یک دعای متفاوت - نسخهی قابل چاپ +- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir) +-- انجمن: انجمن معتادان گمنام NA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=1) +--- انجمن: دعا و نیایش_NA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=8) +--- موضوع: یک دعای متفاوت (/showthread.php?tid=1749) |
RE: یک دعای متفاوت - dezh - 2014-04-16 من احسان یک الکلی هستم من از خدا میخواهم بمن توان برخورد با همه آنچه که برایم بوجود می آید و به اشتباه نامش را مشکل می گذارم را بمن عطا کند RE: یک دعای متفاوت - sadaf - 2014-04-16 خدای من ، مرا فهمی عطا کن که از سوختنم ساختنی آباد بجا بماند. RE: یک دعای متفاوت - sadaf - 2014-04-21 من خدا را دیده ام باور کنید در غروبی دلکش زیر سایه لب ساحل من خدا را دیده ام باور کنید در رقص ماهی در آب در انعکاس نور خورشید در آب …. من خدا را دیده ام بــــــــــــــاور کنید RE: یک دعای متفاوت - sadaf - 2014-07-01 یک دعای متفاوت ای خدای بزرگ کمکمان کن تا به خاط اوریم آن کسی که دیشب در خیابان راه ما را بست مادر تنهایی بود که آن روز بعد از نه ساعت کار میراند که با عجله به طرف خانه اش برود تا شام درست کند به در س بچه ها برسد و چند دقیقه با ارزش را کنار فرزندانش بگذراند. کمکمان کن تا به خاطر اوریم آن مرد حوان ژنده پوش و بی تفاوتی که تنش را خالکوبی کرده و بدون اینکه هیچ تغییر مثبتی در زندگی اش بدهد .شاگرد مدرسه مضطرب نوزده ساله ایی بود که همه حواسش در پی امتحانات نهایی اش بود و میترسید نتواند برای ترم بعد وام تحصیلی بگیرد و مخارج تحصیلاتش را بپردازد . خدایا به یادمان بیاور آن آدم بی تفاوتی که هروز در یک گوشه نشسته و گدایی میکند اسیر اعتیادی است که ما فقط میتوانیم آن را در وحشتناکترین کابوس های شبانه مان ببینیم. ای خدای بزرگ هر روز به یادمان بیاور که از میان همه نعمت هایی که به ما ارزانی داشته ایی بالاترین آن محبت است .... خدایا دل هایمان را بگشا نه فقط بر روی نزدیکانمان بلکه فقط به روی همه انسان ها... یاریمان کن تا دیر قضاوت کنیم و زود ببخشیم ... یاریمان کن تا شکیبایی و همدلی و مهربانی کنیم...
RE: یک دعای متفاوت - shakiba - 2014-07-01 فولاد و آهنگر آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش اوضاع درست به نظر نمیآمد. حتی مشکلاتش مدام بیشتر میشد. یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: «واقعاً عجیب است. درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خداترسی بشوی، زندگیات بدتر شده، نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم؛ اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر معنویت به خود دادهای، زندگیات بهتر نشده!» آهنگر مکث کرد و بلافاصله پاسخ نداد. سرانجام در سکوت، پاسخی را که میخواست یافت. این پاسخ آهنگر بود: «در این کارگاه، فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چه طور این کار را میکنم؟ اول تکهی فولاد را به اندازهی جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بیرحمی، سنگینترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست!» آهنگر مدتی سکوت کرد و سپس ادامه داد: «گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک میاندازد. میدانم که این فولاد، هرگز تیغهی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آن وقت است که آن را به میان انبوه زبالههای کارگاه میاندازم.» باز مکث کرد و بعد ادامه داد: «میدانم که در آتش رنج فرو میروم. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفتهام، و گاهی به شدت احساس سرما میکنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد؛ اما تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است که خدای من، از آنچه برای من خواسته ای صرفنظر نکن تا شکلی را که میخواهی، به خود بگیرم. به هر روشی که میپسندی ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده؛ اما هرگز، هرگز مرا به کوه زبالههای فولادهای بی فایده پرتاب نکن».
RE: یک دعای متفاوت - mehdiast - 2014-07-01 .
خداوندا: گاهی برای دیدن تو دست به چیزهایی می زنم که خنده دار هست یادمان می رود که برای دیدنت فقط باید به درونیات خود بنگریم تا وجودیت تو را ببینیم . RE: یک دعای متفاوت - sadaf - 2014-07-05 من خدایی دارم، که در این نزدیکیست… نه در آن بالاها! مهربان، خوب، قشنگ… چهرهاش نورانیست گاهگاهی سخنی میگوید، با دل کوچک من، سادهتر از سخن ساده من او مرا میفهمد! او مرا میخواند، او مرا میخواهد، او همه درد مرا میداند… یاد او ذکر من است، در غم و در شادی چون به غم مینگرم، آن زمان رقصکنان میخندم… که خدا یار من است، که خدا در همه جا یاد من است. او خدایست که همواره مرا میخواهد، او مرا میخواند او همه درد مرا میداند… RE: یک دعای متفاوت - sadaf - 2014-07-13 ديروز دلم گرفته بود با خدا حرف مي زدم ، پاسخم را بدينگونه داد : شنیده ای که برگی از درخت نمی افتد مگر به اراده ی من ...؟ تاکنون اندیشیده ای من چرا برای تو برگ میریزم ؟ RE: یک دعای متفاوت - sadaf - 2014-08-03 RE: یک دعای متفاوت - sadaf - 2014-08-03 |