اسمان زیبای شهرم , امشب را من بغض میکنم تو گریه کن
امشب من سکوت میکنم تو فریاد بکش
کسی برای اشک تو دلیل نمیخواهد
اما اگر من گریه کنم باید هزار بهانه برای گریه هایم بیاورم
امشب من بغض میکنم تو بجای من ببار
نامه ام باید کوتاه باشد.... بی حرف از ابهام و آینه ... آری از نو برایت مینویسم ... حالم خوب است اما تو باور نکن ...
خوش به حال پرنده ها دلتنگ که میشوند پر می کشند به سوی هم
هر لحظه بهانه تو را میگیرم
هر ثانیه با نبودنت درگیرم
حتی تو اگر به خاطرم تب نکنی
من یکطرفه برای تو میمیرم…
حواســــم را هرکـــجا که پــرت می کـــنم
باز هـــم کـــنار تـــو می افتد !
تو آنجـــا
و من اینجــــا ...
انگــار همه راست می گفـتـنـد :
تو کـــجا و من کـــجا ...؟!!
بر روی زمین قدم میزنم...اما...حواسم به هوایی است که تو در آن نفس میکشی...
گاه پرندگان آنقدر سرگرم دانه چیدن می شوند
که پرواز را فراموش و آسمان را از یاد می برند .
پرتاب سنگ کودکی بازیگوش می تواند یادآور پرواز باشد .
پرواز و آسمان را بخاطر بسپار ...
پس ، شادمانه بالهایت را بگشا .... بی هیچ ترسی ...
و بیاد بیاور : کبوتر بچه گان همیشه در لانه ماندنی نیستند ...
و مگذار لانه کوچکت قفست باشد...
درآسمان خوبی ها ، پرواز را آغاز کن ...
تا اوج وحتی بالاتر از آن ...
برای آسمان سقفی متصورنیست ...