اخطارهای زیر رخ داد: | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Warning [2] preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead - Line: 1044 - File: inc/plugins/mybbirckeditor.php PHP 7.4.33 (Linux)
|
![]() |
عشق - نسخهی قابل چاپ +- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir) +-- انجمن: سرگرمی و شنیدنی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=268) +--- انجمن: دنیای اس ام اس (پیامک) SMS (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=269) +---- انجمن: عاشقانه (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=270) +---- موضوع: عشق (/showthread.php?tid=741) |
RE: عشق - mohsen..yazd - 2014-08-28 اين قصه زيباست و حتی اگه شنيده باشين باز هم تکرارش دلنشينه در حدود دويست و پنجاه سال پيش از ميلاد در چين باستان شاهزاده ای تصميم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصميم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پير قصر ماجرا را شنيد بشدت غمگين شد، چون دختر او مخفيانه عاشق شاهزاده بود، دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسی نداری نه ثروتمندی و نه خيلی زيبا. دختر جواب داد : می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند ، اما فرصتی است که دست کم يک بار او را از نزديک ببينم. روز موعود فرا رسيد و شاهزاده به دختران گفت : به هر يک از شما دانه ای میدهم، کسی که بتواند در عرض شش ماه زيباترين گل را برای من بياورد... ملکه آينده چين می شود. دختر پيرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت. سه ماه گذشت و هيچ گلی سبز نشد ، دختر با باغبانان بسياری صحبت کرد و راه گلکاری را به او آموختند، اما بی نتيجه بود ، گلی نروييد . روز ملاقات فرا رسيد ، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و ديگر دختران هر کدام گل بسيار زيبایی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدان های خود داشتند . لحظه موعود فرا رسيد. شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پايان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آينده او خواهد بود. همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هيچ گلی سبز نشده است. شاهزاده توضيح داد : اين دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراتور مي کند : گل صداقت... همه دانه هایی که به شما دادم عقيم بودند ، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود!!!
RE: عشق - mohsen..yazd - 2014-08-29 ![]() RE: عشق - mohammad - 2014-08-29 عشق نمی پرسه تو کی هستی ؟ عشق فقط میگه : تو ماله منی ، عشق نمی پرسه تو اهل کجایی ؟ فقط میگه : توی قلب من زندگی می کنی ، عشق نمی پرسه چه کار میکنی ؟ فقط میگه : باعث میشی قلب من به ضربان بیفته ، عشق نمی پرسه چرا دور هستی ؟ فقط میگه همیشه با منی ، عشق نمی پرسه دوستم داری ؟فقط میگه : دوستت دارم RE: عشق - sepahrad - 2014-08-29 تن رها کن، تن اسیر خاک خواهد شد دل به دست آور که دنیاپاک خواهد شد مرکب جانت تباه از خودپسندی هاست خودپسندی مایه ی این دردمندی هاست حاصل این خود پرستی ترک احسان است
از غرور است و غرور از مرگ ایمان استمنزل دنیا برای عاشقان زندان این خوشی و ناخوشی ها نزدمان مهمانگر بپرهیزی رها گردی ز امیالت بنگری زین عشق وسر مستی به اقبالتراست باشد! نیست هرخودکرده را تدبیر! کی اجل داده است کس را مهلت تغییر؟***************** گویدت نرگس به راه حق بیا اکنون بیش از این بارگناهت را مکن افزوننرگس بهارلویی RE: عشق - mohammad - 2014-09-03 عشق های امروزی
روزگاريست همه عرض بدن مي خواهند# همه از دوست فقط چشم و دهن مي خواهند# ديو هستند ولي مثل پري مي پوشند# گرگ هايي كه لباس پدري مي پوشند# آنچه ديدند به مقياس نظر مي سنجند# عشق ها را همه با دور كمر مي سنجند# خوب طبيعيست كه يكروزه به پايان برسد# عشق هايي كه سر پيچ خيابان برسد#[ RE: عشق - Arghavan - 2014-09-03 گفتم اي عشق بيا تا كه بسازي ما را .... ....................................... يا كه ويرانه كني ، ساخته ي دنيا را ..... گفتم اي عشق چه بر روز تو امد امروز ؟ .... ........................................ كه به تشويش سپردي دل عاشق ها را ؟ ...... چه شد آن زمزمه ي هر شبه ي ما اي دوست ؟... ..........................................چه شد ان صخبت هر روزه ياران يارا ؟... چشمه ها خشك شدند از بس نگرفتي اشكي ... ......................................... همتي تا كه رهايي بدهي دريا را .... حيف از امروز كه بي عشق شب امد اي عشق .... ....................................... كاش خورشيد تو اغاز كند فردا را ... ![]() "محمد علي بهمني" RE: عشق - sepahrad - 2014-09-03 نگاه خیره ات مرا تبعید می کند و در بندری متروک تنها رها می شومدر چشمانتتمام قایق هااز پیش رفته اندتو می رویمن با زندگی امتنها می مانمبا روزهای کوچکمبا شب هائیکه در آنهاتنها می میرمهمان شب هائیکه نجوایتدر من می باریدهمان شب هائیکه تو رادوست می داشتم... پرویز صادقی
RE: عشق - mohammad - 2014-09-04 عشق یعنی خاطرات ماندگار
دفتری از شعرو عطر بهار عشق یعنی حرف های بی صدا عشق یعنی دعای بی ندا عشق یعنی لطافت حباب عشق یعنی داشتن حجاب عشق یعنی بودنش در یاد عشق یعنی ماندنش در باد عشق یعنی بودن در بیشه زار عشق یعنی زیستن در لاله زار عشق یعنی رفتن به بهشت عشق یعنی تقدیرو سرنوشت عشق یعنی یک قصه با ترانه عشق یعنی دوست داشتن بی بهانه عشق یعنی دیدنش تا سحر عشق یعنی باشد مثل قمر عشق یعنی بودن در کمین عشق یعنی ماندن با امین RE: عشق - shakiba - 2014-09-04 بعد از تو
هوای هر دو سوی پنجره بارانی ست ! ++++++++++++++++++++++++++++++ باران که گرفت زنده شدی از میان هزار لحظه دلتنگی و من خیس شدم از عطر بودنت ! RE: عشق - sadaf - 2014-09-08 حیات خوابی است و محبت رویای آن عشق حیات عاشق را تشکیل می دهد والا معشوق بهانه است در سقوط افراد در چاه عشق ، قانون جاذبه تقصیری ندارد سلاخی را دیدم زار می گریست ، به قناری کوچکی دل بسته بود . عاشق شدن ساده است اما عاشق باقی ماندن به مراتب دشوارتر است عشق دست و دلباز و معصوم است عشق فروتن است عشق مهربان است عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محوشدن در اوست عشق حالات ناپسندیده ندارد . عشق حق را به دیگری می دهد عشق از صداقت شکوفا می شود
|