انجمن بانیان بهبودی
اشو.اوشو - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن معتادان گمنام NA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=1)
+--- انجمن: پیامهای بهبودی_NA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=89)
+--- موضوع: اشو.اوشو (/showthread.php?tid=6285)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14


RE: اشو.اوشو - sepahrad - 2014-10-08

عبادت چون یک گل و شادمانی چون بهار شکوفایی گلهاست. و با شکوفا شدن گلها رایحه ای بپا می خیزد. رایحه ای که در بند بود، رها می شود.

آنگاه که عبادت بدون هیچ تلاشی بگونه ای طبیعی و خود بخود جاری شود، آنگاه که تو بدون هیچ دلیل معین شکر گزار شوی .. بودن تو کافیست، وجود داشتنت برای لحظه ای کوتاه کافیست .. 
دست یافتن به آن رایحه،مانند فتح اوج قله زندگی است. به کامروایی می رسی. خشنودی و رضایتی عمیق وجودت را فرا می گیرد.


RE: اشو.اوشو - sepahrad - 2014-10-08

انسان مي تواند زندگي خود را با نه گفتن و يا با آري گفتن سپري كند. اگر تو زندگيت را با نه گفتن بگذراني يك ستيزه جو مي شوي. پيوسته به جنگ مي پردازي. زندگيت يك جدال و مبارزه مي شود. به همه كس مي ستيزي. و البته اين جنگ، جنگي است كه طرف بازنده آن تو هستي. تو محكوم به شكستي. تو نمي تواني در جنگ با كل پيروز شوي. اين فكر احمقانه است اما " خود " به آن اصرار مي ورزد. " خود " هميشه مي خواهد نه گويد.

نه گفتن منبع تغذيه " خود " است. آري گفتن آفريننده است. آري، راه آفرينشگر و راه عاشق است. آري يعني تسليم و واگذاري. اگر نه بمعناي جنگ است، آري يعني تسليم شدن: تسليم شدن به كل، اعتماد كردن به كل بعنوان يك دوست – هيچ نيازي به جنگ با او نيست – اعتماد كردن به زندگي و هستي.
بياموز،آري بگويي. بياموز يك آري ، يك آري مطلق باشي. از هيچ چيز فرو مگذار و هيچ شرطي براي گفتن قائل مشو تا حيران شوي. تا زندگيت رشدي همه جانبه يابد و فراتر از تصور تو پر شكوه ، زيبا و برازنده شود.
زندگي را مي توان به اوج سر مستي رساند. تنها كاري را كه بايد انجام دهي اين است كه درها و پنجره هايت را بگشايي و به باد و باران، به خورشيد و ماه و به كل هستي بگويي آري.

«اُشو»



RE: اشو.اوشو - sepahrad - 2014-10-08

زندگی موهبتی از جانب کل و فراسوست. باید حرمت آنرا نگاه داشت، باید به آن عشق ورزید و قدر آنرا دانست.

زندگی براستی موهبتی عظیم است. همه این درختان، پرندگان، انسانها، رودخانه ها، ستاره ها و این آسمان پهناور، همه این ابدیت.. براستی عجیب و دور از انتظار می نماید که کسی بتواند در این جشن هستی چهره عبوس و غمگین را از خود دور نماید.اما جدی و عبوس بودن بسیار ستوده شده است و به همین دلیل انسانها کوشیده اند تا جدی باشند. خنده هایشان را سرکوب کرده اند. رقص شادی اشان را در نطفه خفه کرده اند. خودشان را علیل و از کار افتاده ساخته اند. به هر طریق ممکن وجودشان را از کار انداخته اند تا بتوانند خود را با الگوی قدیسی مورد احترام منطبق سازند.
بزرگ ترین جنایت ها علیه انسان صورت گرفته است. زمان اصلاحات فرا رسیده. تا به حال خیلی دیر شده است. ما باید اکنون و اینجا زندگی کنیم. قرار بر این نیست که اکنون و اینجا را فدای سودای بهشت کنیم. این لحظه، مادر لحظه دیگر است. محکوم کردن این لحظه خطرناک است. قدر این لحظه را بدان، آنرا دوست داشته باش و در آن خوش باش!

«اُشو»



RE: اشو.اوشو - sepahrad - 2014-10-08

دنياي بيرون تو را راضي و خرسند نخواهد كرد، زيرا دنيا متغير و گذراست و اشتياق دروني ما به دوام و ماندگاري است.

شعله هاي اشتياق درون را نمي توان از بيرون خاموش كرد. پس در بيرون با چيزهاي گذرا خوش و خرم باش و انتظار چيزهاي ماندگار را نداشته باش، زيرا در دنيا هيچ چيزي نمي تواند ماندگار باشد از چيزهاي گذرا با آگاهي كامل از اين كه آنها گذرا هستند لذت ببر.
گلي كه صبحگاهان شكوفه كرده تا شب خواهد پژمرد. گل با طلوع خورشيد آمده و با غروب خورشيد خواهد رفت. پس خوش باش! اما به ياد داشته باش كه دل بسته نشوي، اميد نبندي.
در بيرون با چيزهاي گذرا خوش باش و در درون چيزهاي ماندگار را جستجو كن.. و در درون است كه فنا ناپذير، جاودان و الهي را خواهي يافت. آنرا كه پيدا كردي. ديگر چيزي براي يافتن وجود نخواهد داشت. آنگاه همه چيز شادماني مي شود. زندگي ات كامروا مي شود و به خانه مي رسي.

«اُشو»



RE: اشو.اوشو - sepahrad - 2014-10-08

در چارچوب زندگي كردن، زندگي كردن در تاريكي و ناشايستگي است. تن دادن به پستي و خواري است. زيرا وجود ما نيازمند همه آسمان است و فقط آنگاه مي تواند به رقص و آواز و شادي در آيد و گرنه عليل و از كار افتاده مي شود و هيچ فضايي براي پرواز و حركت وجود نخواهد داشت. 

و انسان در چارچوب زندگي مي كند، چارچوب بدن، چارچوب ذهن، چارچوب عواطف و خلق. زنداني پشت زنداني ديگر. از تمامي اين چارچوبها مي توان فراتر رفت ... انسان هيچگاه نبايد به هيچ حد و مرزي تن دهد.
هرگاه به مرزي رسيدي، بكوش تا از آن فراتر روي. آنگاه كه از تمام حد و مرزها فراتر روي...

«اُشو»


RE: اشو.اوشو - sepahrad - 2014-10-08

• فقط یک چیز وجود دار که باید از آن ترسید و آن خود ترس است.


• فقط در فضای ماجراجویی ، شور و هیجان ، عزم جزم ، مخاطره ، هشیاری و آگاهی است که درون تو شکوفا و غنچه ی وجودت تبدیل به گل می شود.

«اُشو»


RE: اشو.اوشو - sepahrad - 2014-10-08

اگر احساس كني " هستي به من نياز دارد "،" من نه تصادفي، بلكه براي انجام ماموريتي ويژه بدنيا آمدم "،" بايد زندگيم را ابراز و چيزي زيبا به هستي عرضه كنم،" تنها آنگاه كامروا خواهي شد و احساس خواهي كرد كارت را به انجام رسانده اي. و لذتي كه از انجام رساندن آن كار بر مي خيزد، هر كاري كه همه وجودت را صرف آن كرده اي ..

اگر آن كار را به خوبي انجام داده باشي، اگر آن كار را به خوبي به پايان رسانده باشي، سرمستمي شوي. هستي كمي بيشتر از قبل غني مي شود. زماني اين احساس به تو دست خواهد داد كه سكوت يابي. هرقدر بيشترساكت تر شوي، دستان خدا را بيشتر در پشت خود احساس مي كني.
وقتي كاملا ساكت شوي، ناگهان خودت را در شكل ني تو خالي در دهان خدا مي بيني كه بر تو مي دمد و نغمه اي را از تو به صدا در مي آورد.
تنها كاري را كه تو بايد انجام دهي اين است كه مانع نشوي، اخلال نكني و بگذاري نغمه خدا با خلوص كامل از تو نواخته شود.



RE: اشو.اوشو - sepahrad - 2014-10-08

دو دنيا وجود دارد. يكي در بيرون است و ديگري در درون.

آنها فقط براي نادانان دو دنيا هستند. تنها به اين دليل دو تا هستند كه تو هنوز يكي بودن را نديده اي، زيرا « خود» تو چون يك خط حايل بين آنها ايستاده. همين كه « خود » نيست و نابود شود، فقط يك دنيا وجود خواهد داشت. آنگاه دنيا نه بيروني خواهد بود و نه دروني.
اما براي شروع، بايد حالتي را كه در آن قرار داريم بپذيريم. از اينروست كه مي گويم دو دنيا وجود دارد – دنياي بيرون و دنياي درون. براي كشف حقيقت نهايي نخست بايد درون را كاوش كرد. و همه ما بيرون را جستجو مي كنيم – از همان ابتدا اشتباه گام بر مي داريم و سپس همه چيز اشتباه پيش مي رود.
اگر نخستين گام را اشتباه برداريم، تمام مسير را اشتباه خواهيم رفت. تو نخست بايد سر چشمه نور دروني خود را بيابي. آنرا جستجو كن – و اين جست و جو سر مست كننده ترين ماجراهاست. هيچ ماجرايي با آن قابل مقايسه نيست. حتي سفر به كره ماه يا مريخ نيزبا آن قابل مقايسه نيست.
سفري كه محمد، مسيح، بودا انجام دادند با هيچ چيزي قابل مقايسه نيست. آنان ماجراجويان واقعي بودند.



RE: اشو.اوشو - sepahrad - 2014-10-08

ما از هستي جدا نيستيم اما همه ما با پندار جدا بودن زندگي مي كنيم. پندار جدا بودن از هستي، همان " خود" است.

اين پندار و فقط اين پندار است كه دنيا را براي ما جهنم مي سازد، زيرا ما را از زندگي مي ترساند. ما از آينده مي ترسيم. از اين مي ترسيم كه روزي خواهيم مرد – و تمام اين ترسها از " خود" سرچشمه می گیرد. نمي فهميم كه با كل يكي هستيم و هيچ تولد و مرگي نداريم، زيرا هميشه در اين جهان و جزيي از آن بوده ايم. همچون موجي از دريا هستيم. موج قبل از اينكه به پا خيزدر دريا وجود داشت و وقتي براي استراحت به دريا باز مي گردد بازهم وجود دارد.
تولد و مرگ موج دروغين است. موج هميشه باقي است. گاهي راكد و در حال استراحت است و گاهي خود را نشان مي دهد اما هميشه وجود دارد. جزيي جدايي ناپذير از درياست. ما نيز جزيي جدايي ناپذير از اين هستي و امواجي از اين دريا هستيم و اگر اين را بفهميم، تمام تشويشها از بين مي روند و هيچ جاي نگراني باقي نمي ماند.
اين جهان خانه ماست و ما جزيي از آن هستيم. به هيچ طريقي نمي توانيم جايي ديگر برويم و يا وجود نداشته باشيم – به هيچ طريقي!

«اُشو»



RE: اشو.اوشو - sepahrad - 2014-10-08

يكي از كيفيتهاي اساسي حقيقت اين است كه حقيقت انتقال ناپذير است.

حقيقت من نمي تواند حقيقت تو شود. همين كه آنرا به تو بدهم به دروغ تبديل مي شود. به اين مي ماند كه درختي را از ريشه بيرون بكشي. همين كه درخت از ريشه بيرون كشيده شود خواهد مرد، زيرا درخت فقط وقتي زنده است كه ريشه دوانده باشد. و درخت حقيقت را نمي توان از جايي به جاي ديگر منتقل ساخت.
تو نمي تواني آنرا در خاك ديگري بكاري. هر كس بايد حقيقت خود را كشف كند.
بلي ممكن است اگر براي ديگران ممكن است چرا براي من نباشد؟
معنا فقط از تجربه بر مي خيزد.

«اُشو»