اخطارهای زیر رخ داد: | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Warning [2] preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead - Line: 1044 - File: inc/plugins/mybbirckeditor.php PHP 7.4.33 (Linux)
|
![]() |
سی ویک روز در نارانان "مراقبه روزانه" - نسخهی قابل چاپ +- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir) +-- انجمن: انجمن نارانان(خانواده های معتادان گمنام) (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=60) +--- انجمن: قدمهای دوازده گانه نارانان (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=91) +--- موضوع: سی ویک روز در نارانان "مراقبه روزانه" (/showthread.php?tid=5472) |
RE: سی ویک روز در نارانان "مراقبه روزانه" - mohammad - 2014-04-10 ....روز بیست یکم ..................................... حد و مرز برنامه به من آموخت که چگونه تمرکز بر روی خود و داشتن حد مرزی سالم در تمام روابطم را حفظ کنم . در اعماق وجودم احساس می کردم که بعضی ار رفتاره قابل قبول و بعضی غیر قابل قبول هستند .وقتی دیگران حد مرز مرا رعایت نمی کردند دلسرد و عصبانی می شدم و باور کرده بودم که یک قربانی بی دفاعم با گوش دادن به سایر اعضا و خواندن نشریات شروع به درک این مسله کردم که پسرم مسوول اعمال خود و جواب گوی آن هاست شعار "زندگی کن و بگذار رندگی کنند"کم کم برایم معنا پیدا کرد وبه من یاد داد احترام متقابل می تواند جایگزین مشاجره و رنجش شود . هنگامی که تصمیم گرفتم تغییر کنم حد و مرزی مشخص کردم تا با کشیدن خطی به این دست درازی ها پایان دهم .متوجه شدم بعضی ها از این حد مرزی که برای خود م گذاشته ام خوشحال نبودنند اما رفتار رو راست وصادقانه ی من نشان داد که من حق دارم مورد احترام واقع شوم . دیگر سو استفاده های پسرم و ....نمی پذیرفتم از حمایت های او دست برداشتم . ودیگر به پسرم کمک مالی و..نکردم وقتی پسرم متوجه حد مرزهای من شد و دید جدی هستم به جستجوی کمک برای خود پرداخت و وارد یک برنامه باز پروری شد . وبهبودی خود را آغاز کرد . قرار دادن حد مرز برای خودم کار آسانی نبود باید به میل شدیدم در کنترل کردن او پی می بردم و به نیروی برترم اعتماد می کردم . مراقبه ی روزانه "امروز می دانم فرصت دادن به معتاد برای روبرو شدن با نتایج رفتار هایش کاری بر خاسته از عشقی بی انتها. من پیشرفت هایی که داشته ام را می بینم و سرانجام در حال بازیابی زندگی ام هستم یاد گرفتم حدودی مشخص نمایم از خودم مراقبت کنم و با کمک نیروی برترم تغییر کنم . امروز قادر هستم تا در زندگی ام تصمیماتی بگیرم که هرگز حتی خوابش را هم نمی دیدم که بتوانم از پس آن ها بر بیایم . RE: سی ویک روز در نارانان "مراقبه روزانه" - mohammad - 2014-04-11 ........... روز بیست دوم.....................................کنترل کردن درجلسه نارانان بود که متوجه شدم چه قدر می خواهم همه چیز را تحت کنترل من باشد با تلاش برای بهتر شدن حال پسرم معتادم دارم سهم خود را به عنوان یک مادر انجام می دهم .تا دیر وقت منتظر او می ماندم تا به خانه برگردد .هر روز صبح زود او را از خواب بیدار می کردم وبا او می جنگیدم تا مبادا دیرش شود . لباس ها و کمد هایش را زیر رو می کردم .چشم هایش را بازرسی می کردم .وقتی چک بی محل می کشید حساب بانکی اش را پر می کردم . دنبالش می کردم .تا دنبال فروشنده مواد نرود بدهی هایش به وکیل،پلیس و دیگران را پرداخت می کردم .برایش سخنرانی های طولانی می کردم .زیرا فکر می کردم با کنترل کردن دارم وظیفه ام را انجام می دهم . واز لکه دار شدن نام خانوادگی مان جلو گیری می کنم . از طریق برنامه ی نارانان و مشارکت با سایر اعضای گروهم شروع به درک این مساله کردم که من سعی می کردم شرایط غیر قابل کنترل را کنترل کنم وبا این کار پسرم را از رشد باز می داشتم . من این حقیقت که او یک معتاد است و یک بیمار ی پیش رونده و غیر قابل درمان دارد را پذیرفتم . تلاش من برای کنترل او و بیماریش باعث می شد تا او بیشتر در آن فرو رود .به این درک رسیدم که خیلی بهتر خواهد بود اگر من مسوولیت زندگی پسرم را به خودش بسپارم تا او بتواند آن گونه که خود انتخاب کرده زندگی کند .کار من این بود که وقت خودم را صرف بهبودی و مراقبت از خودم کنم با انجام این کارها واعتماد به نیروی برترم ،برای روبرو شدن با بحران هایی که اتفاق می افتاد قوی تر وبا ظرفیت تر شدم "مراقبه ی روزانه ":حالا می دانم که نمی توانم دیگران را تغییر دهم حتی فرزندانم را . من نباید تلاش کنم که هیچ نوع کنترلی در رابطه با آنها به کار گیرم . برنامه ی مرا تشویق کرد تا بر روی بهبودی خودم و تغییر رفتارهایم تمرکز کنم من نیاز دارم تا به دیگران اجازه دهم مسوولیت های شان را بپذیرند RE: سی ویک روز در نارانان "مراقبه روزانه" - mohammad - 2014-04-11 ......روز بیست و سوم ............................. دعای آرامش
در مواقع درگیری ،نگرانی یا درد فروتنانه می گویم "خداوندا آرامشی عطا فرما"در آغاز بهبودی ام دعای آرامش را مکررا زمزمه می کردم ،گاهی حتی هر دقیقه .برای این که نا امیدی ام را به امید تبدیل کنم و آرامش روحی پیدا کنم .سپس شروع به تعمق در معنای آن کردم . در دعای آرامش سه چیز از خداوند خواسته می شود : اول :آرامش و پذیرش من نیاز دارم تا در ذهن،روح، و وجودم،خونسرد،آرام و استوار باشم .نیاز دارم تا آن چه را که نمی توانم تغییر دهم (مثل ترافیک آب و هوا روز شب و اعتیاد) بپذیرم. احتیاج دارم تا بپذیرم من باعث بیماری اعتیاد نیستم و نمی توانم آن را کنترل یا درمان کنم ، دوم"شهامت. من برای تغییر چیزهایی که می توانم مثل دست برداشتن از حمایت نا سالم .کارکردن قدم ها احترام به سنت ها نیاز به شجاعت دارم . نیاز دارم تا داستان زندگی ام را مشارکت کنم و خدمت کنم احتیاج دارم تا با عشق رها کرده و امید را جایگزین یاس کنم و نگرش های مثبت را جایگزین منفی کنم . به شهامت نیاز دارم تا تغییر کنم سوم :دانش من به دانش احتیاج دارم تا تفاوت بین زمانی که باید موقعیتی را که بپذیرم و زمانی که به شهامت نیاز دارم تا آنچه را که می توانم ،تغییر دهم را بدانم می توانم با مطالعه و تمرین برنامه ی نارانان و قدردانی از حضور یک نیروی برتر که قادر به انجام هر کاری است به این هدف دست یابم مراقبه ی روزانه :ممنون نارانان هستم . دعای آرامش برای من تسلی خاطر به ارمغان آورده است و یاد آور این است که با وجود این که من ناتوانم و عاجز با ایمان و اطمینان به نیروی برترم ،شهامت تغییر را به دست خواهم آورد . "خودت را می توانی تغییر بدهی اما دیگران را فقط می توانی دوست داشته باشی RE: سی ویک روز در نارانان "مراقبه روزانه" - mohammad - 2014-04-12 _____________روز بیست جهارم ________________________ بهبودی
"اسم من .....است عضوی از نارانان ودر حال بهبودی"من این گونه مشارکت در گروه را شروع می کنم اما بودن در بهبودی به چه معنا ست؟به یاد می آورم زمانی که برای اولین بار به گروه پیوستم چه احساسی داشتم .افسرده .ودیوانه بودم معتادم مواد مصرف می کرد و من زندگی برای خود نداشتم . برنامه به من ابزارهایی چون دعا آرامش ،دوازده قدم و دوازده سنت ،شعارها نشریات مشارکت در جلسات صحبت با راهنما را داد که همگی بر گرفته از معنویت بودند. در آغلز چیز های زیادی بود که درک شان نمی کردم .معنویت در بهبودی چه تاثیری دارد ؟چرا من باید انسان بهتری می شدم ؟چرا لازم بود که من خودم را بهتر بشناسم و چرا باید تغییراتی ایجاد می کردم ؟چرا نیاز داشتم تا معیار هایم در صداقت همبستگی و دوستی را تجزیه و تحلیل کنم ؟چرا لازم بود تا برای رهایی از احساس گناه ،خشم و رنجش بر روی برنامه کار کنم و چرا باید مودب تر باشم ؟چرا مجبورم ببخشم ،به یک نیروی برتر اعتماد و اطمینان کنم و همیشه چراغ امید را روشن نگه دارم ؟ امروز بعد از گذراندن روزهای بسیاری،باور دارم که در بهبودی هستم و به یک بیداری معنوی دست یافته ام منطقی و آرام شده ام .صادق تر و یاری رسان تر ،فروتن تر و مسوول تر و البته خوشحال تر هم هستم . قدرت و شهامت این را دارم هر وقت لازم است تغییراتی ایجاد کنم . مراقبه ی روزانه ":امروز می دانم که بهبودی من ،راه تازه ای برای زندگی کردن است و جریانی دایمی از تغییرات و رشد معنوی را در بر می گیرد زیرا من به دنبال یک زندگی بهتر هستم RE: سی ویک روز در نارانان "مراقبه روزانه" - mohammad - 2014-04-14 _____________روز بیست پنجم _______________________________ترس وقتی بچه بودم از همه چیز می ترسیدم .تا سن نو جوانی هم این ترسو و خجالتی بودن را ادامه دادم .هنگامی که ازدواج کردم و متوجه شدم همسرم معتاد است .تری من حتی بیشتر شد .می ترسیدم که همس و مادر خوبی نبوده باشم و ازدواج نا موفقی داشته باشم .شب ها به سختی می خوابیدم و نگران امیدها و آرزوهایم بودم که هنوز بر آورده نشده بودند .این نگرانی ها فقط کیفیت زندگی مرا بدتر می کرد . وقتی طلاق گرفتم شدت ترس و حس نا امنی ام به من ثابت شد و عزت نفس باقی مانده ی مرا تحت تاثیر قرار داد. زمانی که فهمیدم پسرم یک معتاد است اوضاع خیلی بدتر شد .عصبانی بودم و در عین حال احساس گناه می کردم .فکر می کردم که پسرم را به خوبیتربیت نکرده ام به خاطر ترس هایم ضعیف شده بودم و احساس بی ارزشی می کردم به جای آن که زندگی خودم را داشته باشم .سعی می کردم پسرم را کنترل کرده و مشکلاتش را مدیریت کنم،رنجش قلب مرا تسخیر کرده بود . خوشبختانه وقتی به نارانان آمدم زندگی ام نجات پیدا کرد .یاد گرفتم ایمان و امید داشته باشم و فهمیدم ترس هایم نتیجه ی افکار منفی من است امروز سعی می کنم عزت نفس خود را با رها کردن انتظارات و ترس هایم بهبود بخشم انجام این کارها ترس مرا کاهش داد و به من قدرت روبرو شدن با مشکلاتم را همان گونه که رخ می دادند بخشید .من عمیقا قدر دادن نیروی برتر و دوستان نارانان هستم که مرا همان طور که هستم .پذیرفتند و در این بحران ها کمکم کردند . مراقبه ی روزانه :::::همان گونه که یاد گرفتم ترس و ایمان در راستای یکدیگر حرکت نمی کنند ، باور دارم که اگر هنوز هم می ترسم برای این است که نیاز دارم تا ایمانم را قوی کنم ، دارم یاد می گیرم که می توانم ترسم را به ایمان ،وحشتم را به آرامش و امید واهی خودمحورانه را به امید واقعی خودمحورانه تبدیل کنم . RE: سی ویک روز در نارانان "مراقبه روزانه" - mohammad - 2014-04-14 __________ روز بیست شُشم__________________________________ تواضع
وقتی به نارانان پیوستم فکر می کردم برای تمام مشکلاتم راه حلی پیدا می کنم .من با غرور ی آسیب دیده و خشم آمدم،گر چه سرشار از امید بودم با گذشت زمان یاد گرفتم که پیدا کردن راه حل کار آسانی نیست فهمیدم چیزی در درون من گم شده است .تواضع. این چیزی است که به دیگران توصیه می کردم اما خودم انجامش نمی دادم . این اصل (تواضع)آرام آرام در من ایجاد شد . با تواضع توانستم نشریات مان در نارانان را بهتر درک کنم و احساسات ،تریدها ،نیرو و تجربه ام را بهتر مشارکت نمایم . من شهامت تغییر رفتارهای نا مناسبم که مدت زیادی به آن ها خو گرفته بودم را به دست آورم و سرانجام روابطم با فرد معتاد بهتر شد . تواضع به من کمک کرد تا حدود و نواقصم را نه تنها با قبول راهنمایی و حمایت نیروی برترم بلکه با تقاضا کمک از اعضای خانواده ی نارانان در لحظات غم و اندوه تشخیص دهم . بارشد بیشتر در برنامه شروع کردم به پذیرفتن آن چه که نمی توانستم تغییر دهم و نیز پذیرش دیگران همان طور که هستند و ذهن خود را برای ادامه ی یاد گیری باز نگه داشتم . ::مراقبه ی روزانه ::: امروز می دانم که تواضع به معنی فرمانبرداری نیست . من دیگران را به گونه ای یکسان می بینم و همیشه از نیروی برترم می خواهم تا نواقصم مرا بر طرف سازد . ""هر روز اتکا به را رها کرده و سعی می کنم در همه ی قدم ها شعارها و حتی همه ی سنت های نارانان فروتنی را بیابم RE: سی ویک روز در نارانان "مراقبه روزانه" - mohammad - 2014-04-15 ............. روز بیست هفتم ........................................ احساس گناه .
وقتی برای اولین بار از اعتیاد پسرم آگاه شدم .فورا به این نتیجه رسیدم که من کسی هستم که باید سرزنش شود .به گونه ای اشتباه رفتار کرده ام ،اعتماد به نفس مرا از بین برد. فکر می کردم . پسرم مواد مصرف می کند.چون او را به خوبی تربیت نکرده ام .پشیمان چیز هایی بودم که گفته،انجام داده یا انجام نداده بودم .تاسف وقتی شدت گرفت که اعضای خانواده نیز مرا متهم کردند که مادر خوبی نبوده ام .از نظر آنها به خاطر ضعف مادری من بود که پسرم یک معتاد و تبهکار شده بود .از تصمیم گیری می ترسیدم و وقتی که می خواستم نه بگویم می گفتم بله . شدیدا احساس گناه می کردم و این باعث شد که بی تفاوت شده و به یک حمایت کننده ی نا سالم تبدیل شوم . وقتی به نارانان پیوستم ،آموختم که اعتیاد یک بیماری فیزیکی،روحی و روانی است و من به خاطر آن سرزنش نمی شوم.قادر شدم تا خودم را از احساس گناه و تنفر نسبت به معتاد خلاص کنم و این روابط خانوادگی ما را بهبود بخشید احساس آزادی می کردم و حس بی نظیر رهایی داشتم و شروع به هم دردی با معتاد کردم . با کمک قدم های هشت و نه لیستی از افرادی که به آن ها خسارت زده بودم تهیه کرده و درصدد آن برآمدم تا هرجا که امکان داشت جبران خسارت کنم با استفاده از شعار"فکر کن و به آسانی انجامش بده" شروع به گرفتن تصمیم های عاقلانه تر و مناسب تری کردم . :مراقبه ی روزانه :: امروز می دانم که برنامه ی نارانان،نشریات مان و مشارکت اعضای انجمن،همگی نقش مهمی در جریان بهبودی من داشته اند . بدون احساس گناه و با عزت نفی بالا می توانم تمرین بخشش را از خودم شروع کنم RE: سی ویک روز در نارانان "مراقبه روزانه" - mohammad - 2014-04-17 --------روز بیست هشتم --------------------------------------------گمنامی
وقتی متوجه شدم یکی از مسایلی که آن را در نارانان مشارکت کردم در یک جلسه naباز گو شده است .احساساتم بسیار جریحه دار شد .یکی از اعضا مشارکت مرا با همسرش در میان گذاشته بود و او در باره ی آن با گروهش اظهار نظر کرده بود در آن لحظه اعتماد به اعضای انجمنم را از دست دادم .با اصرار راهنمایم هفته بعد در جلسات حاضر شدم و گفتم دیگر تمایلی برای حضور در جلسات این گروه را ندارم چون احساس می کردم راز م بر ملا شده وبه حریم خصوصی ام تجاوز گردیده است .عضوی که مشارکت مرا فاش کرده بود بعد جلسه به دنبالم آمد و اعتراف کرد که او مساله ی مرا برای همسرش تعریف کرده و از این بابت بسیار متاسف بود .گروه ما تصمیم گرفت تا در پایان هر جلسه اهمیت گمنامی را به یکدیگر یاد آور شویم .فهمیدم خانمی که گمنامی مرا شکسته بود نیز محتاج بهبودی است و شایستگی بخشش محبت و درک مرا دارد . حالا وقتی در پایان هر جلسه می شنوم که ""هرچه این جا شنیده اید را همین جا باقی بگذارید""اعتمادم بر این اصل خواهد بود که ما برنامه ای گمنام هستیم و به مشارکت یکدیگر بدون قضاوت و انتقاد احترام می گذاریم من فقط باید با زندگی و بهبودی خودم سرو کار داسته باشم . مراقبه ی روزانه ::: وقتی گمنامی شکسته می شود به غیبت سو تفاهم و شرمندگی در گروه ختم خواهد شد و می تواند اتحاد گروه و رشد معنوی اعضایآن را خدشه دار کند .گمنامی با گفتن این که چه کسی در جلسه حضور داشت و چه کسی غایب بود نیز شکسته می شود ."گمنامی اساس معنوی همه ی سنت های ماست و یاد آور این است که اصول را بر شخصیت ها ترجیح دهیم "" RE: سی ویک روز در نارانان "مراقبه روزانه" - mohammad - 2014-04-18 --------روز بیست نهم ----------------------------------رنجش -----
وقتی متوجه اعتیاد پسرم به مواد مخدر شدم .ناامید گشته و احساس گناه توام با شکست داشتم .من نی دانستم که اعتیاد یک بیماری است .انتظارات من زیاد بودند.بیماری ام قوی بود و باور داشتم که مقصر هستم .وقتی معتادم قول داد مصرف موادش را کنار بگذارد مطوئن بودم که همه جیز درست می شود و همه مشکلات مان به زودی حل خواهد شد .از خودم می پرسیدم:چرا او دست از مواد بر نمی دارد؟ نا امید شده بودم زیرا نمی توانستم تمام پاسخ ها پیدا کنم . از لحظه ای که وارد نارانان شدم فهمیدم که من نمی توانم هیچ کس را کنترل کنم . با مشارکت سایر اعضا روابط دوستانه ی آن ها ،نیروی تازه به دست آوردم ،من متوجه ی عجزم شدم اعتیادرا به عنوان یک بیماری پذیرفتم و از توقع داشتن اجتناب کردم نا امیدی ام شروع به از بین رفتن کرد و با دانشی که از برنامه ی نارانان به دست آوردم ،و با نشریات و حمایت های تلفنی،روشن بین تر شدم این برای من حسیاز از آرامش به ارمغان آورد و کمک کرد تا اهداف واقع بینانه تری برای خودم در نظر بگیرم . وقتی متوجه شدم می توانم به معتادم در مشکلاتش بدون ظاهر سازی یا حمایت نا سالم و بدون این که اجازه دهم تا بازیچه باشم کمک کنم ،ناامیدی ام به امید مبدل شد. من آزاد م تا آن چه که برایم بهتر است انتخاب کنم. مراقبه ی روزانه :: وقتی که نگرانم،به درگاه نیروی برترم دعا و مراقبه می کنم تا به من آرامش ،پذیرش،شهامت و دانش بدهد .امروز توقعاتی که حاصل آرزو های من هستند را با امید معاوضه می کنم . RE: سی ویک روز در نارانان "مراقبه روزانه" - mohammad - 2014-04-18 ------- روز سی ام ------------------------------------------شعار ها ---------
بعد از شرکت در چند جلسه ی نارانان متوجه شدم که هنوز خودم را وقف زندگی پسرم می کنم . می خواستم روی بهبودی خودم کار کنم اما گیر افتاده بودم .با راهنمایم صحبت کردم و او پیشنهاد داد تا شعار های نارانان مثل(فکر کن ،سخت نگیر،مهم ترین کار اولین کار است زندگی [/color[color=]]کن وبگذار زندگی کنند ،گوش بده و یاد بگیر و فقط برای امروز ) را در زندگی ام به کار گیرم .در ابتدا درک معنای واقعی هر کدام از شعار ها آسان نبود اما به زودی کمکم کردند تا به ثبات و تعادل روحی برسم و به من یاد دادند تا بیشتر بر روی خودم تمرکز کنم تا فرد معتاد،من با شعار "ذهنت را باز بگذار" شروع کردم چون احتیاج داشتم تا روشن جدیدی برای زندگی یاد بگیرم . فقط برای امروز به من یاد داد به جای تحمل کردن یا داشتن توقعات،باید در زمان حال زندگی کنم ،یاد گرفتم برای امروز زندگی کنم چون این چیزی است که حقیقتا دارم ،دیروز رفته و فردا نا شناخته است ومن نمی توانم پیش بینی کنم که چه اتفاق هایی خواهد افتاد،با داشتن این شعار در ذهنم می توانم از لحظه های شاد لذت ببرم و با لحظه های سخت کنار بیایم . فهمیدن شعار "زندگی کن و بگذار زندگی کنند " برای من سخت بود .این طور به نظر می رسید که مجبورم معتادم را رها کنم تا با سر نوشتش روبرو شود .امروز فهمده ام که این شعار راهی است برای احترام به استقلال دیگران برای خودم زندگی می کنم و از بهبودی معتاد هر زمان که تقاضای کمک کرد حمایت می کنم . شعار"سخت نگیر "باعث شد به تمام لحظه هایی که احساس نا امیدی داشتم و لحظه هایی که با کلمات توهین آمیز صحبت می کردم و بعد تاسفش را می حوردم فکر کنم .با خونسرد بودن می توانم راه حل بهتری را برای مشکلاتم پیدا کنم . مراقبه ی روز انه """" فهمیدن ابزارهای نارانان همیشه آسان نیست به ویژه وقتی که وسط بحران هستم .شعارها مانند چراغ هایی هستند که مسیر بهبودی مرا روشن می کنند . |