کوره داغ - نسخهی قابل چاپ +- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir) +-- انجمن: انجمن داستان نویسی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=249) +--- انجمن: داستانهایی در باره خداوند(نیروی برتر) (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=252) +--- موضوع: کوره داغ (/showthread.php?tid=1270) |
کوره داغ - mojtaba_s - 2013-11-06 آهنگری بود که با وجود رنجهای متعدد و بیماریاش عمیقاً به خدا عشق میورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت از او پرسید: تو چگونه میتوانی خدایی را که رنج و بیماری نصیب میکند دوست داشته باشی؟ آهنگر، سر به زیر آورد و گفت: وقتی میخواهم وسیلهای آهنی بسازم یک تکه آهن را در کوره قرار میدهم. سپس آن را روی سندان میگذارم و میکوبم تا به شکل دلخواهم درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد، میدانم که وسیله مفیدی خواهد بود. اگر نه، آن را کنار میگذارم. همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم که خدایا! مرا در کورههای رنج قرار ده، اما کنار نگذار RE: داستان مباشر - NASIB - 2014-01-13 مرد ثروتمندی که مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود ، پس از مراجعه مباشر ، از او پرسید : - از خانه چه خبر ؟ مباشر : خبر خوشی ندارم قربان ! سگ شما مرد !!! - سگ بیچاره ! ولی چرا ؟؟؟ چه چیز باعث مرگ او شد ؟ مباشر : پرخوری قربان ! - پرخوری ؟ مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت ؟ مباشر : گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد ! - این همه گوشت اسب از کجا آوردید ؟ مباشر : همه اسبهای پدرتان مردند قربان !!! .- چه گفتی ؟ همه آنها مردند ؟ مباشر : بله قربان !!! همه آنها از کار زیادی مردند ! - برای چه این قدر کار کردند ؟ مباشر : برای اینکه آب بیاورند قربان !!! - گفتی آب ؟ آب برای چه ؟ مباشر : برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان !!! - کدام آتش را ؟ مباشر : آه قربان ! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد !!! - پس خانه پدرم سوخت ؟؟؟ علت آتش سوزی چه بود ؟ مباشر : فکر میکنم که شعله های شمع باعث این کار شد قربان ! - گفتی شمع ؟ کدام شمع ؟ مباشر : شمع هایی که برای تشییع جنازه مادرتان استفاده شد قربان !!! - مادرم هم مرد ؟ مباشر : بله قربان !!! زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان !!! - کدام حادثه ؟ مباشر : حادثه مرگ پدرتان قربان ! - پدرم هم مرد ؟ مباشر : بله قربان ! مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت ! - کدام خبر را ؟ مباشر : خبرهای بد قربان ! بانک شما ورشکست شد و اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت هم در این دنیا اعتبار ندارید ! RE: کوره داغ - رقیه - 2014-02-01 رد پای خدا
دیشب رویایی داشتم. خواب دیدم بر روی شنها راه می روم. همراه با خود خداوند وبر روی پرده ی شب تمام روزهای زندگی ام را، مانند فیلمی می دیدم. همانطور که به گذشته ام نگاه می کردم. روز به روز زندگی را، دو رد پا بر روی پرده ظاهر شد. یکی مال من یکی از آن خداوند راه ادامه یافت تمام روزهای تخصیص یافته خاتمه یافت. آنگاه ایستادم و به عقب نگاه کردم. در بعضی از جاها فقط یک رد پا وجود داشت. اتفاقا آن محلها مطابق با سخت ترین روزهای زندگی من بود. روزهایی با بزرگترین دردها، رنج ها، ترسها و... روزهایی با بزرگترین دردها، رنج ها، ترسها و... ومن پذیرفتم با تو زندگی کنم. خواهش میکنم به من بگو چرا در آن لحظات درد آور مرا تنها گذاشتی؟ خداوند پاسخ داد: (فرزندم تو را دوست دارم وبه تو گفتم که در تمام سفر با تو خواهم بود. من هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت. نه حتی برای لحظه ای ومن چنین نکردم. هنگامی که در آن روزها یک رد پا بر روی شنها دیدی من بودم که تو را به دوش می کشیدم RE: کوره داغ - mohammad - 2014-04-25 اگر یه روزی چشم باز کردی دیدی تو یه کوره هستی .... سعی کن پخته بشی .. اما داغ نشی .... |