خدایا...
نمازم را میخوانم..روزه ام را میگیرم..فریضه حج را به جا می اورم.
اما ...
مرا به خاطر این کارها دوست مدار
خدایا...
در برابر انچه انسان ماندن را به تباهی می کشد.
مرا با نداشتن و نخواستن رویین تن کن.
تو با استخاره کردن با قران
هم به عقل توهین میکنی
هم با قران یک نوع شیر و خط بازی میکنی.
در برابر نگاه گرگ ها شیر نمی نالد...
سکوت خویش را حفظ میکند,
فقط در شب است که شیر می گرید.
در جایی بحث از این بود که چگونه مذهب را در دبیرستانها ترویج کنیم..؟
من گفتم که باید از ریشه حذفش کنیم!!!
که این جوان وقتی از مدرسه خارج میشود نداند اسلام چیست,
ان وقت است که اسلام راستین را می یابد
سینه ام را می شکافم, زبانم را می برم, حتی
لبم را می دوزم,
اما...
قلمم را به بیگانه نمیدهم.
خدایا...
همچون تو که در انبوه افریده هایت تنهایی !
تنهایم...
نفشه جهان را جلوی خودت بگذار...
از خلیج فارس یک خط بکش تا اسپانیا...
از انجا یک خط دیگر تا چین...
این مثلث میهن اسلام بود,
یک ملت,یک ایمان,یک کتاب, حالا؟
مسیحی ها ویهودها یکی شدند..
و ما مسلمانان صد تا شدیم!
هر ملتی اسلام را رها کرده ...
رفته اند به دنبادل قصه های مرده, استخوان های پوسیده!
خدا را از یاد بردند..
خاک را به جایش اوردند.
و خدا...
چشم به راه "اشنا" بود,
پـیـکر تـراش و هـنـرمـنـد بـزرگی کـه مـیـان,
انبوه مجسمه های گوناگون اش,
"غریب" مانده است.
یـــک روح ...
وقتی از سطح زمان خویش بیشتر اوج میگیرد,
تنها می شود.