انجمن بانیان بهبودی
بهبودی و لغزش - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن معتادان گمنام NA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=1)
+--- انجمن: پیامهای بهبودی_NA (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=89)
+--- موضوع: بهبودی و لغزش (/showthread.php?tid=196)

صفحه‌ها: 1 2 3


بهبودی و لغزش - NASIB - 2013-10-11

laghzesh محافظت از بهبودی خود

«به خاطر بسپارید که ما... در نهایت در قبال بهبودی و تصمیمهای خود مسئول هستیم.»

کتاب پایه

v

اکثر ما با انتخابهایی روبرو میشویم که بهبودی ما را با چالش مواجه میسازد. مثلاً اگر خود را دچار درد جسمی شدید مییابیم، باید تصمیم بگیریم آیا از دارو استفاده کنیم یا خیر. باید درباره شدت درد با خود بسیار صادق باشیم، با پزشک درباره اعتیاد و بهبودی خود صداقت داشته باشیم و با راهنمای خود نیز صادق باشیم. اما در نهایت خود تصمیم میگیریم، زیرا این ما هستیم که باید با عواقب این تصمیم زندگی کنیم.

چالش رایج دیگر، تصمیمگیری درباره شرکت یا عدم شرکت در یک مهمانی است که درآن مشروبات الکلی سرو میشود. دوباره باید وضعیت روحانی خود را در نظر بگیریم. اگر کسی که از بهبودی ما حمایت میکند در این مهمانی حضور داشته باشد، خیلی بهتر است. اما اگر در رویارویی با این چالش احساس ناتوانی میکنیم، احتمالاً باید از دعوت مزبور صرف نظر کنیم. امروز میدانیم حفظ بهبودی ما از حفظ آبرو مهمتر است.

همه این تصمیمگیری ها مشکل هستند و نه تنها مستلزم توجه دقیق ما، بلکه مستلزم راهنمایی راهنما و تسلیم کامل به نیرویی برتر هستند. با استفاده از همه این منابع میتوانیم بهترین تصمیم را بگیریم. اما در نهایت این تصمیم به عهده ماست. امروز در قبال بهبودی خود مسئول هستیم.

v

فقط برای امروز: وقتی با تصمیمی روبرو میشوم که بهبودیام را با چالش مواجه میسازد، قبل از تصمیمگیری با تمام منابعی که در اختیار دارم، مشورت میکنم.از کتاب فقط برای امروزHeart



RE: لغزش - mehdiast - 2013-10-14

با سلام
در زمانیکه ما در مسیر بهبودی قرار داریم و در بیشتر مواقع به تندی با حرکات معتاد گونه دیگران پاسخ میدهیم و سعی میکنیم آنها را از حرکاتشان آگاه کنیم یا اینکه دیگران را آگاه سازیم که خود ما چنین حرکاتی را انجام نمیدهیم
غافلیم از اینکه بیماری ما در آن زمان ها از همه مواقع بیدار تر وهوشیارتر هست
ما بهبودی را با کمک دیگران بدست می آوریم ولی باید یادمان باشد در حفظ ونگهداری آن همیشه یاید به تنهایی عمل کنیم
با تشکر :سهراب



RE: لغزش - mahla - 2013-10-17

بهبودی ولغزش

بسیاری ازاوقات لغزش به مرگ می انجامد. ما در تشییع جنازه

عزیزان زیادی شرکت کردیم،که لغزش به طریق مختلفی باعث

مرگشان شده است.اکثراین افراد سالها درگمراهی بسر میبرند وبا

بدبختی روزگار می گذرانند.آن هاکه کارشان به زندان یا تیمارستان

کشیده می شود،ممگن است جان سالم بدر ببرند و شاید مجددا به

معتادان گمنام رواورند.ما در زندگی روزانه خود،گاه دچار لغزشهای

عاطفی و روحانی می شویم ،این حالت باعث می شود که دربرابر

لغزش جسمانی ،یعنی مصرف.مواد مخدر،مقاومتی نداشته باشیم.

ازآن جا که اعتیاد یک بیماری غیر قابل علاج است،نتیجتا معتاد

همیشه در خطر لغزش قراردارند.لغزش هرگز اجباری و یا اتفاقی

نیست ودر مورد آن به ما حق انتخاب داده شده است.لغزش علامت

این است که ما دربرنامه خود خلایی داریم.ما این جریان را با دست کم

گرفتن برنامه بهبودی خود وپیدا کردن راه های گریز ،در زندگی

روزانه مان آغاز می کنیم. بدون آن کهمتوجه تله های سر راهمان

باشیم ،چشم بسته به دام این باورکه خودمان می توانیم گلیم خودرا ا

ز آب بکشیم،می افتیم. دیر یا زود گرفتار این تصور باطل می شویم که

مصرف مواد مخدرزندگی را آسان تر می کند.باور می کنیم که مواد

مخدر می توا ند حالمان را تغیر دهد،اما فراموش می کنیم که چه تغیر

کشنده ایست

برگزیده ای از کتاب پایه صفحه 100معتادان گمنام


دلایل لغزش

مسایلی که باعث رکود بهبودی وعود بیماری اعتیاد ودربعضی موارد

باعث لغزش می شود مطالب زیر به ترتیب شماره جدی تر می شود

ود ر آخر به بازگشت کامل بیماری اعتیاد وچنانچه هشدار را نادید ه

بگیریم با خطر جدی لغزش مواجه خواهیم شد.

1 ترس وعدم اطمینان ازاینکه آیا قادر خواهم بود پاکی خود را

همچنان حفظ کنم.

2 انکار جدی بودن اعتیادمان

3 قانع کردن خود وباور اینکه دیگر هرگز مصرف نخواهم کرد

4 سعی افراطی درتحمیل پاکی خود به دیگران

5 درحاشیه قرارگرفتن واظهار نظر ودخالت در موردکیفیتبهبودی دیگران

6 حا لت دفاعی به خود گرفتن وقتی راجع به خودتان انتقاد میکنند

7 رفتار افراطی وعدم انعطاف پذیری.رفتار تکراری وتکراردر روشمقابله با زندگی

8عکس العمل های لحظه ای استرس وفشار روحی

9 انزوا طلبی وگوشه گیری، دورشدن از دیگران

10 دیدتونلی،توجه افراطی به مسایل کم اهمیت،مشغولیتفکری تمرکز روی قسمت

کوچکی از زندگی

11 خالی بودن وقت وباری به هرجهت زندگی کردن

12 ازدست دادن قابلیت برنامه ریزی

13 غفلت ونا امیدی واحساس شکست

14 خیال پردازی وتفکر آرمان گرایانه

15 احساس درماندگی یاس ونا میدی

16 انتظار اینکه اوضاع بطور معجزه آسایی تغییر خواهد کرد

وهمه چیزدرست

خواهد شد

17 سردرگمی واختشاش فکری بیش از اندازه

18 عصبانیت وتحریک پذیری درهنگام صحبت کردن با دیگران

19به سادگی عصبانی شدن وبروز عکس العمل شدید

20 بهم خوردن عادات تغذیه زمان ودفعات ومقدار

21بلا تکلیفی وبدونه هد ف زندگی کردن

22 بهم خوردن خواب کم خوابی پرخوابی

23کار نکردن قدمهای دوازده گانه بصورت منظم

24 حضور نامرتب در جلسات بهبودی به بهانه های مختلف

25 دریافت نکردن کمک از دیگران در رابطه با بهبودی

26 ناراضی شدن از زندگی و با این فکر که اگر مصرف هم کنمفرقی نخواهدکرد

27 رنجش غیر منطقی تقصیر رابه گردن دیگران انداختن

28 احساس شدید تنهایی

29 پر کردن خلع با رابطه های احساسی عاطفی

30 لغزشهای روحانی...

اصولی که در ابتدای ورود به برمامه معتادان گمنام برای ما کارکرد

بازهم کارخواهد کرد. یکباردیگر ما خودمان را متعهد به اجرای برنامه

میکنیم ،یعنی بطورمرتب به جلسات می رویم با راهنمایمان صحبت

می کنیم وازدیگران درخواست کمک می کنیم ودوباره روی قدمهایمان

کار می کنیم.........



RE: لغزش - NASIB - 2013-10-24

از بیل ویلسون پرسیدند:ایا مطلبی بود که دوست داشتی جور دیگر مینوشتی؟گفت اری.کتاب گفته بندرت کسانی را دیده ایم که راه ما را با جدیت بپیمایند و به مقصد نرسند.اگر حالا میخواستم بنویسم میگفتم:هرگز کسی را ندیده ایم که راه ما را با جدیت بپیماید و به مقصد نرسدTongue


RE: بهبودی و لغزش - mehdiast - 2014-01-30

بهبودی و لغزش


بسيارى از مردم تصور مى‌كنند مفهوم بهبودى فقط مصرف نكردن موادمخدراست. آن ها لغزش را نشانه شكست كامل و پرهيز به مدت طولانى را، علامت موفقيت كامل مى‌دانند. اما تجربه ما كه برنامه بهبودى معتادان‌گمنام را دنبال مى‌كنيم، نشان داده است كه مسئله به اين سادگى نيست. گاه لغزش براى عضوى كه قدرى با انجمن ما مربوط شده است مى‌تواند چنان تجربه تكان دهنده‌اى باشد كه او را وادار به دنبال كردن جدى‌تر اين برنامه كند. در حالي كه اعضاى ديگرى را مى‌بينيم كه با وجود پرهيز دراز مدت، هنوز در اثر ناصادقى وخودفريبى قادر نيستند از بهبودى كامل و پذيرش اجتماعى بهره‌مند شوند. امادر مجموع، پرهيز كامل و مداوم، تماس و همسانى با اعضاى گروه‌هاى NA ، بهترين راهى است كه زمينه رشد را فراهم مى‌كند.

با آن كه معتادان در اصل همگى مانند يكديگرند، اما به عنوان فرد، شدت بيمارى وسرعت بهبودى ما با يكديگر تفاوت دارد. بعضى از اوقات لغزش ممكن است زمينه‌اى فراهم كند كه نهايتاً به آزادى كامل منتهى شود، اما در اوقات ديگر، آزادى به آن بستگى دارد كه با سماجت و عزم راسخ، هر چه پيش آيد، دو دستى به پاكى خود بچسبيم تا از مرحله بحرانى بگذريم. معتادى كه بتواند به هر طريق نياز و ميل به مصرف را حتى براى يك مدت كوتاه، نديده بگيرد و اختيار افكارغير ارادى و رفتار اجبارى خود را داشته باشد، به نقطه عطفى رسيده است كه مى‌تواند در بهبوديش سرنوشت ساز باشد. گاه موازنه احساس آزادى و استقلال حقيقى ما به هم مى‌خورد و با آن كه ظاهراً مى‌دانيم هر چه داريم در اثر اتكاء به يك نيروى برتر ، كمك كردن و كمك گرفتن از ديگران و هم دلى بدست آمده است، امّا ميل به تكروى و در دست گرفتن دوباره اختيار زندگى، ما را به طرف خود مى‌كشد. در طول دوران بهبودى، هيولاهاى زندگى گذشته به دفعات به سراغمان خواهند آمد. ممكن است احساس كنيم كه زندگى دوباره بى‌معنا، يك نواخت وكسل كننده شده است. ممكن است مغزمان از تكرار اصول تازه‌اى كه در زندگى پيدا كرده‌ايم، خسته شود و از لحاظ جسمى نيز به خاطر انجام مكرر فعاليت‌هاى تازه‌مان احساس كوفتگى كنيم. اما با اين حال ما مى‌دانيم كه اگر اين كارها را تكرار نكنيم، مطمئناً رفتار قديم خود را دوباره از سر مى‌گيريم. اگر از چيزى كه داريم استفاده نكنيم آن را از دست مى‌دهيم. اين دوره‌ها معمولاً بهترين دورانى هستند كه ما در آن رشد و پيشرفت مى‌كنيم. با آن كه شايد ظاهراً جسم و فكر ما ازتمام اين چيزها خسته به نظر برسند، امّا ممكن است قوه محركه تغيير و تبديل حقيقى، در عمق وجودمان در صدد پيدا كردن راهى باشد كه بتواند انگيزه‌هاى درونى ما را دچار تحول كند و زندگى‌مان را تغيير دهد.

هدف ما،نه فقط پرهيز جسمى بلكه بهبودى از طريق تجربه به كارگيرى قدم‌هاى دوازده‌گانه است. لازم است براى پيشرفت خود زحمت بكشيم. از آن جا كه يك فكربسته، به هيچ وجه ظرفيت پذيرش ايده‌هاى نو را ندارد، بنابراين بايد به طريقى روزنه‌اى براى نفوذ در آن پيدا كرد و چون فقط خود ما مى‌توانيم اين كار را براى خود انجام دهيم، از اين رو لازم است مواظب دو دشمن درونى خود، بى تفاوتى و تنبلى باشيم. اين طور به نظر مى‌رسد كه مقاومت در برابر تغيير، در خون ماست و فقط چيزى مانند يك انفجار اتمى مى‌تواند زمينه‌هاى لازم را براى اصلاح یا تغيير مسيردر ما به وجود آورد. لغزش، اگر از آن جان سالم به در ببریم، می‌تواند گوشزدی باشد جهت جلوگیری از فرایند تخریب. گاه، لغزش نزديكان و يا مرگ آن ها ممكن است ما را به خود بياورد و چشم ما را در مورد لزوم يك عكس‌العمل شديد باز كند.

معتادانى را ديده‌ايم كه به انجمن ما آمدند و با امتحان برنامه بهبودى ما مدتى پاك ماندند، اما بعضى از آن ها پس از مدتى، تماس خود را با ديگر معتادان در حال بهبودى از دست دادند و در نهايت، اعتياد، مجدداً در زندگى‌شان فعال شد. آن ها فراموش كردند كه در واقع مصرف موادمخدر در همان بار اول، جريان مرگ‌آور اعتياد را، دوباره به حركت در مى‌آورد. آن ها سعى كردند اعتياد خود را با اعتدال در مصرف و يا با مصرف موادمخدر بخصوصى كنترل كنند، اما هيچ يك از اين روش‌هاى كنترل، برای معتادان کارآیی ندارد.

لغزش، يك واقعيت است و مى‌تواند اتفاق بيفتد و اتفاق مى‌افتد. بنا به تجربه ما كسانى كه برنامه بهبودى ما را به طور روزانه دنبال نمى‌كنند دچار لغزش مى‌شوند و ما آن ها را مى‌بينيم كه در جستجوى بهبودى، دوباره به انجمن باز مى‌گردند. اين‌گونه افراد ممكن است قبل از لغزش، سالها پاك بوده باشند. آن ها كه بخت يارشان است ودوباره برمى‌گردند، در اثر اين تجربه تكان شدّيدى مى‌خورند. آنها مى‌گويند لغزش به مراتب وحشتناك‌تر از دوران قبلى مصرف است. ما هرگز كسى را نديده‌ايم كه مطابق برنامه معتادان‌گمنام زندگى كند و بلغزد.

بسيارى از اوقات لغزش به مرگ مى‌انجامد. ما در تشييع جنازه عزيزان زيادى شركت كرده‌ايم، كه لغزش به طرق مختلفى باعث مرگشان شده است. اكثر اين افراد سالها در گمراهى بسر مى‌برند و با بدبختى روزگار مى‌گذرانند. آن ها كه كارشان به زندان يا تيمارستان كشيده مى‌شود، ممكن است جان سالم بدر ببرند و شايد مجدداً به NA رو آورند.

ما در زندگى روزانه خود، گاه دچار لغزشهاى عاطفى و روحانى مى‌شويم، اين حالت باعث مى‌شود كه در برابر لغزش جسمانى، يعنى مصرف موادمخدر، مقاومتى نداشته باشيم. از آن جا كه اعتياد يك بيمارى غير قابل علاج است، نتيجتاً معتادان هميشه در خطر لغزش قرار دارند.

لغزش هرگز اجبارى و يا اتفاقى نيست و در مورد آن به ما حق انتخاب داده شده است. لغزش علامت اين است كه ما در برنامه خود خلائى داريم. ما اين جريان را با دست كم گرفتن برنامه بهبودى خود و پيدا كردن راه هاى گريز، در زندگى روزانه‌مان آغاز مى‌كنيم. بدون آن كه متوجّه تله‌هاى سر راهمان باشيم، چشم بسته به دام اين باور كه خودمان مى‌توانيم گليم خود را از آب بكشيم، مى‌افتيم. دير يا زود گرفتار اين تصور باطل مى‌شويم كه مصرف موادمخدر زندگى را آسان‌تر مى‌كند. باور مى‌كنيم كه موادمخدر مى‌تواند حالمان را تغيير دهد، اما فراموش مى‌كنيم كه چه تغييركشنده‌ايست. وقتى باور كنيم كه موادمخدر قادر است مشكلات مان را حل كند و فراموش كنيم كه چه بلايى مى‌تواند به روزگارمان بياورد، آنوقت ديگر واقعاً حسابمان پاك است. تا وقتى كه اين تصور باطل كه هنوز هم مى‌توانيم به مصرف خود ادامه دهيم و يا هنوز هم خود به تنهايى و بدون كمك مى‌توانيم قطع مصرف كنيم، درهم شكسته نشود، به طور قطع در حال امضاى جواز دفن خود هستيم. بنا به دلايلى، وقتى ما به خودمان و كارهاى‌مان نمى‌رسيم، اعتماد به نفس‌مان كم مى‌شود و به صورت الگويى در تمام زندگى‌مان تكرار مى‌شود. اگر ما از زير بار مسئوليت‌هاى زندگى‌مان شانه خالى كنيم، يعنى از جلسات غايب شويم، كاركرد قدم دوازدهم را پشت گوش بيندازيم و يا بخواهيم كه كنار گود بايستيم، برنامه بهبودى‌مان متوقف مى‌شود. اين ها چيزهايى است كه باعث لغزش مى‌شود و ما مى‌توانيم تغييرات به خصوصى را در خود احساس كنيم. در اين مواقع روشن‌بينى خود را از دست مى‌دهيم و احتمالاً از همه چيز و همه كس رنجيده و عصبانى هستيم. ممكن است نزديكان‌مان را از خود برانيم و خود را منزوى كنيم. در مدت زمان كوتاهى از خود بيزار مى‌شويم. بدون آن كه مجبور به مصرف موادمخدر باشيم، مجدداً اسير بدترين عادات و بيمارترين الگوهاى رفتارى خود مى‌شويم.

وقتى در ما رنجش و يا احساس شديد ديگرى به وجود مى‌آيد، استفاده نكردن از قدم‌ها، مى‌تواند باعث لغزش مان شود.

رفتار افراطى، وجه مشترك همه معتادان است. گاه ما سعى مى‌كنيم آن قدرخودمان را از چيزى پر كنيم، تا شايد راضى شويم، اما مى‌بينيم كه هيچ چيزنمى‌تواند راضى‌مان كند. اين، جزئى از الگوى رفتارى معتادگونه ما است. براى ماهيچ وقت، هيچ چيز كافى نيست. بعضى وقت ها ما اين مطلب را فراموش كرده و فكر مى‌كنيم كه فقط اگر بتوانيم به مقدار كافى غذا، رضايت جنسى و يا پول بدست آوريم، راضى مى‌شويم و همه چيز درست مى‌شود. هواى نفس، وادارمان مى‌كندكه تصميمات خود را بر مبناى سوء استفاده، خودخواهى، شهوت و يا غرور بيجا بگيريم. ما دل مان مى‌خواهد كه هميشه حرف، حرف خودمان باشد. غرورمان مى‌گويد كه خودمان به تنهايى مى‌توانيم موفق شويم، اما وحشت و احساس تنهايى سابق دوباره سراسر وجودمان را فرا مى‌گيرد. ما متوجه شده‌ايم كه در واقع، خود به تنهايى نمى‌توانيم موفق شويم، زيرا هر وقت سعى كرده‌ايم، اوضاع خراب‌تر شده است. لازم است مرتب به ما يادآورى شود كه از كجا آمده‌ايم و در صورت مصرف، بيمارى‌مان به صورت مضاعفى بدتر خواهد شد. اين جا، جايي است كه نياز به كمك انجمن داريم.

ما يك شبه بهبود پيدا نمى‌كنيم . وقتى ما متوجّه مى‌شويم كه تصميم بدى گرفته يا قضاوت بدى كرده‌ايم ، فوراً به فكر مى‌افتيم كه چطور آن را توجيه كنيم و اكثر دركوشش خود خواهانه ‌ايكه در از بين بردن رد پاي مان داريم، شديداً افراطى هستيم. ما فراموش مى‌كنيم كه امروز حق انتخاب داريم و حال مان روز به روز وخيم‌ترمى‌شود.

در شخصيت خود آزار ما گرايشى وجود دارد كه خواهان شكست ماست. اكثر ما احساس مى‌كنيم كه لايق موفقيت نيستيم. اين احساس، در تمام معتادان مشترك است. افسوس به حال خود، يكى از نواقص مخرب ماست و تمام انرژى مثبت را ازما مى‌گيرد. ما توجه‌مان را بر روى هر چيزى كه به مراد دل مان پيش نمى‌رود متمركزكرده و تمام زيبائى‌هاى ديگر زندگى را فراموش مى‌كنيم. بدون آن كه تمايلى براى بهبود زندگى خود داشته باشيم و يا اصلاً ميلى براى زنده ماندن هنوز در ما باشد، مرتباً رو به تحليل مى‌رويم. بعضى از ما ديگر هرگز دوباره بر نمى‌گرديم.

ما، بايد بسيارى از چيزهايى را كه فراموش كرده‌ايم، دوباره از نو بياموزيم و درصورتى كه مايليم جان سالم بدر بريم، بايد روش تازه‌اى در زندگى خود پيش بگيريم. معتادان‌گمنام، به همين دليل به وجود آمده است. اعضاى اين انجمن، به سرنوشت معتادان مستأصل و در حال نابودى علاقه مندند و مى‌توانند زندگى بدون موادمخدّر را، بوقت خود، به آن ها بياموزند. براى بسيارى از ما پيوستن به اين انجمن چندان آسان نبوده است، زيرا ما نمى‌توانستيم بفهميم كه مبتلا به بيمارى اعتياد هستيم. بعضى وقت ها، ما رفتار گذشته خود را قسمتى از وجود خودمان مى‌بينيم، نه قسمتى از بيمارى‌مان.

ما، قدم اول را بر مى‌داريم و اقرار مى‌كنيم كه در مقابل اعتيادمان عاجزيم و زندگى‌مان غير قابل اداره شده است. پس از مدتى آهسته آهسته اوضاع‌ بهترمى‌شود و ما شروع به بدست آوردن اعتماد به نفس از دست رفته خود مى‌كنيم. دراين جا غرورمان مى‌گويد كه حالا ديگر خودمان مى‌دانيم كه بايد چه بكنيم و چون اوضاع قدرى بهتر شده است، فكر مى‌كنيم كه ديگر چندان احتياجى به اين برنامه نداريم. غره‌گى مانند چراغ خطر است. تنهايى و وحشت قديمى دوباره به سراغ‌مان مى‌آيد. اوضاع خراب‌تر مى‌شود. متوجه مى‌شويم كه خودمان به تنهايى نمى‌توانيم موفق شويم. اين بار، قدم اول را جدى‌تر برمى‌داريم و آن را از صميم قلب مى‌پذيريم، اما به هر حال زمان‌هايى خواهد بود كه هوس شديد مصرف، دوباره بسرمان مى‌زند و حال بدى پيدا مى‌كنيم و دلمان مى‌خواهد كه فرار را بر قرار ترجيح دهيم. در اين مرحله لازم است به ما يادآورى شود كه از كجا آمده‌ايم و اگر لغزش كنيم اين بار وضع به مراتب خراب‌تر و بدتر مى‌شود. اينجاست كه بيش از هر وقت ديگرى به برنامه نياز داريم و متوجه مى‌شويم كه بايد آستين ها را بالا بزنيم.

وقتى ما فراموش كنيم كه چه كوشش و زحمتى صرف به دست آوردن اين دوران آزادى در زندگى‌مان شده است، ناسپاسى در ما پديد مى‌آيد و خود آزارى دوباره از نو آغاز مى‌گردد. در صورتى‌كه سريعاً در اين مورد چاره‌جويى نكنيم، خطر لغزشى كه تمام موجوديّت ما را تهديد مى‌كند، در كمين‌مان نشسته است. ما اگر به جاى استفاده از راه‌حل‌هاى اين برنامه، به تصورات باطلى كه از واقعيات داريم بچسبيم، دوباره منزوى مى‌شويم. تنهايى، ما را از داخل مى‌خورد و موادمخدر كه تقريباً هميشه قدم بعدى است، مى‌تواند بقيه كار را تمام كند. عوالم و احساساتى كه دراواخر دوران اعتياد تجربه كرده بوديم، حتى بدتر از گذشته، دوباره به سراغ‌مان مى‌آيند. اين ضربه‌ها در صورتى كه خودمان را تسليم برنامه معتادان‌گمنام نكنيم، به طور قطع نابودمان مى‌كند.

لغزش، هم مى‌تواند عامل نابودى ما باشد و هم ممكن است ما را به طرف خودشناسى و توجه به واقعيت وجودمان بكشاند. گريز زودگذر، ارزش تقاص دردناك مصرف دوباره را ندارد. براى ما مصرف كردن، با مردن برابر است، اما معمولاً فقط مرگ جسمى نيست و چيزهاى ديگرى هم در ما كشته مى‌شود.

يكى از بزرگ‌ترين موانعى كه بر سر راه بهبودى قرار دارد، انتظار بيجا از خود وديگران است. براى ما روابط مى‌تواند مسئله بسيار دردناكى باشد. ما مردمى رويايى هستيم و در مورد اتفاقات آينده پيش داورى مى‌كنيم . وقتى رويائى به حقيقت نمى‌پيوندد، عصبانى و رنجيده مى‌شويم. ما فراموش مى‌كنيم كه در مورد ديگران عاجزيم. افكار و احساسات قديمى، مانند تنهايى، يأس، بيچارگى و افسوس دوباره به سراغ‌مان مى‌آيند. فكر راهنما، جلسه، كتاب، نشريات و تمام چيزهاى مثبت ديگر از خاطرمان مى‌رود. ما مى‌بايست بهبودى خود را در رأس قرار دهيم و اولويت‌ها را فراموش نكنيم.

بر روى كاغذ آوردن چيزهايى كه مى‌خواهيم، چيزهايى كه تقاضا مى‌كنيم وچيزهايى كه به دست‌مان مى‌رسد و مشاركت آن ها با راهنما و يا يك آدم قابل اعتماد ديگر به ما كمك مى‌كند كه احساسات منفى خود را تجزيه و تحليل كنيم و ازميان‌شان بگذريم. وقتى به ديگران اجازه مى‌دهيم كه ما را در تجربه خود شريك كنند، اميد بهتر شدن اوضاع در ما قوت مى‌گيرد. اين طور به نظر مى‌رسد كه قبول عجز، براى ما مشكل بزرگى است. در صورت لزوم به اقرار به عجز، احتمالاً اول سعى خواهيم كرد با آن بجنگيم و پس از خسته شدن از كوشش‌هاى بيهوده خود، شروع به مشاركت با ديگران مى‌كنيم و دوباره اميدوار مى‌شويم. به نظر مى‌رسد كه شركت روزانه در جلسات، فقط براى امروز زندگى كردن و مطالعه نشريات‌مان، افكارو ديد ما را دوباره به طرف قطب مثبت هدايت مى‌كند. تمايل به آزمايش هر چه كه براى ديگران كاربرد داشته است امرى حياتى است. حتى در اوقاتى كه ما حس مى‌كنيم نمى‌خواهيم به جلسات برويم، رفتن به جلسات براى‌مان يك منبع قدرت واميد است.

براى ما بسيار مهم است كه وقتى هوس مصرف به سرمان مى‌زند، آن را با ديگران مشاركت ‌كنيم. عجيب است كه معمولاً تازه واردان تصور مى‌كنند، ميل به مصرف، براى معتادان امرى غير طبيعى است. وقتى وسوسه‌هاى سابق به سراغ‌مان مى‌آيند، با خود فكر مى‌كنيم حتماً ايرادى در كارمان است و ممكن نيست كه اعضاى ديگر بتوانند آن را درك كنند.

بسيار مهم است به خاطر داشته باشيم كه هوس مصرف مى‌گذرد. ما ديگر هرگز اجبارى به مصرف نداريم، هرگونه احساسى هم كه داشته باشيم، فرقى نمى‌كند و بالاخره همه آن ها مى‌گذرند. پيشروندگى بهبودى، حركتى مداوم در جاده‌اى سر بالا است. در صورتى كه ما در اين راه كوشا نباشيم، دوباره به طرف قعر سرازير مى‌شويم. پيشروندگى بيمارى ما مداوم است، حتّى در دوران پرهيز.

ما عاجز به اين جا مى‌آئيم و قدرتى را كه در جستجويش هستيم، به كمك اعضاى معتادان‌گمنام پيدا مى‌كنيم، اما براى دريافت آن بايد دست خود را دراز كنيم. حال با پاكى و در اين انجمن، لازم است با افرادى كه ما را خوب مى‌شناسند رفت و آمد كنيم. ما به يكديگر نياز داريم. معتادان‌گمنام، يك انجمن تنازع بقا است ويكى از مُحَسنات آن اين است كه ما را در تماس دائم و نزديك با همان كسانى قرارمى‌دهد كه مى‌توانند بهتر از هر كس ديگرى ما را درك و در بهبودى كمك كنند. ما هرچه قدر هم كه ايده و نيت خوب داشته باشيم، تا آن ها را به كار نگيريم، هيچ كارى ازپيش نمى‌بريم. دراز كردن دست‌مان، شروع تقلايى است كه بالاخره به آزادى مى‌انجامد و حصارهايى‌كه در آن زندانى هستيم را از ميان برمى‌دارد. يكى از علائم بيمارى ما، احساس بيگانگى است. مشاركت صادقانه، آزادى براى بهبودى را درما پديد مى‌آورد.

ما از اين كه ديگران حضورمان را در جلسات گرامى شمرده‌اند و باعث احساس راحتى ما شده‌اند بسيار سپاس گزاريم. ما اگر پاك نمى‌مانديم و به جلسات نمى‌رفتيم به طور قطع برداشتن قدم‌ها براى‌مان مشكل‌تر مى‌شد. مصرف هر گونه ماده مخدرى جريان بهبودى را به تأخير مى‌اندازد.

همه ما متوجّه مى‌شويم احساس خوبى كه باكمك به ديگران پيدا مى‌كنيم، محركى است كه ما را در زندگى موفق‌تر مى‌كند. ما مى‌آموزيم كه وقتى دردى داريم از ديگران تقاضاى كمك كنيم. براى اكثر ما گاه اين مسئله پيش مى‌آيد. ما دريافتيم كه وقتى درد دل مى‌كنيم ، از دردمان كاسته مى‌شود. اعضاى انجمن ما آماده‌اند افرادى را كه لغزش كرده‌اند در بهبودى يارى دهند ، آن ها بصيرت لازمه اين كار را دارند و در صورتى كه از ايشان سؤال شود مى‌توانند پيشنهادات مفيدى ارائه دهند. بهبودى ما در معتادان‌گمنام مى‌بايستى از درون خود ما سرچشمه بگيرد و هيچ كس براى هيچ كس ديگرى جز خود پاك نمى‌ماند.

ما در رابطه با بيمارى‌مان با يك قدرت نابود كننده و قهار كه قدرتش مافوق ما است و مى‌تواند ما را به لغزش بكشاند سر و كار داريم. اگر لغزش كرده‌ايم، مهم اين است كه بدانيم بايد هر چه زودتر دوباره خود را به جلسات برسانيم. در غير اين صورت ممكن است، فقط چند ماه ، چند روز یا چند ساعت از نقطه‌اى كه بازگشت از آن ديگرممكن نيست بيشتر فاصله نداشته باشيم. بيمارى ما آن قدر مكار است كه مى‌تواند ما را در تنگناهاى غير قابل تصورى گرفتار كند. وقتى اين اتفاق افتاد، تا وقت باقى است، البته اگر بتوانيم، دوباره به برنامه برمى‌گرديم. به مجرد مصرف، ما دوباره تحت كنترل بيمارى‌مان قرار مى‌گيريم.

ما هر چند وقت هم كه پاك مانده باشيم، هرگز به طور كامل بهبود پيدا نمى‌كنيم . غفلت و ركود دشمن شماره يك كسانى است كه مدت‌هاى طولانى پاك مانده‌اند.در صورتى كه اين غفلت طولانى شود، سلسله مراتب بهبودى متوقف مى‌شود. عوارض بيمارى دوباره به وضوح در ما نمايان مى‌گردد. انكار، دوباره به همراه وسوسه و اجبار ما را در خود مى‌گيرد. احساس گناه، پشيمانى، ترس و غرور، ممكن است غير قابل تحمل شود. به زودى به جايى مى‌رسيم كه ديگر كاملاً در تنگنا قرارگرفته و انكار و قدم اول در مغزمان به كشمكش برمى‌خيزند. اگر بگذاريم وسوسه مصرف بر ما غلبه كند، ديگر كار تمام است و تنها چيزى كه مى‌تواند نجات‌مان دهد، پذيرش تمام و كمال قدم اول است. ما بايد خودمان را كاملاً تسليم اين برنامه كنيم.

اوّلين كارى كه انجام مى‌دهيم اين است كه پاك مى‌مانيم و با اين عمل امكان به وجود آمدن مراحل ديگر بهبودى را فراهم مى‌آوريم. ماداميكه پاك بمانيم، در هرشرايطى، بزرگترين امتياز ممكن را در مقابل بيمارى خود داريم و از اين بابت سپاس گزاريم.

بسيارى از ما بهبودى خود را در اماكن محفوظى مانند مراكز بازپرورى وخانه‌هاى بهبودى، شروع مى‌كنيم. وقتى به اجتماع باز مى‌گرديم، در خود احساس گيجى، سردرگمى و زخم‌پذيرى مى‌كنيم. شركت هر چه بيشتر در جلسات، شوك اين گونه تغييرات را به مراتب قابل تحمل‌تر مى‌كند. محيط جلسات، فضاى امنى براى مشاركت با ديگران است. ما به مرور طبق اين برنامه زندگى مى‌كنيم ومى‌آموزيم كه اصول روحانى را در زندگى‌مان به كار ببريم. ما بايد از چيزهايى كه مى‌آموزيم استفاده كنيم والا آن ها را با يك لغزش از دست مى‌دهيم.

بسيارى از ما اگر نتوانسته بوديم به گروه‌ها و اعضاى NA اعتماد كنيم، كارمان تمام بود، زيرا هيچ راه ديگرى براى‌مان وجود نداشت. در آغاز، ما هم مجذوب اين انجمن شده بوديم و هم از آن مى‌ترسيديم. با آن كه ديگر با رفقاى دوران مصرف احساس راحتى نمى‌كرديم، امّا جلسات را هم هنوز خانه خود نمى‌دانستيم. به مروردر اثر تجربه مشاركت، ترس‌مان كمتر شد. هر چه بيشتر مشاركت كرديم، بيشترترس‌هاى‌مان فرو ريخت. ما به اين دليل مشاركت مى‌كرديم. رشد، يعنى تغيير كردن. حفظ سلامتى روحانى، يعنى بهبودى مداوم و جارى. انزوا، رشد روحانى ما را به خطر مى‌اندازد.

آن عده از ما كه انجمن را پيدا كرده و قدم‌ها را زندگى مى‌كنيم، به مرور مى‌آموزيم كه با ديگران چگونه ارتباط برقرار كنيم. همان طور كه رشد مى‌كنيم، مى‌آموزيم كه چگونه بر گرايش‌هاى مخفى شدن و فرار از خود و احساسات‌مان غلبه كنيم. صادق بودن در مورد احساسات‌مان، به ديگران امكان مى‌دهد با ما همسان شوند و خود را در ما ببينند. ما متوجّه شده‌ايم كه وقتى صادقانه ارتباط برقرار مى‌كنيم، بر ديگران تأثير مى‌گذاريم. صداقت، نياز به تمرين دارد. هيچ يك از ما ادعا نمى‌كنيم كه كامل هستيم. خصوصاً در مواقعى كه زير فشاريم و يا راه فرار نداريم، براى حفظ صداقت، بايد از قدرت روحانى و عاطفى زيادى برخوردار باشيم. مشاركت با ديگران، احساس تنهايى و انزوا را از ما دور مى‌كند. اين روند از قدرت خلاقه روح سرچشمه مى‌گيرد.

وقتى ما اين برنامه را كار كرده و روزانه قدم‌هاى آن را زندگى مى‌كنيم، در بكارگيرى اصول روحانى با تجربه مى‌شويم. اين تجربه كه در طول زمان بدست مى‌آيد، در بهبودى روزمره به ما كمك مى‌كند. ما بايد از هر چه كه ياد مى‌گيريم استفاده كنيم والا آن را از دست مى دهيم و فرقى هم نمى‌كند كه چند وقت پاك مانده‌ايم. سرانجام به ما نشان داده مى‌شود كه بايد صادق باشيم وگرنه دوباره مصرف مى‌كنيم. براى تمايل و فروتنى دعا كرده و عاقبت در مورد قضاوت هاى نادرست يا تصميمات بد خود صادق مى‌شويم. در برابر كسانى كه به آن ها لطمه زده‌ايم مسئوليت تقصيرات خود را بر عهده مى‌گيريم و هر طور كه لازم باشد اشتباهات مان را جبران مى‌كنيم. در اين مرحله ما دوباره وارد راه حل شده و براى خود برنامه‌اى داريم. اكنون به كارگيرى اين برنامه براى‌مان آسان‌تر مى‌شود ومى‌فهميم كه راه جلوگيرى از لغزش، توسل به قدم‌هاست.

تله ديگرى كه ممكن است پس از لغزش در آن گرفتار شويم، اين است كه فكركنيم ديگر نمى‌توانيم مصرف را متوقف كرده و پاك بمانيم. ما به تنهائى هرگز نمى‌توانيم پاك بمانيم. با درماندگى اعتراف مى‌كنيم كه خودمان ديگر نمى‌توانيم كارى از پيش ببريم. ما در حالى كه خودمان را ملامت و شكنجه مى‌كنيم، دوباره به طرف برنامه برمى‌گرديم و با خود فكر مى‌كنيم كه هيچ كس به شهامتى كه براى بازگشت لازم است اهميّت نمى‌دهد. ما در اين انجمن آموخته‌ايم كه خالصانه‌ترين احترامات را براى اين‌گونه شجاعت ها قائل شويم. ما از ته دل براى كسانى كه بازمى‌گردند هورا مى‌كشيم. لغزش خجالت ندارد، برنگشتن خجالت دارد. ما بايد ازاين خيال باطل كه خودمان مى‌توانيم، دست برداريم و آن را در هم بشكنيم.

نوع ديگر لغزش، از ميان رفتن اولويت پاكى است. براى ما پاك ماندن بايد دررأس هر چيز ديگرى قرار داشته باشد. همگى ما گاه سختى‌هايى را در دوران بهبودى خود تجربه مى‌كنيم و اگر از چيزهايى كه آموخته‌ايم استفاده نكنيم، دچار سقوط عاطفى مى‌شويم. آن ها كه از اين مهلكه‌ها جان سالم به در مى‌برند، شجاعتى از خود نشان مى‌دهند كه نمى‌تواند از خود آن ها سرچشمه گرفته باشد. ما پس از گذشتن ازاين گونه دوره‌ها متوجّه مى‌شويم كه هميشه قبل از طلوع، هوا تاريك‌تر است. ما وقتى از دوره سختى مى‌گذريم و پاكى خود را حفظ مى‌كنيم، براى بهبودى ابزارتازه‌اى پيدا كرده‌ايم كه مى‌توانيم به دفعات از آن استفاده كنيم.

ممكن است در صورت لغزش احساس خجالت و يا گناه كنيم. هر چند كه لغزش باعث شرمندگى است، امّا نمى‌توانيم هم آبرو و هم جان خود را در عين حال حفظ كنيم. ما به اين نتيجه رسيده‌ايم كه در اين‌گونه مواقع بهتر است هر چه زودتر خود رابه اين برنامه برسانيم. پا بر روى غرور گذاشتن، به مراتب از مردن يا به كلى ديوانه شدن بهتر است.

تا وقتى كه ما به خاطر پاكى خود شكرگزار باشيم، حفظ آن براى‌مان آسان‌تر است. بهترين راه شكرگزارى، رسانيدن پيام و مشاركت تجربه ، اميد و نيروى‌مان با معتادانى است كه هنوز در عذابند. ما حاضر به كمك به هر معتاد در حال عذابی هستيم.

زندگى روزانه به روال اين برنامه، تجربه‌هاى با ارزشى به همراه دارد. درصورتى كه وسوسة مصرف به سرمان بزند، با درسى كه از تجربه خود گرفته‌ايم، مى‌دانيم كه بايد با يك معتاد در حال بهبودى، تماس بگيريم و خودمان را به يك جلسه برسانيم.

معتادان در حال مصرف، مردمى خودمحور، خشمگين، وحشت‌زده و تنها هستند. در دوران بهبودى، ما رشد روحانى را تجربه مى‌كنيم. در دوران مصرف، مامردمى دروغگو، خودخواه و غالباً در بند زندان يا بازپرورى بوده‌ايم. برنامه به ما امكان مى‌دهد كه به اعضاى سازنده و مسئول اجتماع خود تبديل شويم.

همان طور كه ما وارد اجتماع مى‌شويم، آزادى سازنده ما، كمك مى‌كند تا اولويت‌هاى خود را مشخص كنيم و كارهاى اساسى را اوّل انجام دهيم. به كارگيرى روزمره قدم‌هاى دوازده‌گانه ما را از افرادى كه بوده‌ايم، به كسانى كه تحت رهبرى يك نيروى برتر هستند، تبديل مى‌كند. به كمك راهنما و يا مشاور روحانى‌مان به مرور مى‌آموزيم كه به نيروى برتر‌مان اعتماد كنيم و به او متكى باشيم.



RE: بهبودی و لغزش - daniel - 2014-02-07

در کتاب امده است ما بهبود پیدا می کنیم. در هیچ کجا از کتاب سخنی از درمان نیست. پس ما باید با انجام چند سری کارها و اجرای انها روی بهبودی خود کار کنیم. دوری از جلسه مساوی با فعال شدن بیماریست. و نتیجه ای جز ا
لغزش نخواهد داشت.و اگر دوباره بتوانیم به جلسه باز گردیم.محکمتر خواهیم بود.


RE: بهبودی و لغزش - tizban - 2014-02-18

زمانیکه از روی نواقص عمل میکنیم(خشم.رنجش.ترس.قضاوت........................).یعنی ورشکستگی روحی.واین یعنی لغزش..چون تمامی اینها مخدرات هستند و ما را تخریب خواهند کردUndecided


RE: بهبودی و لغزش - mohammad - 2014-02-25

..لغزش هرگز یک حادثه نیست. لغزش علامتی است که نشان می دهد در برنامه خود دستاویزی داشته ایم " کتاب پایه
دستاویزه چیزی است که برای استفاده از آینده کنار میگذاریم . مثال اگه پدرم فوت کرد چطور بتوانم سوک اورا تحمل کنم اگه زنم جدا شد چکار کنم اگه از کار بیکار شدم چی از کجا امرار معاش کنم پس مجبورم برای التیام آن دنبال نشئه شدن بروم تا .......دوباره بدبختی برگردد



RE: بهبودی و لغزش - NASIB - 2014-07-16

عضوی که در برنامه لغزش کرده با بازگشتش به برنامه و حضور در جلسات کارایی برنامه و وفاداریش را به اصول برنامه ثابت میکند.ما اینجا در بزرگراه تمایل منتظر شماهایی هستیم که از تقاطع روشن بینی و صداقت عبور میکنید
 


RE: بهبودی و لغزش - سارا - 2014-08-02

به خاطر داشته باش هرگاه به قله رسیدی همزمان در کنار دره ای عمیق ایستاده ای !