انجمن بانیان بهبودی

نسخه‌ی کامل: من، تو... تنهایی...
شما درحال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب‌بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7
نیا....
اینجا جنگ است....
بین دیروز و امروز و فردایم
....
امیدم را نگیر....
شاید این آخرین بازمانده از من باشد....

 

آرامش....؟
اشتباه آمدی...
چند سالی است از این منزل رفته است....
در ر ن ج....
روحت ندانسته جلا می یابد....

به تو فکر نمی کنم....
حس کردن نبودنت برایم کافی است....
دیروز آمدی و فردا می روی....
ببین چگونه آمدی و چگونه می روی....
با پا آمدی....
و با سر می روی....
جایت خالی نیست....
تنهاییهایم، جایت را پر کرده اند....

از راز عشقمان به کسی نگو....
دیگر نه کسی به راز اعتماد می کند، نه به عشق....
به تو گفتم بی تو میمیرم....
امروز، بی تو زنده ام....
شاید آن روز، کاملأ صادق نبودم....
و شاید تو نیز دیگر آن " تو " نبودی....
زبان نفهم نیستی....
کاش سکوت را می فهمیدی....
از شب تاریکیش به ما رسید....
و از روز ستاره هایش....
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7