انجمن بانیان بهبودی
کتاب کار کرد قدم اول - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: سرگرمی و شنیدنی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=268)
+--- انجمن: موضوعات نامنظم و ناقص تالار (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=296)
+---- انجمن: موضوعات نا منظم (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=297)
+---- موضوع: کتاب کار کرد قدم اول (/showthread.php?tid=1141)



کتاب کار کرد قدم اول - meshki - 2013-11-04

" ما اقرار کردیم که در برابر اعتیادمان عاجز بودیم و زندگیمان غیرقابل اداره گردیده بود . "

برای هر چیزی آغازی وجود دارد واین در مورد قدم ها نیز صدق می کند قدم یک آغاز فرآیند بهبودی است التیام از همین جا شروع می شود وما نمی توا نیم از این فراتر برویم،مگر اینکه این قدم را کار کنیم.

بعضی اعضای معتادان گمنام این قدم را از طریق احساس و شهود کار می کنند، بعضی دیگر انتخاب می کنند که این قدم را منظم تر کار کنند. دلایل ما برای کار کردن قدم یک به صورت منظم با یکدیگر تفاوت دارد. دلیل بعضی ممکن است این باشد که بعد از شکست در نبردی فرساینده و دشوار با مواد مخدر، تازه بهبودی را شروع کرده اند ودلیل بعضی از ما ممکن است این باشد که مدتی هست در برنامه هستیم و از مصرف مواد پرهیز کرده اما به این نتیجه رسیده ایم که بیماری ما دوباره فعال شده و بر دیگر مسائل زندگی ما تاثیر گذاشته است وما را مجبور کرده تا باز با عجز خود وغیر قابل اداره بودن زندگی روبرو شویم. انگیزه هر رشدی حتما نباید درد و ناراحتی باشد اکنون ممکن است درست وقت آن باشد که یک بار دیگر قدم ها را کار کنیم و یک دور جدید از سفر بی پایان بهبودی خود را آغاز نمایی.

بعضی از ما بعد از اینکه می فهمیم که یک بیماری و نه یک ضعف اخلاقی، باعث رسیدن ما به آخر خط شده آرام می شویم بعضی هم اصلاً اهمیت نمی دهند که دلیلش چه بوده و فقط می خواهند که رهایی یابند دلیل هر چه باشد، زمان آن رسیده که قدم ها را کار کنیم: وآن مشغول فعالیتی معین شده است که به ما کمک میکند تا از بیماری اعتیادمان- به هر شکلی که فعلاً بروز کرده رهایی یابیم. امیدمان این است که اصول قدم یک در درون ما رسوخ کند تسلیم ما عمیق تر شود، واینکه اصول پزیرش، فروتنی، تمایل، صداقت، روشن بینی وجزئی اساسی از شخصیت ما گردد.

اول ما باید تسلیم شویم، راه های مختلفی برای این کار وجود دارد. و برای بعضی از ما، راهی که طی کردیم تا به قدم اول برسیم آن قدر دشوار بوده تا ما را متقاعد سازد که تسلیم شده بدون شرط تنها راه حل ما است. بعضی از ما این پروژه را شروع می کنیم، ولی هنوز متقاعد نشده ایم که معتاد هستیم یا به آخرخط رسیده ایم و فقط از طریق کار کردن قدم یک است که تشخیص می دهیم که معتاد هستیم. به اخر رسیده ایم و باید تسلیم شویم.

قبل از اینکه قدم یک را شروع کنیم، باید پرهیز کرده باشیم (پاک باشیم). اگر در جلسات معتادان گمنام تازه وارد هستیم و بخواهیم کار کردن قدم یک را درباره تأثیرات اعتیاد مواد مخدر در زندگیمان، به کار گیریم، نیاز است که حتما پاک شویم. اگر مدتی است که پاک شده ایم و می خواهیم کهقدم یک را در رابطه با عاجز بودن در برابر رفتاری دیگر که باعث غیر قابل اداره شدن زندگیمان گردیده، بکار گیریم، نیاز است راهی پیدا کنیم که برای مدتی آن رفتار را متوقف نماییم، تا تسلیم ما به ادامه آن رفتار مخدوش نگردد.



بیماری اعتیاد

چیزی که ما را معتاد کرده بیماری اعتیاد است نه مواد مخدر و نه رفتار های ما، بلکه فقط بیماری ما است.

چیزی در درون ما باعث می شود که نتوانیم مصرف مواد مخدر را کنترل کنیم.همین چیز خاص ما را مستعد می کند که در دیگر مراحل زندگی از روی وسوسه واجبار عمل نماییم. چه زمانی می توانیم بگوییم که بیماری ما فعال شده؟ وقتی که در دام وسوسه، اجبار، عادات خودمحورانه، و چرخه بی پایانی که ما را به جایی جز فساد و انحطاط احساسی، روحانی، معنوی، و جسمی نمی رساند گرفتار می شویم.

اعتیاد ما می توانمد به طرق مختلف بروز کند. وقتی که در جلسات معتادان گمنام تازه وارد هستیم، مشکل ما حتماً موادمخدر است اما بعداً، وپس از مدتی پی می بریم که اعتیاد نیرویی مخرب در زمینه های مختلف زندگیمان است

· مفهوم مواد مخدر چیست؟

· آیا اخیراً بیماری اعتیاد من فعال بوده است، به چه صورت؟

· وقتی نسبت به چیزی وسوسه دارم چه احساسی پیدا می کنم؟ آیا در آن حال، افکار من طریقه خاصی را دنبال می کند؟ توزیح دهید.

· وقتی فکری به سرم می زند آیا فوری و بدون در نظر گرفتن پیامدهایش به آن فکر عمل می کنم؟ به چه صورت دیگری رفتار های من از روی اجبار است؟

· قسمت خودمحورانه بیماری من چگونه بر زندگی من و اطرافیانم تأثیر می گذارد؟

· بیماریم به چه صورت از لحاظ روانی، روحانی و احساسی بر روی من تأثیر گذاشته است؟

· اخیراً بیماری اعتیاد من به چه شکل و فرم خاصی بروز کرده است؟

· آیا اخیراً شخص،مکان ویاچیزی من راوسوسه کرده است؟ اگرجواب مثبت است آیا این حالت روی روابط من با دیگران تأثیرگذاشته؟ به چه صورت های دیگری این وسوسه از لحاظ جسمی، معنوی، روحانی واحساسی برمن اثر گذاشته است؟

انکار

انکار آن بخش از بیماری ما است که به ما می گوید بیمار نیستیم . وقتی مادر مرحله انکار هستیم ، قادر به درک و اقعیت اعتیادمان نخواهیم بود و سعی می کنیم

تأثیرات آن را به حداقل برسانیم . دیگران را سرزنش می کنیم ، انتظارات خیلی زیادی ازخانواده ، دوستان ورؤسای خود داریم .خود را با دیگر معتادانی که اعتیادشان بدتر از ما بنظر می رسد ، مقا یسه میکنیم . ممکن است یک نوع مواد خاص را سرزنش کنیم . اگر مدتی که پاک هستیم واز مصرف پرهیز کرده ایم ، ممکن است که سکل فعلی بروز اعتیادمان را با زمان مصرفمان مقایسه کنیم ، وتوجیه نماییم که امروز هیچ چیز امکان ندارد به بدی آ ن زمانها باشد . یکی از آسانترین راه ها برای اینکه تشخیص دهیم که آیا در مرحله ی انکار هستیم این است که ببینیم آیا دلایل بظاهرموجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایمان می آوریم یا نه .

· آیا اخیراً دلایل موجه ولی غیر واقعی برای رفتارهایم آورده ام؟ آنها چه بوده اند ؟

· آیا از روی اجبار به وسوسه ای عمل کرده ام ، که بعداً وانمود کنم که طبق نقشه وخواست خود ( با داشتن حق انتخاب ) بدان صورت رفتار نموده ام ؟ آن مواقع کی بوده اند ؟

· چگونه دیگران را برای رفتار خودم سرزنش کرده ام ؟

· به چه صورت اعتیاد خود را با اعتیاد دیگران مقایسه کرده ام ؟ آیا اعتیاد من بدون مقایسه وبه اندازه کافی بد ومشکل ساز می باشد ؟

· آیا من فرم و شکل فعلی بیماری اعتیادم را به طریقه زندگیم قبل اینکه پاک شوم مقایسه می کنم؟ آیا این فکر "که من باید بیشتر از اینها بدانم"، آزارم می دهد؟

· آیا من فکر می کنم که درباره اعتیاد و بهبودی به اندازه کافی اطلاعات و دانش دارم تا بتوانم رفتارم را قبل ازاینکه از کنترل خارج شود، مهار کنم؟

· آیا من از اقدام و عمل اجتناب می کنم چون می ترسم که وقتی با نتایج اعتیادم روبرو شوم خجالت زده شوم؟ آیا از اقدام و عمل پرهیز می کنم چون نگرانم که دیگران چه فکری خواهند داشت؟



آخر خط یأس و انزوا

اعتیادمان نهایتاً ما را به جایی می رساند که دیگر نمی توانیم طبیعت مشکلاتمان را انکار کنیم. همه دروغ ها، تمام توجیه ها، و تمام تصورات باطل ما وقتی با واقعیت زندگیمان روبرو می شویم ، به کناری می روند و تشخیص می دهیم که بدون هیچ امیدی زندگی می کرده ایم . پی می بریم که هیچ دوستی نداریم و آنقدر ارتباطمان باهمه چیز قطع شده که فقط یک رشته روابط قلابی و تقلیدی از عشق و صمیمیت برایمان باقی مانده است . اگرچه ممکن است در این حال همه چیز از دست رفته به نظر بیاید ، اما حقیقت این است که باید از این برهه بگذریم تا بتوانی سفر بهبودی را آغاز کنیم .

· چه بحرانهایی باعث شد به بهبودی روی آورم ؟

· چه شرایطی باعث شد که قدم یک را به طور منظم کار کنم ؟

· اولین باری که تشخیص دادم اعتیاد برای من یک مشکل شده کی بود ؟ آیا سعی کرده ام آن را اصلاح کنم ، اگر آری چگونه ؟ و اگر نه ، چرا ؟





عجز

به عنوان معتاد ، ما برخوردمان با کلمه عجز متفاوت از یکدیگر است . بعضی ازما تشخیص می دهیم که واژه ای پیدا نمی شود که به این دقت و سادگی شرایط ما را توصیف کند ، و به عجز خود با احساس راحتی و آرامش اعتراف می کنیم . بعضی در مقابل این واژه واکنش نشان می دهند و پس می زنند ، و آن را با ضعف ربط می دهند و عقیده دارند که نشانگر نوعی نقص شخصیتی است . درک مفهوم عجز ، و اینکه اقرار به آن تاچه حد برای بهبود ما ضروری است ، کمک می کند تا از احساسات منفی که ممکن است درمورد مفهوم این واژه داشته باشیم ، رها شویم . وقتی نیروی محرک ما در زندگی ، خارج از کنترلمان باشد عاجز هستیم . اعتیاد ما مطمئناً شرایط چنین نیروی پیش برنده و غیرقابل کنترلی را دارد . ما نمی توانیم مصرف مواد یا رفتارهای اجباری خود را معتدل یا کنترل کنیم ، حتی وقتی که باعث می شوند چیزهایی را که برایمان مهم هستند از دست بدهیم . یا حتی وقتی که ادامه آن ، مطمئناً به صدمات فیزیکی غیرقابل جبرانی ختم خواهد شد . می بینیم کارهایی را می کنیم که اگر به خاطرهر چیز جز اعتیادمان بود امکان نداشت انجام دهیم ، کارهایی که وقتی بعداً به آنها فکر می کنیم از خجالت به خود می لرزیم . ممکن است حتی تصمیم بگیریم که دیگر نمی خواهیم مصرف کنیم ، و اینکه مصرف نخواهیم کرد ، ولی حتی وقتی که شرایط مهیا می شود پی می بریم که به سادگی قادر به قطع مصرف نیستیم .

ممکن است سعی کرده باشیم که از مصرف مواد مخدر و یا انجام رفتارهای اجباری دیگر پرهیز کنیم ، و حتی برای مدتی هم بدون اینکه برنامه داشته باشیم ، ولی بعداً به این نتیجه می رسیم که اعتیاد درمان نشده و به تدریج ما را به جای اولمان برمی گرداند . برای کار کردن قدم اول ، ما نیاز داریم که عجز شخصی خودمان را عمیقاً به خودمان ثابت کنیم .

· من دقیقاً در برابر چه جیزی عاجزم ؟

· من از روی بیماری اعتیاد کارهایی کرده ام که هرگز امکان انجام آنها وقتی که بر روی بهبودیم تمرکز دارم وجود ندارد . آنها چه کارهایی است ؟

· برای حفظ اعتیادم چه کارهایی انجام داده ام که کاملاً برخلاف اعتقاداتم و ارزشهایم بوده است ؟

· شخصیت من چگونه هنگامی که از روی بیماریم عمل می کنم ، تغییر می کند ( برای مثال : متکبر می شوم ؟ خودمحور می شوم ؟ پست و فرومایه می شوم ؟ به حدی فرمانبردار و بی اراده می شوم که دیگر نمی توانم از خود حمایت کنم ؟ سوءاستفاده گر می شوم ؟ مظلوم نمایی می کنم ؟ )

· آیا از دیگران برای کار اعتیادم سوءاستفاده می کنم ؟ چگونه ؟

· آیا سعی کرده ام که قطع مصرف کنم و به این نتیجه رسیده باشم که نمی توانم ؟ آیا تا به حال به تنهایی قطع مصرف کرده ام و بعد به این نتیجه رسیده باشم که زندگی بدون مواد مخدر آنقدر دردناک است که هرگز امکان پرهیز کامل از موادمخدر برایم وجود ندارد ؟ این مواقع چگونه بودند ؟

· اعتیاد من چگونه باعث آزار رساندن به خودم و دیگران شده است ؟

غیرقابل اراده

قدم یک از ما می خواهد که به دو چیز اعتراف کنیم : یکی اینکه در برابر اعتیادمان عاجز هستیم ، و دوم اینکه زندگیمان غیرقابل اداره گردیده است . در واقع اقرار به یکی و رد دیگری ما را تحت فشار زیادی خواهد گذاشت . غیرقابل اداره بودن زندگیمان ، شاهد و مدرکی بر عجز ماست . غیرقابل اداره بودن دو نوع دارد ، یکی ظاهری و خارجی که توسط دیگران نیز دیده می شود و دیگری درونی وشخصیتی .

غیرقابل اداره بودن خارجی و ظاهری ، اصولاً از طریق مسائلی مانند زندانی شدن ، از دست دادن کار و شغل ، و مشکلات خانوادگی قابل شناخت است . بعضی از اعضای ما زندان را تجربه کرده اند ، بعضی دیگر قادر به ادامه رابطه ای حتی برای مدتی کوتاه نبوده اند و بعضی نیز از طرف خانواده طرد شده و از آنها خواسته شده بود که دیگر با خانواده شان تماس نگیرند .

غیرقابل اداره بودن درونی وشخصیتی ، اغلب از طریق اعتقادات غیرواقعی و ناسالم در مورد خومان ، دنیایی که در آن زندگی می کنیم و افرادی که در زندگیمان وجود دارند ، شناسایی می شود . ما ممکن است که اعتقاد داشته باشیم فرد بی ارزشی هستیم ، ممکن است فکر کنیم دنیا حول محور ما می چرخد ، نه اینکه باید به حول محور ما بچرخد بلکه در واقع می چرخد . ممکن است باور داشته باشیم که کار ما نیست که از خود مواظبت کنیم ، بلکه دیگران باید این کار را بکنند . ممکن است فکر کنیم مسئولیتهایی که دیگران و افراد معمولی در زندگی قبول می کنند ، برای ما خیلی زیاد است . عکس العملهایمان نسبت به رویدادها ممکن است افراط و تفریط باشد . عدم ثبات عاطفی اغلب راهی واضح برای شناخت غیرقابل اداره بودن شخصی ( درونی ) می باشد .

· مفهوم غیرقابل اداره برای من چیست ؟

· آیا تا بحال اعتیاد من باعث این شده که دستگیر شوم و یا مشکل قانونی پیدا کنم؟ یا کاری کرده ام که اگر گیر می افتادم به خاطر آن دستگیر می شدم ؟آنها چه بوده اند؟

· چه مشکلاتی در محل کار یا مدرسه به خاطر اعتیادم برایم بوجود آمده بود؟

· اعتیاد من باعث بروز چه مشکلاتی برای من در خانواده شده بود؟

· اعتیاد من باعث بروز چه مشکلاتی برای من در بین دوستان شده بود؟

· آیا من بر روی خواسته هایم اصرار می کنم؟ این اصرار چه اثراتی بر روی روابط من گذاشته است؟

· آیا نیاز دیگران را در نظر می گیرم؟ درنظر نگرفتن نیاز دیگران چه اثری بر روی روابطم گذاشته است؟

· آیا مسئولیت زندگی و اعمالم را می پذیرم؟ آیا قادر هستم که مسئولیت های روزمره را بدون آنکه در آنها غرق شوم، انجام دهم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم تأثیر گذاشته است؟

· آیا به محض اینکه مسائل طبق نقشه پیش نمی رود بهم می ریزم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم اثر گذاشته است؟

· آیا هر اعتراضی را توهین تلقی می کنم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم تأثیر گذاشته است؟

· آیا افکار بحرانزا حفظ می کنم، و در برابر هر موقعیتی عکس العمل از روی هراس و ترس نشان می دهم؟ این مسئله چگونه بر روی زندگیم تأثیر گذاشته است؟

· آیا علائم هشدار دهنده در مورد بیماری خود یا فرزندانم را نادیده می گیرم و فکر می کنم بالاخره یکجوری می شود یا همه چیز درست وخواهد شد؟ توضیح دهید.

· آیا وقتی در معرض یک خطر جدی قرار گرفته ام به نسبت به آن بی تفاوت بوده ام یا اتفاق افتاده که به خاطر اعتیادم قادر به حمایت از خود در برابر خطر نباشم؟ توضیح دهید.

· آیا تا بحال به خاطر اعتیادم به کسی صدمه رسانده ام؟ توضیح دهید.

· آیا من کج خلقی و یا رفتار خشمگینانه دارم و یا بر اساس احساساتم عکس العملی نشان می دهم که باعث خدشه به احترام به خود و ارزش من بشود؟

· آیا به خاطر تغییر احساساتم ویا اینکه احساسی را در خود سرکوب کنم مواد مصرف می کردم یا از روی اعتیادم مصرف می نمودم؟ در این گونه مواقع سعی می کردم چه احساسی را تغییر دهم یا سرکوب نمایم؟



بهانه، دست آویز

بهانه یا دست آویز، نقاطی است که ما در برنامه خود جهت لغزش محفوظ نگه می داریم. آنها ممکن است بر پایه این فکر که ما می توانیم حداقل کنترل را برای خود حفظ کنیم ساخته شوند، مثل اینکه بگوییم (( بله من می پذیرم که دیگر نمی توانم مصرفم را کنترل کنم، ولی می توانم که مواد بفروشم؟)) یا اینکه فکر کنیم می توانیم دوستی خود با کسانی که با ما مصرف بوده اند یا از آنها مواد می خریدم را حفظ کنیم. یا ممکن است فکر کنیم یک رشته از اصول برنامه به درد ما نمی خورد و برای ما کاربردی ندارد. یا ممکن است فکر کنیم که با یک رشته از وقایع نمی توانیم در حالی که پاک هستیم، روبرو شویم، مانند یک بیماری حاد، یا مرگ یکی از عزیزان، و نقشه بکشیم که اگر چنین اتفاقی افتاد مصرف کنیم. یا ممکن است فکر کنیم بعد از رسیدن به هدفی خاص، یا ساختن مبلغ مشخصی پول، یا بعد از چند سال پاک بودن، دیگر قادر خواهیم شد تا مصرف مواد را کنترل کنیم. بهانه و دست آویز معمولاً در پس فکر ما و ماورای افکارمان قرار می گیرد و ما اغلب به طور کامل درباره آن آگاه نیستیم ضروری است که ما این بهانه و دست آویز را آشکار کنیم و آن را همین جا و همین حالا لغو کنیم.

· آیا ابعاد کامل بیماریم را پذیرفته ام؟

· آیا فکرمی کنم که می توانم هنوز با افرادی که در زمان مصرف می شناختم رفت و آمد کنم؟ آیا میتوانم به همان مکان هایی که می رفتم، بروم؟ آیا فکر می کنم عاقلانه است اگر مقداری مواد یا وسایل مصرف آن را در دسترس خود نگه دارم، تا باعث شود که گذشته از یادم نرود یا بهبودی خود را امتحان کنم ؟ اگر آری ، چرا؟

· آیا شرایطی وجود دارد که فکر کنم نمی توانم در حالیکه پاک هستم با آن روبرو شوم، اتفاقی که اگر رخ دهد آنقدر دردناک باشد که من مجبور به مصرف باشم تا بتوانم از آن جان سالم به در ببرم؟

· آیا فکر می کنم با مقدار زمان پاکی یا شرایط متفاوت زندگی ، قادر به کنترل مصرفم خواهم بود؟

· من هنوز به چه دست آویز یا بهانه ای چسبیده ام؟



تسلیم

تفاوت بزرگی بین قبول کردن و تسلیم شدن وجود دارد. قبول کردن احساسی است که وقتی می فهمیم معتاد هستیم به ما دست می دهد در زمانی که بهبودی را به عنوان راه حل مشکلمان نپذیرفه ایم.خیلی از ما، مدت ها قبل از اینکه به معتادان گمنام بپیوندیم خود را در این مرحله یافته بودیم. احتمالاً فکر می کردیم سرنوشت ما این است که معتاد باشیم و باید با اعتیاد زندگی کنیم و بمیریم. ازطرف دیگر ((تسلیم)) چیزی است که برای ما بعد از پذیرفتن قدم یک به عنوان یک واقعیت و پذیرش بهبودی به عنوان راه حل، اتفاق می افتد. ما دیگر نمی خواهیم به طریق گذشته زندگی کنیم. دیگر نمی خواهیم احساساتمان مانند گذشته باشد.

· آیا از مفهوم تسلیم شدن می ترسم، از چه چیز آن؟

· چه چیز مرا متقاعد می سازد که دیگر نمی توانم با موفقیت مصرف کنم؟

· آیا پذیرفته ام که بعد از مدت های طولانی پرهیز، باز هم کنترلی نخواهیم داشت؟

· آیا می توانم بهبودیم را بدون تسلیم کامل شروع کنم؟

· اگر کاملاً تسلیم شوم زندگی من چگونه خواهد بود؟

· آیا می توانم بدون تسلیم کامل به بهبودیم ادامه دهم؟





اصول روحانی

درقدم یک، ما به صداقت، روشن بینی، تمایل، فروتنی و پذیرش می پردازیم. تمرین اصل صداقت از طریق اعتراف به اعتیادمان در قدم یک شروع می شود ف و باتمرین صداقت در مسائل روزمره ف ادامه پیدا می کند . وقتی که درجلسه می گییم که من معتاد هستم به احتمال زیاد اولین حقیقت صادقانه است که بعد از مدت ها به زبان آورده ایم . از آنجا شروع می کنیم تا بتوانیم با خودمان و نهایتاً، از این طریق با دیگران صادق باشیم .

تمرین اصلی روشن بینی در قدم یک ، بدین شکل که ما باور می کنیم که ممکن است راه دیگری نیز برای زندگی وجود داشته باشد و تمایل نشان می دهیم که آن را آزمایش کنیم. مهم نیست که ما اطلاعات کاملی راجع به این نوع زندگی داشته باشیم، یا اینکه این راه ممکن است کاملاً با هرچیزی که ما قبلاً شنیده ایم فرق داشته باشد، این مهم است که ما دیگر خود را در افکارمان محدود نسازیم. بعضی مواقع ممکن است حرف هایی از طرف اعضای جلسات معتادان گمنام بشنویم که به نظر ما احمقانه بیاید حرف هایی مثل ((تسلیم شو تا پیروز شوی)) یا پیشنهاد دعا کردن برای کسی که از او رنجش ونفرت داریم. وقتی چیز هایی که هنوز امتحان نکردیم مردود نمی شماریم، روشن بینی خود را نشان می دهیم .

اصل تمایل نهفته در قدم یک را میتوان به راه های مختلف تمرین کرد. ما وقتی که تازه شروع می کنیم تا به بهبودی فکر کنیم، خیلی از ما واقعاً اعتقاد نداریم که بهبودی برای مانیز امکان دارد، نمی توانیم درک کنیم عملکرد آن چگونه است، اما در هر صورت قدم یک را آغاز می نماییم. این اولین تجربه ما در رابطه با تمایل خواهد بود. اقدام به انجام هر کاری که به بهبودی ما کمک کند نشانگر تمایل است. مانند: زود به جلسه رفتن و تا آخر وقت در آن ماندن، کمک به چیدن اتاق جلسات، شماره تلفن دیگر اعضا را درخواست کردن و تماس گرفتن با آنها.

اصل فروتنی، در قدم یک نقش محوری دارد، بیشتر از همه در تسلیم شدن ما شکوفا می شود. فروتنی به راحتی وبیشتر از همه در پذیرش اینکه ما چه کسی هستیم بروز می کند. نه بد تر ونه بهتر ازآن چه که زمان مصرف فکر می کردیم، فقط یک انسان.

جهت تمرین اصل پذیرش، ما باید بیشتر از اینکه فقط اقرار کنیم که معتاد هستیم از خود مایه بگذاریم. وقتی که اعتیاد خود را می پذریم تغییری ژرف و عمیق را در درون خود حس خواهیم کرد که توسط احساس امید فزاینده همراه می شود. همچنین به ما احساس آرامش و صلح دست می دهد. با اعتیاد و بهبودی وهمین طور با مفهومی که در این دو واقعیت در زندگی ما پیدا خواهند کرد ، روبرو و آشنا می شویم. از آینده ای که همراه با شرکت در جلسات، تماس با راهنما، و کارکرد قدم ها خواهد بود بیم و ترسی نخواهیم داشت ، و به جای آن به بهبودی به عنوان یک هدیه ارزشمند نگاه خواهیم کرد، و کار هایی که به بهبودی مربوط است بی دردسر مانند سایر عادات زندگی می پذیریم.

· آیا هر زمان که فکر مصرف یا عمل از روی اعتیاد به من دست داده، آن را با راهنمایم یا کس دیگری در میان گذاشته ام؟

· آیا در تماس دائم با واقعیت بیماریم بوده ام، بدون در نظر گرفتن اینکه، چه مدت زمانی است که از اعتیاد فعال رهایی یافته ام؟

· اکنون که مجبور نیستم روی اعتیادم سرپوش بگذارم ،آیا توجه کرده ام که دیگرنیازی ندارم مثل گذشته درغ بگویم ؟ آیا به خاطر این رهایی و آزادی سپاسگزار هستم ؟ باچه روش هایی در بهودیم شرع به داشتن صداقت کرده ام ؟

· چه چیزی در بهبودیم شنیده ام که باور کردنش مشکل داشته ام ؟آیا از راهنمایم یا کسی که آن حرف رابه من زده خواستهام که این مسئله را برایم توضیح دهد ؟

· من چه شکلی روشن بینی را تمرین می کنم؟

· آیا تمایل به انجام رهنمود های راهنمایم دارم؟

· آیا تمایل به شرکت منظم در جلسات را دارم ؟

· آیا تمایل دارم که بهترین سعی و بیشترین کوشش را برای بهبودیم بکنم؟ از چه راههایی؟

· آیا قبول دارم که من هیولایی هستم که تمام دنیا را توسط اعتیادم مسموم کرده ام ؟ یا فکر می کنم که اعتیادم هیچ پیامد و تاثیری درجامعه اطراف من نداشته است؟ یا چیزی بین این دوتا؟

· آیا احساس اهمیت نسبی در حلقه دوستان و خانواده می کنم؟در کل جامعه چطور؟آن احساس چیست؟

· در رابطه با کار کردن قدم یک چگونه اصل فروتنی را تمرین می کنم؟

· آیا با این واقعیت که من یک معتاد هستم آشتی نموده ام؟

· آیا با کار هایی که باید انجام دهم تا پاک بمانم، آشتی نموده ام؟

· چرا برای ادامه بهبودی لازم است تا بیماریم را بپذیرم؟



حرکت به جلو

حال که آماده رفتن به قدم دوم می شویم، احتمالاً شک داریم که آیا به اندازه کافی قدم یک را خوب کار کرده ایم . آیا مطمئن هستیم که وقت حرکت به جلو رسیده؟ آیا به اندازه ای که دیگران صرف قدم یک کرده اند، وقت صرف نموده ایم؟ آیا واقعاً درک و فهم کاملی از این قدم پیدا کرده ایم؟ خیلی از ما پی برده ایم که اگر در مورد درک خود از هر قدم قبل از اینکه قدم بعدی را شروع کنیم مطلبی بنویسیم خیلی مفید خواهد بود.

· چگونه میدانم که حالا وقت آن است که به پیش بروم؟

· درک من ازقدم یک چیست؟

· دانش و تجربه گذشته من چگونه بر روی کار کردن این قدم تاثیر گذاشت؟

ما چگونه به جایی رسیده ایم که نتایج روش زندگی خود در گذشته را دیده ایم و پذیرفته ایم که نیاز به روش جدیدی برای زندگی داریم، اما احتمالاً هنوز نمی توانیم درک کنیم که زندگی بهبودی چغدر غنی است . در حال حاضر ممکن است رهایی از اعتیاد فعال کفایت کند، اما به زودی درک می کنیم خلایی را که توسط مواد مخدر و یا دیگر عادات وسواسی و اجباری، پر می کردیم، نیاز به بر طرف شدن دارد. کار کرد قدم های دیگر آن خلا را پر خواهد کرد. مرحله بعدی از سفر بهبودمان ، قدم دوم است.

قدم دوم کتاب کار کرد قد((ما به این باور رسیدیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند.))

قدم یک ما را از تصورات مان در مورد اعتیاد رها می سازد ، و قدم دو به ما امید به بهبودی می بخشد . قدم دو به می گوید که آنچه در مورد اعتیادمان در قدم یک کشف کرده ایم به معنای آخر راه وپایان داستان نیست . قدم دو می گوید که درد و دیوانگی که با آن زندگی می کردیم کاملاً غیر ضروری بوده اند. ما میتوانیم ازشر آنها خلاص شویم و به وقتش از طریق کارکرد دوازده قدم معتادان گمنام یاد می گیریم که کاملاً از آنها رها شویم و بدون آنها زندگی کنیم.

قدم دوم خلاءیی که پس ازکار کردن قدم یک احساس می کنیم را از بین می برد. وقتی به قدم دو می رسیم، شروع به این فکر می کنیم که شاید، فقط شاید نیروی برتری در ما وجود داشته باشد – نیرویی که توان و ظرفیت التیام زخم های روحی ما ، آرام کردن روان سر در گم ما و بازگرداندن سلامت عقل به ما را دارد.

وقتی که ما در برنامه یک تازه وارد بودیم ، اکثرمان از مفهوم این قدم که دلالت بر نداشتن سلامت عقل می کرد، متعجب بودیم . از تشخیص دادن عجزمان ، تا اقرار به نداشتن سلامت عقل ، به نظر یک خیزش و پرش خیلی بزرگ می آید. اگر چه پس از اینکه مدتی دربرنامه ماندیم ، شروع به درک مفهوم واقعی این قدم می کنیم. در کتاب پایه نداشتن سلامت عقل به این شکل معنی شده ((تکرار یک اشتباه و انتظار نتیجه متفاوت داشتن.)) ما به راحتی می توانیم با این مفهوم رابطه برقرار کنیم. بلاخره ، خود ما چند بار سعی کردیم که کار خلافی را بدون تقبل مسئولیت و تحمل پی آمدش انجام دهیم ، و موفق نشده ایم؟؟ و هر بار به خود گفته ایم که این دفعه فرق می کند. این یعنی دیوانگی. وقتی اصول این قدم را برای سالیان متمادی به کار گیریم وزندگی کنیم ، تازه کشف می کنیم که دیوانگی ما واقعاً چقدر عمیق است و اغلب به اين نتیجه می رسیم که گفته کتاب پایه فقط یک خراش کوچک بر روی سطح است. بعضی از ما از این قدم اجتناب کردیم ، چون فکر می کردیم لازمه آن مذهبی بودن است ، که این فکر از حقیقت دور است. هیچ چیز ، مطلقاً هیچ چیز در برنامه چلسات معتادان گمنام وجود ندارد که لازمه انجام آن برای یک عضو ، نیازی به مذ هبی بودن او داشته باشد. انچمن ما از این ایده که ، هر کس علیرغم ...... و مذهبی بودن یا نبودن می تواند به ما ملحق شود ، به شدت دفاع می کند. اعضای ما نهایت سعی خود را می کنند تا ضامن این اصل باشند ، وهیچ گونه مصالحه و سازشی را در مورد حق بلا شرط هر معتاد برای رسیدن به فهم شخصی از نیروی برتر تحمل نمی کنند. این یک برنامه روحانی است ونه مذهبی.

زیبایی و شکوه قدم دو آنجا متجلی می شود که شروع به این فکر می کنیم که نیروی برتر ما چه وچگونه است. ما تشویق می شویم که نیرویی را انتخاب کنیم که عاشق و مهربان باشد و از همه مهمتر، قادر باشد که سلامت عقل را به ما باز گرداند. قدم دو می گوید که (( به مرور یک نیروی برتر از خودمان ایمان آورده ایم)) بلکه می گوید ((به مرور ایمان آوردیم که یک نیروی برتر از خودمان می تواند سلامت عقل را به ما بازگرداند)) بنابراین تکیه و پا فشاری بر این که بر این که این نیرو کی یا چیست ، نمی باشد ، بلکه بر کاری که این نیرو می تواند برای ما انجام دهد ، تکیه می کند. گروه ، شرایط کافی برای یک نیروی برتر بودن را دارد. همین طور اصول نهفته در دوازده قدم. البته درک شخصی هر عضو کفایت می کند. هر قدر به مدت پاکی ما افزوده شود و به کارکرد قدم ها ادامه دهیم ، بهتر درک می کنیم که علیرغم طول اعتیادمان و عمق دیوانگی ما ، هیچ محدودیتی جز توانایی نیروی برترجهت باز گرداندن سلامت عقل به ما وجود ندارد.





امید

یأسی که ما با آن وارد برنامه شدیم. توسط کار کرد قدم دو به امید تبدیل می شود. هر بار که فکر می کردیم راهی برای خروج از اعتیاد کرده ایم – راه هایی مانند دارو ، مذهب یا روانکاوی در نهایت به این نتیجه می رسیدیم که کمک آنها بسیار محدود است و فقط تا حد کمی می توانند به ما کمک کنند. و هیچ کدام کافی نیستند . به مرور همه راه هایی را که به فکر مان می رسید ، امتحان کردیم تا کلیه منابع در دسترس مان تمام شد و سردر گم بودیم که آیا هرگز می توانیم راه حلی برای این مشکل بغرنج بیابیم . و ایا اصلاً راه اصلی در دنیا برای این مسئله وجود دارد . در حقیقت ، ما وقتی که به معتادان گمنام پیوستیم در مورد آن هم شک داشتیم ، و فکر می کردیم که این هم شا ید یک روش دیگر است که کارآیی ندارد و یا حداقل برای ما کار نخواهد کرد و باعث تغییر و تحولی در ما نخواهد شد .

اما ظرف همان چند جلسه اول حضورمان ، اتفاقی خارق العاده برایمان روی داد . در آنجا معتادان دیگری هم بودند که درست مثل خود ما مواد مخدر مصرف می کردنده اند و حالا پاک بودند . ما آنها را باور کردیم و می دانستیم که می توانیم به آنها اعتماد کنیم . آنها جاهایی را که ما در طول زمان مصرف مان بوده ایم را می شناختند – نه فقط پاتوق ها و اماکن و محل های مختلف را ،بلکه نقات وحشتناک و یأس آوری را که روح ما هر بار که مصرف می کردیم سری به آنجا می زد . معتادان در حال بهبودی که ما در چلسات معتادان گمنام ملاقات کرده ایم همگی آن مکان ها را می شناختند ، برای اینکه روزی خود نیز در آنجا بوده اند.

وقتی می فهمیم که اعضای دیگر که مانند خود ما معتاد هستند ، توانسته اند پاک بمانند و رهایی پیدا کنند ، برای اولین بار امید را تجربه کردیم . آن لحظه را همگی ما حتی پس از سال ها به یاد می آوریم. شاید در آن لحظه با تعدادی از اعضا بعد از جلسه ایستاده بودیم و صحبت می کردیم ، یا شاید در جلسه به داستان کسی که دقیقاً مشابه داستان خودمان بود گوش کردیم . ولی به هر حال آن لحظه برای همه ما وجود داشته است .

در طول پاکی هم این امید برای ما تجدید می شود . هر بار کشف جدیدی درباره بیماری مان میکنیم ، درد و ناراحتی از این کشف جدید توسط موجی از امید همراهی می شود . علی دقم این که فرایند ریزش وفرو ریختن انکار ممکن است بسیار درد ناک باشد . اما هر بار چیز دیگری درون ما ، جا می گیرد . حتی اگر احساس کنیم که به چیزی ایمان نداریم ، حتما به برنامه ایمان و اعتقاد داریم . ما ایمان داریم که حتی در یأس آور ترین زمان ها و در بیمار ترین حالات خود ، باز هم سلامت عقل می تواند به ما باز گردانده شود .

· امروز من به چه چیر هایی امید دارم؟



نداشتن سلامت عقل

آگر ما شکی در دمورد نیازمان به برگشت سلامت عقل داریم ، ما این قدم مشکل خواهیم داشت ومرور مجدد قدم یک میتواند به ما کند . حال زمان مناسبی برای بررسی نداشتن سلامت عقل و دیوانگی مان است .

· آیا اعتقاد داشتم که می توانم مصرفم را کنترل کنم؟ چند مثال در مورد تجربه خود بال کنترل کردن و چگونگی ناموفق بودتان بزنید .

· چه کار هایی کرده ام که حالا وقتی به آن ها نگاه می کنم ، باورم نمی شود که من واقعاً چنین کاری را کرده باشم؟ آیا خود را در شرایط خطر ناکی جهت تهیه مواد مخدر قرار داده ام؟ آیا رفتار هایی کرده ام که حالا از آن خجالت زده باشم؟ چگونگی آن شرایط را توضیح دهید .

· آیا به واسطه اعتیادم ، تصمیمات دیوانه وار گرفته ام؟ آیا به خاطر مفصرف ، کاری را رها کرده ام ، دوستی یا رابطه ای را بهم زده ام ، یا دست از هدفی برداشته ام؟

· آیا در زمان مصرف به خود یا دیگران صدمه جسمی و فیزیکی رسانده ام؟

نداشتن سلامت عقل به معنی از دست دادن جنبه ، تناسب و اعتدال است . برای مثال ممکن است فکر کنیم مشکلات شخصی ما خیلی مهمتر از مشکلات دیگران است در واقع ممکن است ما نیاز دیگران را اصلا در نظر نگیریم ، ولی مشکلات کوچک خود را یک فاجعه بدانیم . و بدین طریق زندگی مان از تعادل خارج شود . یک نمونه بارز از افکار دیوانه وار این است که فکر می کنیم به تنهایی می توانیم پاک بمانیم ، یا اینکه فکر کنیم مواد مخدر تنها مشکل ما است و حالا که پاک هستیم ، همه چیز خوب است و مشکلی نداریم . در معتادان گمنام نداشتن سلامت عقل اغلب به این شکل تعریف می شود ((اعتقاد به اینکه چیزی خارج از ما – مانند مواد مخدر ، قدرت ، سکس ، یا غذا می تواند مشکلات درونی ما را از بین ببرند و احساسات ناخوشایند ما را تغییر دهد .

· چگونه در برابرمسا ئل و چیز های مختلف ، عکس العمل افراطی یا تفریطی از خود بروز داده ام؟

· تعادل زندگی من چگونه بر هم خورده است؟

· از چه راه هایی ، نداشتن سلامت عقل به من می گوید که چیزی خارج از خودم می تواند مرا کامل کند و مشکلاتم را حل نماید ؟ مصرف مواد مخدر ؟ قمار ، سکس ، یا غذا خوردن ؟ یا چیزهای دیگر ؟

· آیا قسمتی از نداشتن سلامت عقل من ،این باور است که اعتیاد من ( به چه صورت مواد مخدر، چه به هر شکل دیگر ) تنها مشکل من است ؟

اگر برای مدتی پاک بوده ایم ، ممکن است دریابیم که یک لایه جدید از انکارباعث گردیده تا تشخیص ،نداشتن سامت عقل در زندگی فعلی برایمان خیلی مشکل شود . نیاز است به همان شکل که در اوایل بهبودی عمل کردیم ،اول با راه ها و انواع کارهای مختلفی که بی عقلانه و از روی نداشتن سلامت عقل رفتار کرده ایم ، آشنا شویم . اکثر ما در یافته ایم که درک ما از نداشتن سلامت عقل خیلی فراتر از آنچه در کتاب پایه تعریف شده ، می باشد . ما یک اشتباه را بارها و بارها تکرار می کنیم ،حتی وقتی که کاملاً از نتایج آن آگاه هستیم . شاید درد و رنج ما آنقدر زیاد است که به پیامد های آن اشتباه اهمیت نمی دهیم ، یا فکر می کنیم که عمل از روی وسوسه ارزش آن را دارد .

· احساسات و افکار من ، قبل از اینکه علیرغم آگاهی از نتیجه به کاری از روی وسوسه دست بزنم ، چه بوده اند؟



به مرور ایمان آوردیم

مبحث فوق چندین دلیل برای اینکه ممکن است با این قدم مشکل داشته باشیم را مطرح می کند . ممکن است دلایل دیگری نیز وجود داشته باشد . مهم است که هر شکل و مانعی که بر سر راه ایمان اوردن ما قرار دارد را شناسایی کنیم و بر آن فائق آییم .

· آیا در مورد ایمان آوردن ترسی دارم ؟ آنها چه هستند؟

· آیا موانعی بر سر راه من وجود دارد که ایمان آوردن را برایم مشکل می سازد؟ آنها چه هستند؟

· جمله ((به مرور ایمان آوردیم .......)) برای من چه مفهومی دارد؟

به عنوان معتاد ، ما همگی مستعد این هستیم که بخواهیم همه چیز به یک باره اتفاق بیفتد . اما مهم است به خاطر داشته باشیم که قدم دوم یک فرآیند است و نه یک اتفاق . برای هیچیک از ما به این شکل نبوده که یک دفعه ، یک روز صبح از خواب بیدار شویم و قبول کرده باشیم که یک نیروی برتر می تواند سلامت عقل را به ما باز گرداند . ما کم کم و در طول مدت به این باور می رسیم . البته این مسئله به آن معنی نیست که ما فقط بشینیم و منتظر باشیم تا این باور در ما بوجود آید ، بلکه خودمان نیز باید به آن کمک کنیم .

· آیا هرگز به چیزی ایمان داشته ام ، بدون اینکه برای اثبات آن چیز دلیل وم درک مشهودی وجود داشته باشد؟ آن چگونه مدرکی بود؟

· چه تجاربی از دیگر معتادان در حال بهبودی در مورد ایمان آوری شنیده ام؟ آیا هیچ یک از آنها را در زندگی خود امتحان کرده ام؟

· به چه چیز ایمان دارم؟

· ایمان من از شروع بهبودیم چگونه رشد کرده؟



نیروی برتر از خودمان

هر یک از ما با سابقه ای از تجارب زندگی ، بهبودی خود را آغاز می کنیم . این سابقه تا حد زیادی تعیین کننده نوع درک ما از نیروی برترمان خواهد بود . در این قدم لازم نیست که ما ایده مشخصی در باره ذات یا مشخصات نیروی برتر داشته باشیم . این درک و فهمی است که بعداً به آن دست پیدا خواهیم کرد . درکی که ما از نیروی برترمان در قدم دو، بیشتر به آن نیاز داریم ، درک و فهمی است که بتواند به ما کمک کند در این قدم ما نگران تعریف فلسفی و یا تز مشخصی از نیروی برتر نیستیم و فقط خوا هان درکی هستیم که برایمان کار کند .

آیا این نیروی برتر باید تا چه حد قدرتمند باشد؟ جواب این سوال ساده است . بدون شک این نیروی منفی و برتر از خودمان بود . اعتیاد ما را به طرف نداشتن سلامت عقل سوق داده بود ، و باعث گردیده بود که رفتار های ما غیر از آن باشد که می خواستیم . حال به چیزی نیاز داریم که با این نیروی منفی به مبارزه برخیزد ، نیرویی که حداقل به قدرت مندی اعتیادمان باشد

· آیا من برای پزیرش نیرویی برتر از خود مشکل دارم؟

· بعضی از چیز هایی که قدرتمندتر از خودتان هستند را نام ببرید .

· آیا یک نیروی برتر از خودم می تواند به من کمک کند تا پاک بمانم؟ چگونه ؟

· آیا یک نیروی برتر از خودم می تواند به من کمک کند تا بهبود پیدا کنم؟ چگونه؟

بعضی از ما ممکن است یک ایده مشخص در باره ذات نیروی برترمان داشته باشیم که هیچ ایرادی هم ندارد در واقع قدم دوم قدمی است که اگر ما تاکنون ایده مشخصی دز مورد نیروی برتر نداشته ایم ، باید روی آن کار کرده و به آن دست پیدا کنیم – برای خیلی از معتادان راحت تر است ، که اول تشخیص دهند نیروی برتر آن ها دارای چه مشخصه ای نیست تا بخواهند مشخصات آن را برای خود تعیین کنند . در ضمن بررسی این موضوع که نیروی برتر قادر است چه کار هایی برای ما انجام دهد به ما کمک می کند تا بیشتر این نیرو را درک کنیم . برداشت های متفاوتی از نیروی برتر می تواند ، اصول روحانی یا نیروی موجود در انجمن باشد ، و یا یک راه مستقیم و درست ، و یا هر چیز دیگری که امکان پذیر باشد و برای ما کار کند . تا جایی که این نیرو مهربان ، بخشنده و بزرگتر از خودمان باشد ، مشکلی نیست . در واقع نیاز نیست که ما حتما درکی از نیروی برتر داشته باشیم تا بتوانیم از آن نیرو برای پاک ماند وبهبودی در خواست کمک کنیم .

· چه شواهدی که نیروی برتر ر زندگی من کاربرد دارد؟

· نیرویی برتر من چه مشخصه هایی ندارد؟

· نیروی برتر من چه مشخصه هایی دارد؟



برگشت سلامت عقل

در کتاب چگونگی عمل کرد ، برگشت سلامت عقل به این گونه تعریف شده :رسیدن به نقطه ای در نقطه ای که دیگر اعتیاد و دیوانگی های همراه دارد زندگی ما را کنترل نکند . ما در می یابیم که که در همان گونه که همان گونه که از دست دادن جنبه فکری وحس تناسب نشان دهنده نداشتن سلامت عقل در ما میباشد ، به همان نسبت روشن بینی وداشتن حس تناسب و تعادل د تصمیم گیری شاهدی بر برگشت سلامت عقل ما می باشد . ما در می یابیم که برای نوع رفتار و اعمالمان دارای حق انتخاب هستیم و کم کم بلوغ و عقلانیت لازم برای اینکه تمامی جوانب کار قبل از عمل کردن ، بسنجیم پیدا خواهیم کرد .

طبیعتاً زندگی ما تغییر خواهد کرد . اکثر ما وقتی که مصرف خود را با اوایل بهبودی ، اوایل بهبودی را با زمانی که مدتی است که در برنامه هسیم ، و همین طور اواسط بهبودی را با وقتی که مدت ها است در برنامه هستیم مقایسه می کنیم ، مشکلی برای تشخیص برگشت سلامت عقلمان نخواهیم داشت . این همه یک فرآیند است و نیاز به بزگشت سلامت عقل در ما نیز نسبت به زمان متغیر می باشد .

وقتی که در برنامه تازه وارد هستیم ، احتمالاً برگشت سلامت عقل برای ما به معنی این است که دیگر لازم نیست مصرف کنیم . زمانی که این اتفاق می افتد ، مقداری از دیوانگی ما که رابطه مستقیم با مصرفمان دارد از بین خواهد رفت . ما از خلاف کردن برای دست رسی به مواد مخدر دست برمیداریم و دیگر خود را برای بدست آوردن مواد مخدر در شرایط تحقیر آمیز قرار نمی دهیم .

اگر مدتی که در حال بهبودی هستیم ،ممکن است دریابیم که برای ایمان داشتن به اینکه یک نیروی برتر از خودمان می تواند به ما کمک تا پاک بانیم مشکل نداشته باشیم ،اما ممکن است هنوز ندانیم که برگشت سلامت عقل به غیر از پاک ماندن چه معنی و مفهومی برای ما دارد . خیلی مهم است که در همان حال که در بهبودی رشد می کنیم ،درک ما از داشتن سلامت عقل نیز رشد کند .

· چند مثال به عنوان نمونه هایی از داشتن سلامت عقل بزنید ؟

· چه تغییراتی در افکار و رفتار من نیاز است تا سلامت عقل به ما بازگردد ؟

· امروز در چه قسمت هایی از رندگی ام نیاز به سلامت عقل دارد ؟

· برگشت سلامت عقل به چه دلیل یک فرآیند می باشد؟

· کارکرد باقی قدم ها چگونه کمک خواهد کرد تا سلامت عقل به من بازگردد ؟

· سلامت عقل چگونه در طول دوران بهبودی به من بازگشته است ؟

بعضی از ما ممکن است انتظارات غیر واقعی از برگشتن سلامت عقل داشته باشیم . ممکن است فکر کنیم که ما دیگر عصبانی نخواهیم شد ،یا اینکه به محض کار کردن این قدم رفتارمان کامل و بی عیب و نقص خواهد شد و دیگر با وسوسه ، اغتشاش افکار و عدم تعدل در زندگی مشکل نخواهیم داشت . ممکن است این اوصاف می زیاده از حد و افراطی به نظر آیند ،اما اگر از رشد شخصی مان در بهبودی ناراضی هستیم یا اینکه از مدت زمان طولانی که نیاز است تا سلامت عقل به ما بازگردد دلخوریم ،احتمالاًمی توانیم یکی از این حالات را در خود تشخیص دهیم . اکثر ما در یافته ایم که اگر از انتظارات و توقعات خود در مورد پیشرفت بهبودی مان دست برداریم تا سر حد امکان دست پیدا خواهیم کرد .

· من چه توقعاتی از برگشتن سلامت عقل دارم ؟ آیا این توقعات واقع گرایانه هستند یا نه ؟

· آیا تواقعات واقع گرایانه من در مورد پیشرفت بهبودیم به واقعیت پیوسته یا نه ؟آیا درک می کنم که بهبودی در طول زمان اتفاق می افتد و نه یک شبه ؟

· اینکه ببینیم در شرایطی که قبلاً هرگز با آن درستی و با موقعیت روبرو نشده ایم ، اکنون می توانیم حتی برای یکبار از روی سلامت عقل عمل کنیم ،نشانه ای از سلامت عقل است . آیا تجربه ای به این شکل در بهبودی خود داشته اید ؟ آنها چه بودند ؟

اصول روحانی

در قدم دوم ما روی روشن بینی ،تمایل ، ایمان ، اعتماد و فروتنی تمرکز می کنیم. روشن بینی که ما اول بار تجربه می کنیم ، درک این مسئله است که به تنهایی نمی توانیم بهبود یابیم و به کمک احتیاج داریم که با ایمان به این مسئله که کمک برای ما وجود دارد ، تداوم پیدا می کند . مهم نیست که ما از نیروی برتر از خودمان تصویر کامل و درستی داشته باشیم ،مهم این است که فقط باور داشته باشیم که کمک به ما ممکن است .

· چرا داشتن یک فکر بسته برای بهبودی من ضرر دارد ؟

· امروز در زندگی چگونه از خود روشن بینی نشان می دهم ؟

· امروز من به چه طریق در زمان بهبودی تغییر کرده ؟ ایا باور دارم که تغییرات بیشتری هم امکان دارد ؟

· تمرین کردن اصل روحانی تمایل در قدم دوم ممکن است که خیلی ساده شروع شود . در ابتدا ممکن است که فقط به جلسات برویم و به مشارکت معتادان در حال بهبودی گوش می کنیم و تجربه آنها را در مورد این قدم بشنویم . پس از آن چیزی را که می شنویم برای بهبودی خود به کار گیریم ،البته از راهنمایمان هم درخواست کمک می کنیم .

· من تمایل دارم چه کارهایی انجام دهم تا سلامت عقل به من بازگردد ؟

· آیا کاری است که من در گذشته به انجام آن تمایل نداشتم اما اکنون این تمایل را پیدا کرده ام ؟ آن کار چیست ؟

ما نمی توانیم که فقط منتظر بنشینیم و منتظر باشیم که ایمان نهفته در قدم دوم را احساس کنیم . ما باید روی آن کار کنیم ، یکی از پیشنهاداتی که برای اکثر ما کار کرده این است که تظاهر به داشتن ایمان کنیم ، این به آن معنی نیست که با خود ناصادق باشیم و نیازی هم نیست که به راهنمای خود یا کس دیگری در مورد آن دروغ بگوییم . ما این کار را به خاطر آن انجام نمی دهیم که به نظر خوب و با ایمان بیاییم ، تظاهر به ایمان فقط به این معنی است که به گونه ای زندگی کنیم ، مثل اینکه باور داریم آن چیز که آرزویش راداریم ، اتفاق خواهد افتاد و در قدم دو به این معنی است که به گونه ای زندگی کنیم مثل اینکه منتظر هستیم تا سلامت عقل هر آن به ما بازگردد . راههای مختلفی وجود دارد که این راهکار می تواند در زندگی برای ما کاربرد داشته باشد . اکثر اعضای ما پیشنهادمی کنند که ما می توانیم با شرکت منظم در جلسات و گوش کردن به راهنمایمان ، فرآیند تظاهر به ایمان داشتن و ایمان آوری را شروع کنیم .

· من چه اعمالی انجام داده ام که نشانگر ایمان من است ؟

ایمان من چگونه رشد کرده است ؟

آیا قادر بوده ام انجام کاری را برنامه ریزی کنم و ایمان داشته باشم که اعتیادم بر سر راه انجام این کار مانع نخواهد کرد ؟

تمرین اصل روحانی اعتماد نیاز به غلبه برترس مان در مورد فرایند برگشت سلامت عقل دارد . حتی اگر مدت کوتاهی است که پاک هستیم احتمالاًدردآوری را در رشدمان در بهبودی داشته ایم و ممکن است بترسیم که درد های بیشتری در راه باشد . به نوعی هم این مسئله درست است . برای اینکه دردهای بیشتری در راه است . اما هیچ یک از انها بیش از حد تحمل ما نیست ، و نیاز نیست که آنها را به تنهای تحمل کنیم . اگر ما اعتمادمان را به فرآیند بهبودی و یک نیروی برتر از خودمان ارتقاء دهیم ، می توانیم از این دوران دردآور در بهبودی مان عبور کنیم . ما می دانیم که در انتها ی این دوران چیزی که منتظر ماست ، بیش از یک شادی مصنوعی است ، بلکه یک تغییر بنیادین خواهد بود که زندگی ما را از لحاظ رضایت ، یک درجه عمیق تر خواهد کرد .

· چه ترسهایی دارم که سد راه اعتماد من است ؟

· چه کارهایی نیاز است انجام دهم تا از این ترس ها رها شوم ؟

· چه اعمالی انجام می دهم که نشانگر اعتماد من به فرآیند بهبودی و یک نیروی برتر از خودم است ؟

اصل