انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: تجربه دوستان بهبودی
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
1- برای برطرف شدن نقص ، باید آن را آشکار کرد .

اگه اعتماد به نفس نداری ، اگه اضطراب داری موقع صحبت ، اگه ترسویی و خیلی مرددی و محافظه کاری ، اگه میخوای خجالت و کمروییت برطرف بشه باید اینا رو به همه بگی.

این یعنی ضد تایید طلبی ، ضد ترس ، ضد خوب جلوه دادن خودت ، ضد پنهانکاری ، ضد ریا ، پذیرفتن نقصات ، نترسیدن از نقصات ، ضد فرار از خویش ، فروتن شدن و ضد غرور .این حال آدمو تو جلسات بهتر می کنه .

تلاش برای به دست آوردن حال خوب و احساس خوب از طریق تایید طلبی مثل تلاش برای خوب و قشنگ حرف زدن ، خوب و قشنگ لباس پوشیدن ، خونه و ماشین خوب و قشنگ داشتن ، رفتار مودبانه و خوب و قشنگ داشتن ، با لهجه خوب حرف زدن ، اینها در کوتاه مدت حال آدم را خوب می کنن و در بلند مدت حال آدمو خراب می کنن و بیماری رو تشدید می کنن .

دختر یا پسری که خودشو خوب و خوش لهجه و تو دل برو و مودب نشون میده تا شوهر یا زن خوب و با کلاس گیرش بیاد ، گیرش میاد ، اما زندگیش در آینده جهنم خواهد شد . اونایی خوشبخت میشن که صادقانه خودشون باشن .

2- تو نمیتونی خودتو قشنگ کنی . قشنگ کردن تو کار رو بدتر می کنه. کلاغ اومد راه رفتن کبک رو یاد بگیره راه رفتن خودشم یادش رفت . برای قشنگ بودن ، باید از قشنگ جلوه دادن خودت دست برداری.

چون جهت این سعی و تلاش ما در جهت تایید طلبیه . یعنی عمل از روی نواقص حال آدمو بدتر می کنه . تایید طلبی بیماری رو شدیدتر می کنه .

هر تلاشی که از بیرون برای بهتر شدنت صورت میگیره اگه بردار اهدافت به سمت درستی نباشه با شکست همراهه . یعنی حتی وضع رو بدتر می کنه . تایید طلبی حال آدمو بدتر می کنه . اگه تلاش کنی که خوب و قشنگ حرف بزنی کمکی به بهبودی خودت نکرده ای . فقط حالت تو اون لحظه خوب میشه و کیف می کنی ولی این به بیماریت کمک می کنه .

چرا صداقت سخته و صادقانه حرف زدن اینقدر سخته ؟ چون صداقت حرکت در جاده بر عکسه . صداقت یعنی خراب کردن خودت . یعنی بگی که من خوب نبودم یا خوب نیستم . به قول مولوی باید دیوانه بشی ، صداقت یعنی خراب کردن خودت تو عالم مادی و بیماری دیوانگی حساب میشه ، حالا باید دیوانه بشه آدم . بنابراین مشارکتی که میخواد ما رو خوب نشون بده یا میخواد نشون بده که ما چقدر آگاه هستیم و چقدر بلدیم و چه آدم خوبی هستیم این در راستای بیماری و تایید طلبیه و حال ما رو در دراز مدت بدتر می کنه ، لااقل اینکه خوبتر نمی کنه . اینه که ما تو مشارکت سعی می کنیم از آگاهیامون حرف نزنیم و تنها از عملکرد همون روزمون حرف بزنیم . بیخود نیست این همه میایم جلسه و چندین سال وقت و انرژی خودمون رو تلف می کنیم و به اونجایی که باید نمی رسیم . ای داد بیداد.

ماها اولش که تو جلسات تازه کاریم موقع مشارکت از خوبیهایی که از برنامه و دوستان بهبودی کسب کرده ایم یاد می کنیم که ما فلان جور بودیم و بهمان جور بودیم و بعدشم مرتب تکرار می کنیم که البته ما هنوز صد در صد اینجور نشده ایم اما ایده آلمون اینه که به اینجاها هم برسیم و خوشحالیم که تو مسیریم . این جور مشارکت خود ما و بقیه شنوندگان رو احساساتی می کنه و همه لبریز از شادی میشن که چقدر کار برنامه درسته که میتونه همه چیز رو بالاخره ایده آل و نرمال کنه و همه کف میزنن و سوت می کشن ، چون همه از اینکه اینقدر برنامه بهبودی کارش درسته و میتونه همه چیز رو میزون کنه به وجد میان و سوت می کشن و محکم و مداوم دست میزنن . جلسه حالت رویایی به خودش میگیره و شادی عجیبی فضا رو پر می کنه . حالا تو این جو خیلی جرات و جسارت میخواد که یکی پاشه و از بدبختیاش و از نقصاش و از حال خرابش حرف بزنه . هیچ کس نمیخواد جو شاد و پر از احساسات جلسه رو به هم بزنه . همه احساساتی شدن و دیگه کنترلی بر نحوه مشارکتشون ندارن . بوی دروغ و ناصادقی به مشام میرسه . نباید کسی اینطور موقعها عمیق باشه . همه باید تسلیم جو باشن و شاد باشن و خوش باشن . این دوگانگی رو میشه تو احساست بعد از این جور جلسات دید . یه حالت غمی که ناشی از دوگانگی هست بعد از این همه شور و نشاط تو شرکت کننده ها وجود داره . گاهی بعد از جلسه ، گاهی یک ساعت بعد ف گاهی یه روز بعد . مثل اینه که آدم رفته باشه سینما و از واقعیتهای موجود کنده شده باشه و حالا برگشته باشه به همون فضای تلخ واقعی .دیدی میگن بعد از هر خنده ای یه گریه هست ف منظور خنده ایه که بر اثر احساساتی شدن و فراموش کردن واقیتها ایجاد بشه . بعدش که دوباره واقیت خودشو نشون میده آدم افسرده میشه .

3- ما قادر به تغییر خودمان نیستیم .

میایم اینجا چکار کنیم اگه قادر به تغییر خودمون نیستیم . برنامه ما یه برنامه روحانیه و از چیزی به نام خداوند نام میبره . برنامه میگه که خداونده که میتونه ما رو تغییر بده . یادمون باشه که آگاهی با باور و ایمان فرق داره . شنیدن و آگاه شدن با باور کردن و ایمان و اعتماد فرق داره . مثلا ما مرتب میشنویم که خداوند ما رو آفریده و اونه که داره دنیا رو مدیریت می کنه . باید به اون توکل کرد و دعا کرد و اون عاشق ما بنده هاست و بهترینا رو برای ما خواسته و میخواد و خواهد خواست . اما با این اطلاعات ، آیا ما میتونیم خودمون و زندگیمون و کارامون و همه چیزمون رو بسپاریم به خداوند و دیگه خیالمون راحت که اون بهترین اتفاقات رو برامون پیش میاره و دیگه جای هیچ ترس و دلهره و نگرانی ای نیست ؟ نه . فرآیند ایمان آوردن و اعتماد کردن به خداوند یه فرایند نسبتا طولانیه و به مرور صورت میگیره .

ما تو این برنامه یه سری اطلاعات و پیام و اگاهی به دست میاریم که شاید با تلاش خودمون باشه . اما تبدیل اینا به عملکرد که همون برطرف شدن نقصا باشه دیگه دست ما نیست و دعا می کنیم و اونا رو از خدا میخوایم . یادمون باشه که ما گاهی آگاهی رو با عملکرد اشتباه میگیریم و فکر می کنیم حالا که میدونیم دیگه میتونیم و کارمون درسته .
تلاشهای زیادی صورت گرفت تا مسیر درست زندگیم را پیدا کنم ولی هیچکس زخمهای قلبم را ندید.تنها جاییکه ریشه دردهایم را میشناخت حضور در کنار همدردانم بود.
روز اولی که قدمهای لرزانم را بروی فرش رنگین برنامه گذاشتم.نگاه روشن و گرم دیگران امیدواری گمشده مرا زنده کرد.کاش من هم دین خود را ادا کنم.
سلام  به همه عاشقان برنامه :تجربه من دراین مدت  تو برنامه اس ای
توهربرنامه دوازده قدمی دیگه باشید (که من خودم جزءبرنامه دیگه هستم )تا ازشهوت رها نشی نمیتونی از برنامه های دوازده قدمی دیگه لذت ببرید من زمانی که اومدم اس ای همه زندگیم تغییرکرد وقابلیت های زیادی به دست اوردم این برنامه به نظر من کامل ترین برنامه است وتجارت کاملا پرسودی است. خوشحالم هستم دوستان خوبی مثل شماهارودارم > همه بچه های بانیان بهودی خداروشکر میکنم.
نواقص شخصیتی من همانهایی هستند که در همه مردم وجود دارند اما انهایی که از سلامت عقل برخوردارند ان نواقص را در مسیری درست کانالیزه میکنند.
اما من به عنوان یک معتاد درونم پر بود از احساس تنهایی و بی ارزشی و بی لیاقتی و ترس و با استفاده از مواد مخدر و یا شهوترانی و وابستگی این نواقص را شدت میبخشیدم.
این نواقص ابتدا به من انرژی میدادند اما به مروز اوضاعم را خراب میکردند.برای ما که ارزویمان رشد معنوی است استفاده از نواقص کشنده است.
شاید مردمی باشند که خیلی قوی هستند و به خدا نیازی نمیبینند اما من مشکلم کمبود قدرت است.من نیاز به قدرتی دارم که خیلی بالاتر از اینها باشد.من هر چیزی را که جایگزین خداوند کنم بابتش بعدا درد میکشم.
واقعا نیازی به ان همه درد نیست.من خودم با خود میگویم مگر تو چقدر قرار است عمر کنی؟
چقدر مگر طاقت درد داری
رها کن و بخدا بسپار.
خداوند که میگویی جنتلمن است با یک کت و شلوار ایستاده و منتظر دعوت تو است که صدایش کنی.
هر وقت صدایش کردم امد اما من به او اعتماد نداشتم و فورا در کارش دخالت کردم.این قصه زندگی من است.او میخندد و میگوید بابا من خدای تو هستم من کارم را بلدم اما من ... من ... من   
واقعا این من ریشه همه مشکلات من است.منی که میخواهد کارگردانی کند و مدیریت کند و همیشه گه میزند به همه چیز.
واقعا چرا ما بیماران اینقدر متکی به اراده اشوبگر خود هستیم؟
خدایی وجود دارد که قبل از خلقت من بوده است
و
او میتواند کارهایی برای من انجام دهد که خود هرگز قادر به انجامش نیستم

امیر
.ما در حال جراحی روحمان هستیم.یک جراحی درداور بدون هرگونه مسکن و حتی بیحسی موضعی.
سلام دوستان امروز داشتم روی قدم ها نیکوتین کار میکردم به تجربیات زیادی رسیدم فهمیدم چقدر عاجزم دوست داشتم با شما هم درمیان بگذارم


         معنی لغت عاجز یعنی ؛ درمانده ، ناتوان ، و تعریف آن یعنی ؛ عدم توانایی های که دیگران بطور طبیعی دارای  آن تواناییها هستند . گاهی اوقات ممکن است ما در مقابل چیزی عاجز باشیم ولی خودمان متوجه آن نباشیم یعنی در اثر عدم آگاهی و شناخت متوجه عجز های خود نباشیم ، بطور مثال شخصی که بیماری قند دارد و رنج میبرد اما نمیداند که بیمار است ، و یا اشخاصی که نسبت به چیزهای مختلفی حساسیت دارند  که خودشان متوجه آنها نیستند  و در اثر همین عدم شناخت در زندگی نسبت به عوارض آن بیماری رنج میبرند ، و همینطور در رابطه با ما یکی از چیزهای که ما را همیشه مورد اذیت قرار میداد و زندگی ما را آشفته کرده بود بیماری  بود که ما در گذشته اطلاع و شناختی نسبت به این بیماری نداشتیم و عوارض همین بیماری عاقبت زندگی ما را به آشفتگی کشاند . همانطور که یک بیمار دیابتی پس از شناخت بیماری خود نه تنها از مواد بظاهر شیرین پرهیز میکند و خود را در مقابل چنین موادهای عاجز میداند بلکه از چیزهای غیر شیرینی که در بدن در اثر متابولیزه شدن به قند تبدیل میشود نیز دوری و در مقابل آنها هم اعلام به عجز میکند .
من در برابر هر چیزی بیرون از من اتفاق می افتد عاجزم،حتی درون خودم هم عاجزم
من دربرابر نیکوتین، دربرابر مصرف کننده، دربرابر مواد، الکل، تنبلی، دروغ، نواقص اخلاقی، دیگران، خودم، روابط صحیح، کار، خشم، عصبانیت، شهوت، مقایسه، کنترل، تایید طلبی، کارکد قدم، انتقال قدم، اینترنت، چت، تلویزیون، مسافرت، وسواس فکری، آسان گرفتن زندگی،     من دربرابر همه چیز عاجزم ناتوان و هیچ ادعایی ندارم وخداوند از من و همه چیزهمه کس قوی تر است واز خداوندو اصول کمک میگیرم که با یاری خداوند توانا بشم وبه بیداری روحانی برسم.
من دربرابر شهوت

عاجز بودم ،عاجز هستم ،عاجز خواهم ماند.

امروز کناب دوازده دوازده الکلی ها خوندم

که بیل آن نوشته یک حقیقت بزرگی در قدم یک مطالعه کردم .

(تنها راه نجات مشیت الهی است )

بدون کمک گرفتن از خداوند وجلسات اس ای فقط  دست پا زدن الکی است.
سلام،
کسی نیس چه ساعتی همه جمع میشید،لازم صحبت کنم.
خواهش میکنم با من ارتباط داشته باش و مرا تکمیل کن!خواهش میکنم اجازه بده شبیه تو بشوم!ما گریه کنان با برگرداندن سر در خیابان از ان استقبال میکردیم.
ما اختیار و قدرتمان را تسلیم دیگران میکردیم.این باعث بوجود امدن احساس گناه در ما پشیمانی،احساس پوچی و درد میشد و ما درون خود میرفتیم.دور از واقعیت...دور از عشق