انجمن بانیان بهبودی
سراي شعر و ادب... - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن معتادان گمنام NA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=1)
+--- انجمن: مشارکت و حال و احساس روزانه (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=165)
+--- موضوع: سراي شعر و ادب... (/showthread.php?tid=6153)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14


RE: سراي شعر و ادب... - sepahrad - 2015-11-28

لب را ز سخن بستم و خاموش نشستم
تو سهم دلم بودی و در خویش گسستم
تعبیر نگاهت شده خورشید وجودم
از روشنی چشم تو من بوده و هستم
با سنگ جدایی تو مزن گوشه ی قلبم
چون شیشه ی پنهان شده در خویش شکستم
جز با هوس یاد تو ای ماه همیشه
با هیچ کسی عهد دگرباره نبستم
لبریز از این عشق دمادم شده جانم
ای عشق از اندوه تو من سرخوش و مستم
روزی که هوادار نگاه تو شدم من
لب را ز سخن بستم و خاموش نشستم
نرگس بهارلویی



RE: سراي شعر و ادب... - .masoomeh. - 2015-12-01

[تصویر:  924419_kDvmTBpR.jpg]



RE: سراي شعر و ادب... - .masoomeh. - 2015-12-01

 
تــو آن شــعری

که مــی خــوانم تــو را

و زود مــی آیــی

کــنار اشــک هــایــم!
بـــی صـــدا؛

آرامــــ و پــنهانــی

 

 


RE: سراي شعر و ادب... - sepahrad - 2015-12-04

پرده بردار از رخ زیبا که رویت محشر است
تاب زلف و پیچش هر تار مویت محشر است
ساغرم را پر بکن از بوسه های آتشین
طعم دلچسب شرابِ در سبویت محشر است
شرمم آید تا نگاهی بــر بلورینت کنم 
جایگاه بوسه در زیر گلویت محشر است
مونسِ تنــهایی مــن لااقل حــرفی بزن 
بی گمان در گفتمانها گفتگویت محشر است
آنقَدر در پشت دیوارت هیاهو می کنم
تا بگوئی اتفاقاً های و هویت محشر است
بارهـا در شعرهـایـم گـفته ام از حسن تـو 
شهره ی باغ تغزل،خلق و خویت محشر است
گفته بـودم آرزویم تا ابد آغــوش توست
گفته بودی تا بدانی آرزویت محشر است
دکمه ی پیراهنت را ای عسل بانو ببند
میوه های نورسِ باغ هلویت محشر است



RE: سراي شعر و ادب... - NASIB - 2015-12-05

انزمان که خبر مرگ مرا از کسی میشنوی کاشکیروی تو را  میدیدمشانه بالا زدنت را بی قیدو تکان دادن دستت که مهم نیست زیادو تکان دادن سر را که عجیبعاقبت مرد که افسوس چه کسی باور کردجنگل جان مرا....حمید مصدق

 


RE: سراي شعر و ادب... - .masoomeh. - 2015-12-14

به شبنمی می ماند
آدمی و عمر چهل روایتش،
به لحظه رویت نور
بر سطح سبز برگی می لغزد
و بر زمین می چکد….
تا باری دیگر و کی؟
وچگونه؟ وکجا؟…



RE: سراي شعر و ادب... - .masoomeh. - 2015-12-24

دلم ز دست زمانه بسی تنگ است /
چه کنم که کار دنیا فقط نیرنگ است

نیرنگهای دنیا هزار و یک رنگ است /
خدا کند شود پیدا  دلی که با دل من یک رنگ است



RE: سراي شعر و ادب... - sepahrad - 2016-03-01

یک عمر گرفتار تو در پنجره بودم.
ای کاش که من مثل تو خوش منظره بودم.
آن دل که به راه تو همیشه نگران است.
من بوده ام و در نظرت مسخره بودم.
هرجا سخن از معرفت و پاک دلی شد.
جا خوردم و دنبال تو در خاطره بودم.
من خواب تو را پشت همین پنجره دیدم.
آسوده تو و من همه تن دلهره بودم.
روشن شده اطراف تو از سوختن من.
برگشتم از آن نور و همان شب پره بودم.
  نرگس بهارلویی


RE: سراي شعر و ادب... - sepahrad - 2016-03-01

زور میگویی نمی دانی چه حالی می شوم.
بار دیگر شاهد جنگ و جدالی می شوم.
این که میبینم تو را بی رحمتر از روز قبل.
دست به دامان چه رویای محالی می شوم.
من که خود قربانی یک اشتباه فاحشم.
با تو درگیر و اسیر قیل و قالی می شوم.
می روم از خود نمی پرسم چه خواهد شد هنوز.
در هجوم یاد تو حالی به حالی می شوم.
سالها رفت و دلم از عشق تو خالی نشد.
از تو لبریزم ولی در خویش خالی می شوم.
هرطرف رو میکنم چشم تو را میبینم و.
عاشق عطر نگاهت این حوالی می شوم.
   نرگس بهارلویی


RE: سراي شعر و ادب... - sepahrad - 2016-03-13

خواب دیدم...آب ها...زندانی اند
بادها...سرگرم سرگردانی اند
لاله...از...روی شقایق...خسته است
لحظه...از...دست دقایق...خسته است
کومه های عشق...پوشالی شده 
عشق ورزی...عین بقالی شده
مهر می ورزی...تعجب می کنند
گرم میآیی ...تعصب می کنند
لاف میبافی...همه...کف می زنند
هجو میگویی...مضاعف می زنند
صبح آمد...خواب...از چشمم پرید
تیغ بیداری...خیالم را...درید