تسبیح عشق - نسخهی قابل چاپ +- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir) +-- انجمن: سرگرمی و شنیدنی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=268) +--- انجمن: دنیای اس ام اس (پیامک) SMS (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=269) +---- انجمن: عاشقانه (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=270) +---- موضوع: تسبیح عشق (/showthread.php?tid=1634) |
تسبیح عشق - mojtaba_s - 2013-11-07 احتياجى به تسبيح نيست! دستانت را كه به من بدهى با انگشتانت، ذكر "دوست داشتن" ميدهم! RE: تسبیح عشق - NASIB - 2013-11-24 اینجا دشت انتظار من است بادستانی که پر از خاک بودن توست بوی تو را روی انگشتانم خواهد نشاند با شفایق های منتظر می آرایم دشت خیالم را برای گامهای تو شاید حضورت مرهمی باشد بر تنهایی شقایق هایی که خو گرفته اند باسرخی وصبوری RE: تسبیح عشق - رقیه - 2013-11-29 شب در خم گیسوی تو عابر می شد
با هر نفست بهار ظاهر می شد ای فلسفه ی شگفت ، افلاطون هم با دیدن چشمان تو عاشق می شد RE: تسبیح عشق - NASIB - 2013-11-30 دوستان ﻣﻦ ... ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻫﻮﺍ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ، ﮐﻪ برای شما ﺑﻪ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺍﻡ . ﮐﺎﺵ ﭘﻨﺠﺮﻩ تان ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺷﺪ... RE: تسبیح عشق - رقیه - 2013-11-30 آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـی
گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟ شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد غنچهای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟ گریه میکردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی بسکه دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی RE: تسبیح عشق - sadaf - 2013-12-01 آه، اکنون تو رفته ای و غروب سایه می گسترد به سینهء راه نرم نرمک خدای تیرهء غم می نهد پا به معبد نگهم می نویسد به روی هر دیوار آیه هائی همه سیاه سیاه RE: تسبیح عشق - abbas - 2013-12-02 اگر برادرتون دوست دختر داشته باشه، شما سعی می کنید با اون دختر آشنا بشید! ولی
اگر خواهرتون دوست پسر داشته باشه شما قسم می خورید که هم پسره و هم خواهرتون رو سر به نیست کنید RE: تسبیح عشق - abbas - 2013-12-02 تقدیم به کسى که درکنارم نیست، اما حس بودنش به من شوق زیستن مى دهد. در پارکینگ خاطراتم چشماتو پارک کردم. بعدش هم دلت رو پنچر کردم تا از دلم نری!
RE: تسبیح عشق - رقیه - 2013-12-04 قاصدک بهاری من!
در غربت سرگردانی عشق ،دستهای خبیث کدام دیو رانده از درگاه اهورا به بالهایت گرفت که این سان درهم شکسته و بریده بریده است! قامت چشمهایم در صبحگاه آرزوها، نیازی به شستن زیر باران خاطره ها ندارد!چونکه همه شب زیر ناودان برگهای آلاله غسل تعمید کرده اند! غروب غم انگیز این پاییز هر روز بیشتر از دیروز کلبه گرم و مهتابی مرا خیس باران غمهایت می کند! قاصدک زیبا و پر شوق من! به خدا قسم یک روز بهار تو خواهد رسید وتو همراه باد بر بلندای آسمانها راحت و آسوده از همه پلشتیهای مرداب به دامن ابرها خواهی پرید!! RE: تسبیح عشق - رقیه - 2013-12-05
نه راحت از فلک جویم نه دولت از خدا خواهم و گر پرسی چه میخواهی؟ تو را خواهم تو را خواهم نمیخواهم که با سردی چو گل خندم ز بیدردی دلی چون لاله با داغ محبت آشنا خواهم چه غم کان نوش لب در ساغرم خونابه میریزد من از ساقی ستم جویم من از شاهد جفا خواهم ز شادیها گریزم در پناه نامرادیها به جای راحت از گردون بلا خواهم بلا خواهم چنان با جان من ای غم درآمیزی که پنداری تو از عالم مرا خواهی من از عالم تو را خواهم به سودای محالم ساغر می خنده خواهد زد اگر پیمانهٔ عیشی در این ماتمسرا خواهم نیابد تا نشان از خاک من آیینه رخساری رهی خاکستر خود را همآغوش صبا خواهم مـی دانستـم رویـا بود ...
مـــَـن و تـــُــو !؟ بَعــید بـود آن هـمه خـوشـبختـی !!! حتـــی در تــصـور خــُــدا هـم نبود ! حـق داشت کـه بـرآورده نــکرد !... دعـاهـای من گــناه بـودند ! بـرای بـرگشتنت دعـا نـمی کـنم ... اگـر قـرار بـاشد بـیایـی نـیازی بـه دعـای من نیست درسـت مثـل وقـتی کـه رفتــی آن مـوقع هـم نیـازی بــه التـماس مـن نـبود ... رفتیـــ ـ ـ ـ دلـم را نـه به تــــو نـه به دوست داشـتن خـودم و نـه حتــی به بـــزرگـی خــدا ! به هیــچ کــدام خــوش نــکرده ام فــقط دلـم را بـه بــازی روزگــار خـوش کـرده ام شـاید او بـتواند دوسـت داشـتنم را به تــو ثـابت کنـد نفهــــم !!! وقـتی تنـهام گـذاشتـی و دلــم رو شـکونـدی صـدات کـه کــردم نـمی خـواستـم بـگم نـــرو! فـقط خـواستـم بـگم مـواظب بـاش پـاهات زخـمی نـشه هــرچــه مـی روم نمـی رسم گـاهـی با خـود فکـر مـی کنــم نکــند مـن باشم کــلاغ آخــر قصـ ـه ها ! مـن ســـرم درد می کـند بـرای دعـــواهایی کـه با هـم نـکردیم لــعـنـتی ! ... چـقدر مــهربان رفتـی ... روی سنـگ قبـــرم بـنویســید: عیـن نخــــودچی هـای تــه آجـــیل بــود.! وقتـی هـیچ چیـز دیـگـه ای نبــود ، مــی اومـدن ســراغـش !!! |