وجدان محصول جامعه است .

آن صدای پلیس درونی صدای تو نیست . شاهد را پیدا کن . فقط بعد از آن می توانی صدای درونی را پیدا کنی .

صدای درونی تو را هدایت خواهد کرد . هدایتش کاملا با گفته های جامعه متفاوت است – کاملاً متفاوت . اما برای نخستین بار م

ذهبی خواهی شد ، نه فقط اخلاقی . تو به مفهومی عمیق تر اخلاقی خواهی بود . اخلاق یک وظیفه و تکلیف نخواهد بود ، چیزی تحمیلی بر تو نخواهد بود . بار نخواهد بود ؛ خودانگیخته خواهد بود . تو خوب خواهی بود ، خوب طبیعی . دزد نخواهی شد – نه چون جامعه می گوید : " دزد نباش " ، بلکه چون تو نمی توانی دزد باشی .
آن یک دستور اخلاقی نیست ؛ یک هدایت درونی است .

کیمیاگری نوین / برگردان حامد مهری

به آوای زندگی گوش بسپار .

اما تا زمانی که آن را درون قلبت نشنیده باشی نمی توانی بشنوی اش . هرآنچه که می توانی ببینی باید نخست در قلب خودت دیده شده باشد ، وگرنه نمی توانی ببینی اش . نمی توانی بشنوی اش . تجربه ی ابتدایی باید در درون باشد . فقط بعد از آن بیرون می تواند تجربه شود .

کیمیاگری نوین / برگردان حامد مهری

این نکته را خوب هضم کن :

ترسو بودن بد نیست ، این تفسیر تو از ترسو بودن است که باعث می شود از ترسهای خود خجالت بکشی و یا رنج ببری .

اگر ترسو هستی ، ترسو هستی . همین ! این حالت را تفسیر و ارزش گذاری نکن . این حالت را بخشی از خود بدان و آن را بپذیر . با پذیرش این حالت ، ناگهان ترس تو دگرگون می شود و انرژی عظیم خود را رها می سازد .

اگر با رنجهای خویش دوستانه برخورد کنی و آنها را در آغوش بکشی ، آنها دگرگون می شوند و انرژی عظیم خود را در اختیارت قرار می دهند .

رنجهای روحی تو معلول تعبیر و تفسیر تو از واقعیت اند . این تفسیر تو از واقعیت است که باعث می شود از واقعیت اجتناب کنی و یا در مقابل آن بایستی .

اگر خود را از واقعیتها کنار بکشی رنج می بری . تاکید من بر پذیرش هرآن چیزیست که در تو واقعیت دارد . نادیده گرفتن همین واقعیتهاست که رنج آور است .

مراقبه ی ناتاراج : ( ناتاراج رقصی است که مراقبه ای کامل است )

گامه نخست : 40 دقیقه رقصیدن ، به ناخود آگاهتان اجازه دهید شما را فرا بگیرد . چنان برقصید که گویی تسخیر شده اید، درباره ی جنبشهای خود هیچ برنامه ریزی نکنید . هیچگونه نظاره و آگ

اهی و شاهد بودنی نداشته باشید تنها سرگرم رقص باشید .
گامه دوم : با پایان یافتن موسیقی بی درنگ از رقص دست کشیده و روی زمین دراز بکشید و به مدت 20 دقیقه کاملا خاموش و ساکت و بی جنبش باشید . ارتعاشات رقص در درونتان باقی خواهد ماند به آنها اجازه دهید تا درونی ترین لایه های درونتان بروند .
گامه سوم : 5 دقیقه شادمانی و پایکوبی به حالت جشن و سرور انجام دهید

اشو بر رقص در مراقبه بسیار تاکید داشته و از تکنیک رقص در بسیاری از مراقبه ها استفاده نموده است .

مراقبه هنر وجد و سرور

هر چه که رخ می دهد طبیعی است وگرنه نمی توانست رخ بدهد ... بنابر این تقسیم نکن که این طبیعیست و آن غیر طبیعی ... همه چیز طبیعی است بدون تمایز و تقسیم هر آنچه در تو رخ می دهد بپذیر این تقسیمات فقط تغذیه ذهن است ... بپذیر ! تنها در اینصورت است که از بین خواهد رفت

گاهی دل آدمی میگیرد ... اما این گرفتگی به آمدن ابرها می ماند

ابرها امروز می آیند اما فردا دوباره هوا صاف و آفتابی ست . به ابرها بنگر . به خورشید نگاه کن و به یاد داشته باش که حساب تو از حساب آن دو جداست .

گاهی هوای دل آدمی تیره و ابری می ش

ود . گاهی روح وارد اقلیم شب میشود ، اما روح ، سپیده دمان نیز دارد .
سعادت در آن است که بدانیم ما هیچکدام نیستیم . بدین سان انسان به صلح و صفا با خود و هستی میرسد . هماهنگی با قطبهای متضاد ، شور آفرین است ... اگر بدانی چگونه با احساسی از سعادت زندگی کنی روح تو تناور خواهد شد در غیر اینصورت در همان مرحله دانه بودن باقی می ماند و هرگز درخت نمیشود ....
عشق پرنده ای آزاد و رها / اشو

دقیقا همانند قانون جاذبه ، قانون دیگری وجود دارد به نام قانون وقار ، که اشیا را به سمت بالا می کشد درست برعکس قانون جاذبه .
در حالت خاصی از رها شدگی ، حالت خاصی از تسلیم یا بی نفسی ، این قانون شروع می کندبه عمل کردن .
در این حالت تو بر روی زمین راه می روی اما گویی پاهایت با زمین تماس نمییابند گویی 15 سانت با زمین فاصله داری .
در لحظات نیایش ، عشق و نشاط تو بی وزنی و به بالا کشیده میشوی .

خلاقیت / اشو

زندگی فرصتی است برای خلق معنا . معنا را نباید کشف کرد ، معنا لابه لای بوته ها پنهان نشده که کشفش کنی . معنا را بیاید بیافرینی . معنا را باید سرود .

خلاقیت / اشو

" انتظار برای آمدن منجی "

فعالیت مذهبی ها این است : انتظار برای آمدن منجی .

مسیح طلوع کرد . یهودیان قرنها منتظر چنین مردی بودند – سپس این اتفاق افتاد و همانها که قرنها منتظر او بودند ، نتوانستند باورش کنند ، با او چه کردند ؟ !!

آنها ه

مچنان به انتظارشان خو گرفته بودند به آن معتاد شده بودند. حال اگر این مرد همان است پس از این به بعد ما چه خواهیم کرد ؟ پس انتظار متوقف خواهد شد . ما باید متوقف شویم ، در حقیقت انتظارشان فعالیت اصلیشان شده بود .
کل فعالیت مذهبی شان این بود : انتظار برای آمدن منجی .
و حالا ناگهان این مرد آنجاست و می گوید " من اینجا هستم " ! اما آنها ترجیح می دهند به انتظارشان برای دیدن او وفادار باشند . زیرا با دیدن این مرد همه چیز تمام خواهد شد . حالا آنجا چیزی برای انتظار نخواهد بود . آینده نابود می شود ، امید ناپدید می شود . ذهنهای کهنه به انتظارشان معتاد شده اند . ذهنهای کهنه به بدبختیشان و به محرومیتهایشان معتاد شده اند . حالا این برایشان خیلی زیاد است .
و من به تو می گویم : اگر او دوباره بیاید یهودیان باز هم او را نمی پذیرند .
انسانها در زندان خود خانه کرده اند و آن را تزیین کرده اند حالا چطور به سمت آسمان حرکت کنند ؟ آسمان باز – جایی که گاهی خورشید بسیار سوزان است و گاه باران می بارد و گاهی سرد و گاهی گرم است . این خطرناک است . آنهادر زندان پناه گرفته اند . !!