس را هیچوقت یاد نگرفتم!

بابا به من خوشبختی داد،زندگی داد،مهربانی داد…

-
زیبا ترین روز جهان را به همه ی پدر های خوب دنبا تبریک میگم
عـــــــــــیدتون مبارک
پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟
پسر ميگه : من..!!
... ... ...
پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟؟!!
پسر ميگه : بازم من شيرم...
پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!!؟؟
پسر ميگه : بابا تو شيري...!!
پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتي هرچي پدره
یادش بخیر
از سر کار که می آمد , خسته نباشید که می گفتم , دست به پیشانی می برد , عرقش را پاک می کرد و می گفت خستگی ام در رفت ...
باورم نمی شد
این روزها ولی
محتاج یک خسته نباشیدم
به خدا که خستگی ام را در می کرد اگر تو می گفتی پدر
باورم شده ..
کاش بودی ...
کاش بودی ...

روح همه ی پدرهایی که در بین ما نیستن شاد .....


یه لحظه از اتاقتون بیرون برین !
30 ثانيه به باباتون نگاه كنين ....

بعدش به اين فكر كنين ؛
كه خيليا حاضرن تمام زندگيشونو بدن ،
تا اين 30 ثانيه رو داشته باشن ... !!!
یادش بخیر
از سر کار که می آمد , خسته نباشید که می گفتم , دست به پیشانی می برد , عرقش را پاک می کرد و می گفت خستگی ام در رفت ...
باورم نمی شد
این روزها ولی
محتاج یک خسته نباشیدم
به خدا که خستگی ام را در می کرد اگر تو می گفتی پدر
باورم شده ..
کاش بودی ...
کاش بودی ...

روح همه ی پدرهایی که در بین ما نیستن شاد .....

------------------------------------------------------------------------------
پدر عزیزم
جزئیات را فراموش می‌کنم گاهی
اما
چهره‌ات موقع خندیدن
چیزی جزئی نیست که
بتوان فراموش کرد..
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8