انجمن بانیان بهبودی
ما گرد هم می‏ آییم : - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن شعر و ادبیات (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=148)
+--- انجمن: شعر نو (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=150)
+--- موضوع: ما گرد هم می‏ آییم : (/showthread.php?tid=163)

صفحه‌ها: 1 2


ما گرد هم می‏ آییم : - meshki - 2013-10-11

ما گرد هم می‏ آییم :

* تا یاد بگیریم اعتیاد یک بیماری است .

* مشکلا تمان را با یکدیگر در میان بگذاریم .

* مصرف ‏کننده را تشویق کنیم که کمک بگیرد .

* امید را جایگزین ناامیدی کنیم .

* نگرش خانواده را نسبت به این بیماری بهترکنیم.

* کمک کنیم تا اعتماد به نفس را بازیابیم


RE: ما گرد هم می‏ آییم : - mehdiast - 2013-10-11

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست

یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس

که به هر حلقه موییت گرفتاری هست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست

در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید

تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم

همه دانند که در صحبت گل خاری هست

نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس

که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست

باد خاکی ز مقام تو بیاورد و ببر

آب هر طیب که در کلبه عطاری هست

من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود

سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست

من از این دلق مرقع به درآیم روزی

تا همه خلق بدانند که زناری هست

که نه مستم من و در دور تو هشیاری هست

عشق سعدی نه حدیثیست که پنهان ما

داستانیست که بر هر سر بازاری هست



RE: ما گرد هم می‏ آییم : - abbas - 2013-10-12

خدای من .
ای جان جانان.
ازکارت دست نکش تا شکلی را که تو می خواهی
به خود بگیرم....
با هر روشی که می بسندی ادامه بده .هرمدت که لازم است ادامه بده .....
اما هرگز مرا به میان فولاد های بی فایده برتاب نکن)


RE: ما گرد هم می‏ آییم : - abbas - 2013-10-12

بیایید از همین امشب یک قانون جدید وضع کنیم .
((همیشه سعی کنیم اندکی از حد لازم مهربان تر باشیم
شادی حقیقی زندگی این است
((صرف عمر درراه هدفی عظیم))



RE: ما گرد هم می‏ آییم : - mojtaba_s - 2013-10-13

همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که
ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم
که دوست داریم ببینیم.


RE: ما گرد هم می‏ آییم : - mehdiast - 2013-10-14

بنام خدا
از عشق تو ساکن در کلیسا می شوم
میکشم دست از مسلمانی مسیحا میشوم
آنقدر در کشتی عشقت نشینم روز و شب
یا به عشقت میرسم یا غرق دریا می شوم



RE: ما گرد هم می‏ آییم : - mojtaba_s - 2013-10-14

لحظه ها را دریاب !


دلم این را می گفت


و به گوشم می خواند


بهتر آن است به فردا نرسد


این شبانگاه که یارم اینجاست




این شب ماه که به جای حسرت


بغلش را تن من پر کرده


و به جای همه ی بالشها


نقش او را خودش ایفا کرده !




شبی از جنس طراوت که در آن


بر دل خسته و غمدیده ی من


نفسش حکم مسیحا دارد




شب که نه روز تر از روز من است


بخت پیروز که گویند همین روز من است




کاش می شد که زمان ایست کند


در شب شاد و تماشایی من


و زمین در ضربان دل من ضرب شود


در شب کامل و رویایی من


RE: ما گرد هم می‏ آییم : - abbas - 2013-10-14

توزندگی به دنبال کسی نباش که بتونی باهاش زندگی کنی

دنبال کسی باش که بدون اون نتونی زندگی کنی


کل نیلوفر در مرداب میروید تا همه بدانند در سختیها
بایدزیباترینها را بیافینند


زندگی فیلم است .کارگردان ان خدا:
تصویر برداران فرشتگان بازیگران ان ما هستیم
بس سعی کنیم در جشنواره اخرت
اسکا بگیریم



RE: ما گرد هم می‏ آییم : - abbas - 2013-10-21

فکر شاه فطنی باید کرد
شاه ما گنده و گول و خِرِف است
هر کس ز خزانه برد چیزی
گفتند: مبر که این گناه است
تعقیب نمودند و گرفتند
دزد نگرفته پادشاه است



RE: ما گرد هم می‏ آییم : - abbas - 2013-10-28

پيش از اينها فکر مي کردم که خدا
خانه اي دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتي از الماس خشتي از طلا

پايه هاي برجش از عاج و بلور
بر سر تختي نشسته با غرور

ماه برف کوچمي از تاج او
هر ستاره، پولکي از تاج او

اطلس پيراهن او، آسمان
نقش روي دامن او، کهکشان

رعدو برق شب، طنين خنده اش
سيل و طوقان، نعره توفنده اش

دکمه ي پيراهن او، آفتاب
برق تيغ خنجر او مهتاب

هيچ کس از جاي او آگاه نيست
هيچ کس را در حضورش راه نيست

بيش از اينها خاطرم دلگير بود
از خدا در ذهنم اين تصوير بود

آن خدا بي رحم بود و خشمگين
خانه اش در آسمان، دور از زمين

بود، اما در ميان ما نبود
مهربان و ساده و زيبا نبود

در دل او دوست جايي نداشت
مهرباني هيچ معنايي نداشت

هر چه مي پرسيدم، از خود، از خدا
از زمين، از آسمان، از ابرها

زود مي گفتند: اين کار خداست
پرس وجو از کار او کاري خداست


هرچه مي پرسي، جوابش آتش است
آب اگر خوردي، عذايش آتش است

تا ببندي چشم، کورت مي کند
تا شدي نزديک، دورت مي کند

کج گشودي دست، سنگت مي کند
کج نهادي پاي، لنگت مي کند

با همين قصه، دلم مشغول بود
خواب هايم خواب ديو و غول بود

خواب مي ديدم که غرق آتشم
در دهان اژدهاي سرکشم

در دهان اژدهاي خشمگين
بر سرم باران گرز آتشين

محو مي شد نعرهايم، بي صدا
در طنين خنده اي خشم خدا

نيت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه مي کردم، همه از ترس بود
مثل از بر کردن يک درس بود

مثل تمرين حساب و هندسه
مثل تنبيه مدير مدرسه

تلخ، مثل خنده اي بي حوصله
سخت، مثل حل صدها مسئله

مثل تکليف رياضي سخت بود
مثل صرف فعل ماضي سخت بود