انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: مرگ در اديان
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
مرگ در آئين زرتشت

در آغاز بايد به اين نکته ي اساسي اشاره کرد که اغلب مسايل مورد اشاره، مستند است به «ونديداد» و منابع و مأخذ پهلوي ساساني که مأخوذ است از ونديداد و انديشه ها و برداشت هاي متأثر از ونديداد. جز در مورد بحث از روح و روان و بخش هاي متفاوت آن که در ساير بخش هاي اوستا کم و بيش آمده است، ساير موارد مورد اشاره در ونديداد و آثار پهلوي ساساني نقل است و در اوستاي جدا از ونديداد ،و به ويژه «گاثاه هيچ اثر و نشاني از چنين معتقدات و رسومي نيست.
برابر با متن ونديداد و به شکلي متفاوت، اوستاي متأخر، مرگ عبارت است از جدايي روح از بدن، آن چنان که تجزيه و تفکيک دو جزء اصلي از يک ديگر است.جزئي که فاسد شدني و فناشدني است، جسم يا تن مي باشد. جزئي که باقي و جاودان است، روح نام گذاري شده است.
روح بر اثر برخورد و رويارويي با رويدادهاي گوناگون و مکان هاي مختلف از خود عکس العمل هاي متفاوتي ظاهر مي کند. اين عکس العمل ها در واقع نشانگر فعاليت و انعطاف و قدرت وي محسوب مي شود. بر اساس همين فلسفه ي اوستايي، روح داراي نيروهايي چندگانه و عکس العمل هايي گوناگون است که از هيچ جنبه اي با يکديگر همانندي و يکساني ندارند. براي شناخت و درک بهتري از اين مسايل و آشنايي با شيوه ي فکري و برداشت اصولي مزديسنائي درباره ي روح طي مباحث و مستنداتي، روح و چگونگي نقش آن را در دوران زندگي و پس از مرگ مورد کند و کاو قرار مي دهيم. نخست بايد به اين نکته ي اساسي متوجه بود که روح و نيروي حيواني، دو چيز متفاوت و متمايز از هم هستند. قوه ي حيواني را غذا تأمين و برقرار مي دارد، بر اثر زوال نيروي حيواني است که روح اجباراً بدن را ترک کرده و آن جدايي و افکاک که اشاره شد، ميان روح و تن روي مي دهد.
زماني که مرگ حادث مي شود، روح در دم و فوري کالبدي را که در آن بوده و بدان وابسته بوده است ترک نمي کند، بلکه به مدت سه روز و سه شب در جوار جسم باقي مي ماند. بنابراين مرگ نوعي جابه جا شدن و جدا شدن روح از بدن است که طيّ آن روح از آينده اي که در انتظارش مي باشد، آگاه مي گردد. در طول اين مدت است که ارواح پارسيان و نيکوکاران از سرنوشت خويش آگاهي مي يابند.
مرگ در آئين زرتشت

سرنوشتي که مشحون است از لذات و خوشي ها و سعادت و کاميابي هايي که در فردوس برين بر آنها مي گذرد. به همين نسبت ارواح اشخاص پليد و گناهکار از سرنوشت دردناک خود که همراه با زجر و شکنجه در دوزخ است آشنا مي شوند.
چنين تصوري نبايد پيش آيد که جسم مزداپرستان پس از آن که روح آن را نوديع کرد به تسخير قواي اهريمني در آمده و مورد آزار و شکنجه واقع مي شود. جسمي که در معرض مرگ واقع مي شود و قواي حياتي از آن زايل شده يا به عبارت ديگر ان را ترک مي گويد، فاقد هرگونه آثار زندگي است و آنگرمينو (= اهريمن) توانايي هيچ گونه دخل وتصرّف و استفاده اي از آن را ندارد. اما پس از وقوع مرگ، کار ديو پليدي و ناپاکي (نو Nasu) آغاز مي شود. اين ديو يکي از شريرترين ديوان معرفي شده است. هر آن گاه که يک مزداپرست به دام مرگ در افتد، ديوان شرير و بدکار بر مرگش شادي هاي کنند.
از نواحي شمالي است که اين ديوان به بدکاري و دخالت مي پردازند. بنابر پندار ايرانيان خاوري، نواحي شمالي جايگاه و خاستگاه شياطين و عناصر شر است. جاهايي که سراسر پوشيده از بيابان هاي خشک و بي آب است: جايي که در تابستان حولانگاه بادهاي سوزان و در زمستان عرصه ي توفان هاي شديد برف و يخبندان هاي سخت و جايگاه قبايل شرير و بدکار است.

ديو سهم گين و ترسناک و حمله کنند: «دروج- نسوش» Druj- Nasush به صورت و ريخت مگس از نواحي شمالي به پرواز درآمده و جسد را مورد حمله قرار مي دهد. با سرعت و تندي، مگس با تخم ريزي، جسد را به سوي فساد، تباهي و گنديدگي سوق مي دهد. و به همين علت است که مگس را از جمله ي کثيف ترين حشرات دانسته و به کنايه بزرگ ترين ديو عامل اهريمن معرفي مي کنند. بيني، چشم، دهان و گوش -کانون هاي نخستين حمله از سوي اين حشره ي بسيار پليد است و از همين سوراخ هاي مورد اشاره است که پليدي و فساد با سرعت به بخش هاي دروني بدن راه مي يابد.

 
مرگ در آئين زرتشت

از بدن مرده، يعني از لاشه- پليدي و آلودگي به محيط اطراف- در خانه و گذرگاه حمل لاشه و همه ي کساني که به نحوي با جسد برخورد داشته باشند سرايت مي کند. سرايت اين پليدي و کثافت کم کم تبديل به سرايت بيماري به ساکنان خانه و خانه هاي هم جوار و همسايه گرديده و آنان را نيز به سوي بيماري مرگ سوق مي دهد. براي جلوگيري از اين گسترش آلودگي و توسعه ي بيماري يک رشته مراسم ويژه براي تطهير و پلشت زدايي وجود دارد که بايد بلافاصله پس از مرگ انجام پذيرد.

مهم ترين و ضروري ترين اين مراسم که لازم است روي جسد، پس از مرگ و رويداد هر نوع عفونت و پاشيدگي انجام پذيرد، مراسم «سگديد» است. از لحاظ اهميت ويژه موضوع و درک درست آن، ناچار به شرحي کافي در اين زمينه مي باشيم.
در سراسر اين مراسم، مهم ترين نکته در خور تأمل، آوردن سگي است بر سر جسد. اين کار بايد گونه اي انجام پذيرد که چشم هاي سگ بر جسد افتد، يا سگ جسد را ببيند. دليلي که براي توجيه اين رسم نقل شده آن است. بر اثر نگاه سگ که جانوري بسيار مقدس است موجودات اهريمني متواري و دور مي شوند. بنابر همين عقيده و رسوم سگ مزبور هرگاه از راهي که جسد را حمل کرده اند نيز عبور نمايد، آن راه تطهير مي شود و پليدي ها و آلودگي هايي را که بر اثر عبور جسد به وجود آمده از بين مي برد و بدين وسيله عبور و رفت و آمد از آن جاده براي مردم و حيوانات مجاز مي شود.
سگي که در مراسم سگديد از وجودش استفاده مي شود، بايد از ويژگي هاي متمايزي بهره مند باشد. اين ويژگي ها به طور خلاصه عبارتند از: نخست بايد داراي چهار چشم باشد (طبيعي است که سگ چهار چشم وجود ندارد. بايد مقصود دو سگ باشد که با چهار چشم به جسد بنگرند). يا درست تر از نوع سگ هايي باشد که داراي دو خال مشخص بالاي چشم هاي باشند که وقتي بدانها بنگرند به نظر چهار چشم مي آيند و هنوز در ايران «سگ چهار چشم» اصطلاحي شناخته شده است که داراي نگاهي نافذ و جويا بوده و به کسي اطلاق مي شود که با نفوذ و جويايي و دقت بنگرد. دو ديگر آن که بايد اين گونه سگ ها سفيد يا زرد و با گوش هايي به همين رنگ باشد.

بي گمان اين رسم شگفت و جالب توجه، در روزگار گذشته و نخستين ايام پيدايش، توجيهي قانع کننده و دليل يا دلايلي شايان توجه داشته است که در روزگاران بعد، آن دلايل و حکمت از يادها رفته و خود رسم، چون بسياري از سنن ديگر باقي مانده است. چنان که اشاره شد، شامه ي تيز و تند سگ، به ويژه سگ هايي که از نژادي خاص بوده و تربيت مي شود، مرگ قطعي يا مرگ کاذب را درست تشخيص مي دهد و يا عکس العمل نشان مي داده است که آيا سکته و مرگي به وجود آمده که جسم در حالت تعليق و يا برزخي ميان مرگ و زندگي حادث شده يا مرگ قطعاً روي داده است. و بدين ترتيب کسي را که قطعاً هنوز نمرده بود. يا تمهيداتي نگاه مي داشتند تا شايد اين تعليق برطرف شود.


 
مرگ در آئين زرتشت

دستورها و احکام جالب توجهي که در مورد رفتار با اجساد مردگان در «ونديداد» و منابع فارسي ميانه (= پهلوي) آمده است هر چند در ابتداي امر و مطالعه شگفت و عجيب به نظر مي رسد، اما براي مردم مغرب زمين رسومي آشنا و معمولي است. آن چه که محقق و آشکار است، احکام ياد شده در همه جاي ايران جاري و معمول نبوده است، و منحصربه نواحي بيابان هاي شمال شرقي و خانواده هاي موبدان بوده است. به موجب ونديداد که مأخذ و منبع است براي استناد به اين رسوم، خود به تصريح آمده است که در چخر Chakhra مردم مردگان خود را مي سوزانند.

هم چنين از سرزميني ديگر از شهرهاي آريائي اهورا آفريده ياد شده است به نام هردئي تي (= هرات) که ساکنان آن جا مردگان خود را نه مي سوزانيده اند و نه در معرض هواي آزاد قرار مي دادند، بلکه مردگان را دفن مي کردند. چنانکه دريافت مي شود، روشهاي دفن کردن، سوزانيدن و در معرض هواي آزاد در بلنديها قرار دادن اجساد مردگان رواج داشته است. اما اين روش اخير، ويژه ي مغان و روحانيان بوده که به احتمال خود بدان عمل مي کردند و مي خواستند آن را عموميت بخشند.
آن طور که از شواهد دريافت مي شود، در شرق ايران تأکيد و اصرار بر آن بود که جسد را به شکلي کاملاً عادي در بلنديهاي متروک، در معرض هواي آزاد قرار دهند که احکامي در مورد تشريفات و چگونگي انجام آن وجود داشته است. ما ايرانيان ساکن درباختر ايران، مردگان را با وضعي ويژه در آرامگاه هايي بزرگ و متصل، به موازات هم دفن مي کرده اند. اينان دلايل زيادي جهت اين گونه تدفين داشتند. جسد با تشريفات و اشيايي به همراه به آرامگاه ويژه حمل مي شد. جهت مراسم پس از مرگ و مجلس يادبود و سوگ، از عموم وابستگان، و آشنايان دعوت به عمل مي آمد.
در اين گونه مجالس و نشست ها به طور معمول از دعوت شدگان با خوراک هاي گوناگون (شام يا ناهار) پذيرايي مي شد. آنچه که مسلم است، شرايط اقليمي و منطقه اي و آب و هوا نيز تأثير به سزايي در اين امر دانسته است. گروه هايي ديگر ازايرانيان، مردگان خود را درون ريگ زار يا نمک زارها، بدون تشريفات دفن مي کردند.


 
مرگ در آئين زرتشت

در مورد چگونگي واگذاري جسم، و قرار دادن اجسام در ارتفاعات دور از شهر و جايگاه زندگي، بايد اشاره کرد که اين رسمي است بسيار کهن، و پيش از رستاخيز ديني زرتشت در ايران و مناطقي ديگر معمول بوده است. هم چنين سوزاندن اجساد نيز رسمي متعارف بوده است، چنانکه اين رسم اخير ميان هندي ها باقي ماند و آن يک در ايران در شمار شرايع و احکام درآمد. البته به شکلي طبيعي، سوزاندن، دفن کردن و در معرض هوا قرار دادن اجساد در آغاز وابستگي مستقيمي داشته است با شرايط اقليمي و چگونگي منطقه و آب و هوا. به موجب ونديداد، زماني که اقوامي از ايراني ها در سرزمين هاي شمالي که بسيار سردسير بود و ده ماه از سال يخبندان بود و زمين بسيار سرد و پوشيده از يخ و سخت بود و سرما و باد و بوران برف درگير بود، امکان اجساد امکان نداشت. پس در هواي آزاد قرار مي دادند. در هند همان اقوام يا دفن اجساد مي کردند يا با وفور چوب و چگونگي وضع اقليمي مي سوزاندند. چنانکه معمول بودن هر سه نوع در فرگرد نخست از ونديداد مورد اشاره است و شرح آن گذشت.
جايگاهي که ويژگي براي نهادن اجساد داشت، دخمه Dakhma ناميده مي شد که هنوز تا همين اواخر معمول بود. اين واژه در اوستا با توجه به ريشه و کاربرد، و نيز در سانسکريت به معني جاي سوختن مي باشد و به محلي اطلاق مي شد که اجساد را در آن جا مي سوزانيدند.

دخمه به طور معمول يا در قله ها و بلندي هاي کوهها و يا در دامنه هاي آن ساخته مي شد. بدين گونه گرگ ها و سگ ها و ساير درندگان و لاشه خواران با توجه به احساس بويايي و بوي جسد، به لاشه ها رسيده و کار خود را به انجام مي رسانيدند. «برج خاموشان» Silence که در خدمت پارسيان بمبئي واقع است براي قرار دادن اجساد بنا شده است. اين برج يا دخمه بر فراز کوه Malabar قرار دارد.

منظره ي عمومي اين برج ها بسيار دلتنگ کننده و ملال آور است. به طور معمول کرکس ها (= Kahrkasa) برفراز اين گونه برج ها با سرو صدايي فراوان در پروازند و يا خاموش نشسته و در انتظار طعمه مي باشند، چنان که اشاره شد هرگاه جسد و يا اجسادي به اين برج نهاده شوند، در اندک زماني، لاشه خوران اعم از پرنده و چارپا، کار خود را انجام داده و از اجساد جز توده اي استخوان چيزي برجا نمي ماند. امروزه حتي در جوامع پارسيان که سنت گراياني سخت پاي بند هستند، اين شيوه رو به امحا و متروک شدن است.


 
مرگ در آئين زرتشت

اگر در خانه ي مزداپرستي، آدم يا سگ بميرد. اگر باران ببارد، و اگر برف ببارد، يا توفان در گيرد، اگر هوا تاريک باشد، يا روزي باشد که بيرون شدن از خانه نهي شده باشد وظيفه مزداپرست چيست؟
پس با اين پاسخ، حکم شرع جاري شده که: بايد در هر ده يا مزرعه اي، سه کته Kata يا گور موقت درست شود. آن گاه توصيه مي شود که اين «کته» ها بايد در جايي بنا شود که از گياه و آب به دور بوده و کم ترين رطوبتي بدان نفوذ نکند. جايي باشد که از محل عبور انسان و حيوان به دور باشد. چندين گام از عناصر مقدسي چون آب و آتش و گله هاي گاو و گوسفند و مسکن مردم پرهيزگار فاصله داشته باشد. فقط چنين کته يا اتاقکي است که مي تواند از اوضاع نامساعد جوي به دور بوده و دخمه موقت جسم گردد.
اين جايگاه بايد به آن اندازه باشد که چون جسد را در آن قرار دادند با سقف تماس پيدا نکند و از طرفين به ديواره ها مماس نشود. کف آن لازم است با شن و سنگ ريزه پوشانده شده باشد تا نه رطوبت زمين و نه خاک امکان تماس با جسد را نداشته باشد. در چنين جايي بايد جسد را براي دو تا سه شب، و در صورت ضرورت براي يک ماه به امانت گذاشت، تا دوباره پرندگان به پرواز درآيند، گياهان برويند، و بر درختان برگ و شکوفه نشيند، تا دوباره آب ها از کوهها به سوي درهّ ها روان گردند ،و باد زمين را خشک کند: پس از آن که پرنده ها به پرواز در آمدند و گياهان روييدند و آبها از بلنديها به سوي پايين سرازير شدند و باد زمين را خشک کرد مرد مزداپرست مي تواند جسد را از کته بيرون آورده و به دخمه حمل کنند.
با توجه به اين که کم ترين تماس با جسد موجب آلودگي و ناپاکي شديدي مي شد که براي اعاده ي طهارت و پاکي، و نياز به مراسم تطهيري بسيار پيچيده داشت، افراد ويژه اي مأمور حمل جسد به دخمه بودند. امروزه نيز چون روزگار گذشته بازماندگان و خويشان و وابستگان مرده اقدام به حمل جسد نمي کنند، بلکه کساني که «نسا سالار» ناميده مي شوند اين وظيفه را به عهده دارند و جز آنان کسي اين کار را نمي کند. با توجه به نفس قضيه و تحريم هر نوع تماس با جسد، و آن آلودگي شديدي که بنابر اعتقاد از جسد سرايت مي کند، مي توان دريافت که اين گروه از مردم که وظيفه حمل جسد (نسو- کشه- نسا سالار) را به عهده داشتند تا چه اندازه منزوي و مطرود بودند.
هرگز يک نفر به تنهايي مبادرت به حمل جسد نمي کرد. هر گاه کسي به تنهايي اقدام به حمل جسد مي نمود، يکي از بزرگ ترين گناهان را مرتکب مي شد که هيچ گاه بخشوده نمي شد و هيچ نوع راه و رسم تطهيري نداشت و تا ابد و جاودان هم چنان ناپاک باقي مي ماند. براي حمل جسد به دخمه، مبادرت به تطهير مي کرد و آداب تطهير در اين مورد شامل غسل و شست و شوي ويژه اي بوده است.

محل سکونت تساسالارها همواره دور از جايگاه زندگي مردم ساخته مي شد و مردم مي کوشيدند حتي الامکان با اين افراد مناسبات و مراوداتي نداشته باشند. اينان در بعضي جاها حتي از داشتن خانه و زندگي در حريمي امن محروم بودند و مجبور به زندگي در شکاف کوه ها و مغازه ها دست گيري مي کردند. اين تيره بختان تا پايان عمر محروم از يک زندگي آسوده و داخل اجتماع و احترام بودند. اما لازم به تذکر است که پارسيان، امروزه روابطي بسيار بهتر از گذشته با ايشان دارند و شرايط و امکانات بهتري براي شان فراهم کرده اند.

پس از آن که جسد به دخمه حمل شده و مراسم تشييع پايان مي يافت، دوراني براي اجراي مراسم پس از مرگ از سوي بازماندگان ميت برگزار شده و مي شود. مراسم سوگواري و آدابي که در يک صد سال اخير وضع شده، جديد و تازه است. در مواردي متعدد از سوگواري و گريه و عزاداري منع مؤکد شده است و فعلي مکروه شمرده شده که عمل اهريمني است. اما در «ونديداد» فرگر دوازدهم قوانيني براي مدت سوگ و عزا که با دور بودن و نزديک بودن بازماندگان نسبت به متوفا از لحاظ خويشاوندي متفاوت است نقل شده است. باري، پس از مرگ از بند جسم خاکي و قالب مادي رها شده و به جهان فرازين پرواز مي کند.

 
مرگ در آیین یهود


در یهودیت براى اشخاصى که مى میرند آیین هاى مقدسى که مربوط به لحظات آخر

عمر باشد وجود ندارد. البته کسانى که دور و بر او هستند از وى مى خواهند که به

گناهانش اعتراف کند، ولى باید مشخص کنند که این امر به معناى آن نیست که او حتما

خواهد مرد. باید به شخصى که روزهاى آخر زندگى را مى گذراند بگویند که بسیارى

کسانى که به گناهانشان اعتراف کرده اند باز هم به زندگى ادامه داده اند، و در هر حال

اعتراف موجب تضمین بهره مندى از جهان آینده خواهد بود. اگر فرد بیش از اندازه

ضعیف باشد و نتواند صحبت کند باید در دل به گناهان خود اعتراف نماید. صورت

مختصرى از اعتراف در بستر مرگ، که مى توان به آن دعاهاى مناسب دیگرى نیز

افزود، از این قرار است: «خداوندا، اى خداى من، و اى خداى پدرانم، من مى دانم که

شفا و مرگم در دست تو است. امیدوارم اراده کنى و مرا کاملا شفا بخشى. اما اگر

مردنیم مى خواهم که مرگم کفاره تمامى گناهان، خطاها، و بى عدالتى هایى باشد که از

من در پیشگاه تو سر زده است. مرا از بهره مندى در باغ عدن بى نصیب مکن، و

اجازه ام ده به جهان آینده که براى عادلان رقم خورده است دست یابم.»

ممنوع است به نحوى از انحا براى شخصى که مشرف به موت است مزاحمت ایجاد

شود، مبادا که بدین ترتیب مرگ او تعجیل گردد; چرا که این عمل در حکم قتل است.

این منع شامل کارهایى مانند روغن زدن یا شستن بدن، که از جمله آداب پیش از دفن

هستند، و یا حفر قبر براى شخص در حال مردن اگر از جریان امور آگاه است، نیز

مى شود. وظیفه است که همراه محتضر بمانند تا در تنهایى جان ندهد. آنان که بر بالین

محتضر حاضرند وقتى که مى بینند مرگ فرا رسید لباس بر تن مى درند، و با دعاى

«متبارک است داور درست» پذیراى حکم عدل خدا مى شوند.


همه آب هاى موجود در آن نزدیکى را باید از ظرف ها بیرون ریخت، زیرا چنین معتقدند که آب

ها به وسیله فرشته مرگ آلوده شده اند و براى خوردن خطرناکند. در تعریف مرگ در هلاخا

گفته شده است که در لحظه مرگ تنفس به کلى قطع مى شود، که براى اطمینان از آن برگ یا

آینه اى را جلوى صورت شخص مى گیرند. با پیشرفت هایى که در پزشکى جدید پیدا شده

مسائلى چند در مقابل تعریف سنتى مرگ قد علم کرده اند، و مراجع حاخامى در باب چگونگى

تشخیص مرگ، صرف نظر از اصل امکان تشخیص آن، به گروه هایى تقسیم شده اند.


 
مرگ در آیین یهود


آداب کفن و دفن

 به محض آنکه وقوع مرگ ثابت شد ترتیبات کفن و دفن باید بلافاصله انجام گیرند، زیرا

تأخیر در خاکسپارى ممنوع است. کفنى از کتان سفید آماده مى کنند، و جسد را پیش از

آنکه مقدار شرعى مشخص آب روى آن بریزند به تمام و کمال مى شویند. سپس به آن

روغنى که با ادویه جات خوشبو شده است مى زنند، و در میان یهودیان اشکنازى رسم

است که تخم مرغى خام که با شراب مخلوط مى شود را بر سر مرده مى مالند. آداب

متفاوت بسیارى در مورد آماده کردن مرده براى تدفین وجود دارند که به طاهارا یا پاکی

معروفند. این مراسم را یهودیان داوطلب انجام می دهند که به آنها حورا قدیشا می گویند

که به معناى «جمعیت مقدس» است. این افراد ناظر خود مراسم تدفین نیز هستند.

مطابق دستور هلاخا مرده یهودى را باید در زمینى مخصوص دفن کرد و نمى توان

بدون مبالات از قبرستان غیر یهودیان استفاده کرد.

 
مرگ در آیین یهود


حیات پس از مرگ در دین یهود


به نظر نمی رسد که اندیشه های یهود درباره زندگی پس از مرگ چندان روشن باشد، با

وجود این، یهودیت آخرت شناسی خاص خود را دارد و بر اساس آن به نظر نمی رسد

که زندگی پس از مرگ جسمانی به پایان می رسد. یهودیت معتقد به رستاخیز مردگان و

جهان آخرت است که ارواح برخاسته از گور، در آن سهیم خواهند بود. اما با وجود این

عقیده دیگری در یهود وجود دارد که بر طبق آن به نظر می رسد امتیاز برخاستن از

گور و زندگی پس از مرگ فقط باید از آن درستکاران باشد و شریران باید برای همیشه

با مرگ جسمانی خود نابود شوند (بلاشک این از موارد تحریف یافته آموزه های موسی

(ع) است)، همانگونه که موسی بن میمون، متفکر بزرگ یهودی می گوید: «عمل نیکی

که برای درستکار ذخیره می شود، زندگی پس از مرگ او را در عالم بعدی تشکیل می

دهد، حیاتی که مرگی همراه آن نیست و جهان خیری که شری در آن وجود ندارد...

مجازات افراد شریر آن است که آنان شایسته چنین حیاتی نخواهند بود، بلکه کاملا با

مرگ خود از بین می روند، کسی که استحقاق چنین حیاتی را نداشته باشد وجود مرده

ای است که هرگز زندگی نخواهد کرد بلکه به دلیل شرارت خود همانند حیوانات از

حیات دیگر محروم و نابود خواهد شد.» به هر حال در دین یهود به نظر می رسد که

باورهای قاطع به اموری مانند روز داوری نهایی، رستاخیز مردگان و بهشت و جهنم

دارد و به نظر می رسد که اینها ایمان کلی همه یهودیان باشد.


 
مرگ در آیین یهود

اختلاف یهودیان راست کیش و اصلاح گرا در مورد سوزاندن اجساد

یهودیان راست کیش رسم مرده سوزانى ندارند، و بیشتر حاخام هاى راست کیش حتى

اگر به یقین بدانند که خاکستر مرده حتما به وسیله تابوت دفن خواهد شد باز از اجراى

مراسم سوزاندن جسد سر باز مى زنند. یهودیت اصلاح گرا با انجام مرده سوزانى

مخالفتى ندارد، و نیز با این دیدگاه راست کیش ها همراه نیست که مرده سوزانى را

معادل انکار اعتقاد به رستاخیز بدن ها در دوران ماشیح مى دانند.