انجمن بانیان بهبودی
تحقيق ها و پژوهشهاي تاريخي - تاريخ جهان - نسخه‌ی قابل چاپ

+- انجمن بانیان بهبودی (http://forum.banianbehboodi.ir)
+-- انجمن: انجمن داستان نویسی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=249)
+--- انجمن: داستان های تاریخی (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=292)
+---- انجمن: تاریخ روم (http://forum.banianbehboodi.ir/forumdisplay.php?fid=295)
+---- موضوع: تحقيق ها و پژوهشهاي تاريخي - تاريخ جهان (/showthread.php?tid=2584)



تحقيق ها و پژوهشهاي تاريخي - تاريخ جهان - meshki - 2013-12-02



در روم، مرد، حاكم مطلق و بى‏چون و چراى زن و خانواده خويش بود و تنها او بود كه اختياردار مرگ و زندگى زن بود.(1) حتّى اگر زن يا فرزند مرتكب جنايتى مى‏شد وى توانايى داشت كه او را محكوم به اعدام كند. بر همين اساس، يكى از روميان قرن دوّم قبل از ميلاد به نام «كاتُن» گفته است: «شوهر بر زن خود حاكم است واختياراتش را حدّى نيست .هر چه بخواهد مى‏تواند كند. اگر از زن خطايى سر بزند او را جزا مى‏دهد؛ اگر شراب بياشامد محكومش مى‏كند و اگر بى‏ناموسى كند او را مى‏كشد.»(2)

زن در روم به سان كنيزى بى‏ارزش بود كه هيچ قدر و منزلتى در اجتماع نداشت؛(3) موجودى رشد نايافته و نابالغ پنداشته مى‏شد كه طبق قانون، هميشه قيّم و سرپرستى داشت؛ مادام كه همسر داشت، تحت سرپرستى او بود و پس از بيوه شدن، تحت سرپرستى پسر بزرگش.(4)

تشريفات ازدواج در روم، معمولاً براى فرزنددار شدن بود و در كشتزارها، كودكان و زنان به عنوان مقوله‏اى از اموال محسوب مى‏شدند. زناشويى به همّت اولياى دختر و پسر ترتيب مى‏يافت و برخى از اوقات هم اتفّاق مى‏افتاد كه افراد در كودكى نامزد يكديگر مى‏شدند؛ به هر حال، رضايت پدر پسر و دختر لازم بود و بدون رضايت پدرها ازدواج شكل نمى‏گرفت.

در قوانين روم باستان، زناشويى اجبارى بود، امّا در سال 413 ق.م. هنگامى كه «كاميلوس» (Camillus) ـ محتسب رم ـ مالياتى براى مردان مجرّد مقرّر كرد، اين حكم از اعتبار افتاد.

ازدواج مرسوم در بين روميان بر دو نوع بود: با تحويل زن و اموال او به اختيار شوهر يا پدر او (Cum manu) يا بدون تحويل زن و اموال او (manuSine). ازدواج نوع اوّلى كه ذكر كرديم - (Cum manu)- يا به حكم يك سال همخوابگى (Usus)، يا بر اثر خريد (Coemptio) و يا از طريق مراسمى به نامِ نان و شيرينى را با هم خوردن (Confarreatio) صورت مى‏پذيرفت. ازدواج نوع دوّم هم (Sime manu) نيازى به آيين دينى نداشت و فقط در برگيرنده رضايت عروس و داماد بود.(5) در ازدواج از طريق خريدن (Coemptio)، ظاهرا پسر، دختر را مى‏خريد و در حضور يكى از رؤساى حكومت، سكّه مسى را به كفّه ترازو نزديك مى‏كرد و به عنوان قيمت و بهاى دختر به والدين او تسليم مى‏نمود.(6)

زناشويى بر اثر خريدارى، از همان اوائل تاريخ روم، كم كم از رونق افتاد و به زودى شكل معكوس يافت و سرانجام به آن‏جا رسيد كه جهيزيه زن در واقع امر، مرد را مى‏خريد .اين جهيزيه معمولاً در اختيار شوهر بود؛ امّا در صورت بروز طلاق يامرگ شوهر، معادل آن به زن برگردانده مى‏شد. درازدواجى كه از طريق مراسم نان و شيرينى صورت مى‏گرفت، طلاق دشوار بود. در ازدواج نوع اوّل (Cum manu) حقّ طلاق فقط و فقط منحصر به مرد بود. در زناشويى نوع دوّم (Sine manu)، طلاق به اراده هر يك از دو طرف، بدون رضايت طرف ديگر امكان‏پذير بود.(7)

در روم قديم، پدر مى‏توانست دخترش را وادار به جدايى از همسرش كند، حتّى اگر خود دختر تمايلى به طلاق نداشت.(8) به موجب قانون «ژوستين» ـ امپراطور مسيحى روم ـ اگر زن و شوهر مى‏خواستند از هم جدا شوند، طبق قانون مجبور بودند كه موافقت كنند بعد از طلاق در صومعه اقامت گزينند.(9) در صورت بروز طلاق نمى‏توانستند تا يك سال و نيم بعد از طلاق ازدواج جديدى كنند. اگر هم كه از يكديگر جدا نمى‏شدند و بر حسب اتّفاق يكى از آن دو فوت مى‏كرد، دوّمى مكلّف بود تا دو سال بعداز مرگ وى از ازدواج دوباره اجتناب كند.(10)

زناكارى آن قدر رايج بود كه به ندرت توّجه كسى را جلب مى‏كرد، مگر آن كه به رسوايى آن براى مقاصد سياسى دامن زده مى‏شد. پس از مدّتى هم گويا قوانين و مقرّرات خشك و خشن طلاقِ، منسوخ شد. به همين دليل مى‏نويسند: «هر زن اشرافى دست كم يك بار طلاق مى‏گرفت.»(11) از اين پس، مردان، زن مى‏گرفتند فقط به قصد آن كه به جهيزيه‏اى هنگفت دست بيابند، يا با بزرگان وصلت كنند. يكى از روميان به نام «كاتو» اين ازدواج‏هاى متعدّد را شاهد بوده و مى‏نالد از اين كه امپراطورى روم، به بنگاه زناشويى مبدّل شده است. اين وصلت‏ها اغلب، وصلت‏هاى سياسى بودند و مردان به محض حاصل شدن مقصودشان در پى زنى ديگر برمى‏آمدند تا يك پلّه ديگر به مقام برتر يا ثروت بيش‏تر نزديك شوند.مردان به راحتى زنانشان را طلاق مى‏دادند و از آنها جدا مى‏شدند؛ مجبور هم نبودند كه براى اين كارشان دليلى بياورند، بلكه فقط نامه‏اى براى زن مى‏فرستادند و آزادى او و خويشتن را اعلام مى‏كردند. بعضى از مردان هم هرگز ازدواج نمى‏كردند و بيزارى خود از گستاخى زنان را دليل تصميم خويش مى‏شمردند. «متلوس ماسدونيوس»(Metellus Macedonicus) ـ محتسب سال 131 ـ از مردان خواست كه زن گرفتن را وظيفه‏اى در قبال حكومت بشمرند، هر چند كه زن مايه عذاب (Molestia) باشد؛ امّا پس از آن كه او اين خواهش را مطرح كرد تعداد مردان مجرّد و پدران و مادران بى‏فرزند با سرعتى بيش از پيش فزونى يافت.(12)

تولّد در روم حادثه‏اى پر خطر بود؛ چون اگر كودك داراى اندام ناهنجار يا از جنس دختر بود، پدر به حكم عادت مى‏توانست او را بكشد. در غير اين موارد، مقدمش گرامى بود؛ زيرا اگر چه روميان تا اندازه‏اى از گسترش خانواده جلوگيرى مى‏كردند، امّا سخت آرزو داشتند كه داراى پسر شوند.(13)

بى فرزندى در نظر عامّه مردم بسيار نكوهيده و ناشايست بود و دين با تقرير اين كه اگر رومى پسرى از خود براى نگاهدارى از گورش به جاى نگذارد، روانش تا ابد در عذاب خواهد بود، فرزند آورى را تشويق مى‏كرد؛(14) البتّه بايد گفت كه پسر آورى را تشويق مى‏كرد نه فرزند آورى را، چون آنان فقط پسر را مايه آرامش روح پدر مى‏دانستند نه دختر را.

از همه افراد خانواده، پدر تنها كسى بود كه در دوران نخستين جمهورى، در برابر قانون از بعضى حقوق برخوردار بود. تنها او بود كه مى‏توانست مال بخرد و بفروشد و نگهدارى كند و در معاملات و عقود شركت كند. در آن زمان، وى حتّى صاحب جهيزيه زن خود نيز بود.(15) زن به هيچ وجه حقّ حضور در محاكم قضايى را نداشت؛ حتّى به عنوان شاهد. وقتى هم كه بيوه مى‏شد و همسرش را از دست مى‏داد، هيچ گونه ادّعا يا حقّ زوجيّت بر دارايى و اموال شوهرش نداشت؛ شوهر اگر مى‏خواست مى‏توانست كه هيچ چيزى براى او نگذارد. علاوه بر همه اين‏ها، همان سان كه گفتيم، زن در هر سنّ و سالى كه بود تحت سر پرستى و قيموميّت يك مرد بود كه اين مرد مى‏توانست پدرش باشد يا اين كه برادر يا شوهر يا فرزند و يا سرپرست او؛ و او بدون اجازه آن قيّم، حقّ زناشويى يا استفاده از اموال خود را نداشت امّا مى‏توانست از آن قيّم ارث ببرد.(16)

اگر زنى به جرمى متّهم مى‏شد، شوهرش حقّ دادرسى و كيفر او را داشت و مى‏توانست وى رابه جرم زنا يا دزديدن كليدهاى انبار شرابش به مرگ محكوم كند. در حقّ فرزندان نيز اختيار مرگ و زندگى و فروختن به اسارت با او بود و بى‏رضايت او، ازدواج فرزندانش ممكن نبود. دختر شوهردار همچنان در بند اقتدار پدر مى‏ماند مگر آن كه پدر به وى اجازه ازدواج (از نوع Cum manu) مى‏داد و او را به دست شوهرش مى‏سپرد. مرد، نسبت به بندگان خود اختيار بى‏حدّى داشت و اينان به اتّفاق زن و فرزندانش، «مانچى پيا»ى وى (Manchipia) يعنى زير دست و ملك او محسوب مى‏شدند و صرف نظر از سنّ و وضعيّتشان، آن قدر در سايه قدرت او باقى مى‏ماندند كه خود او به رهانيدن يا خلع يد خود از ايشان اراده مى‏كرد. اين حقوقِ خانواده سالارى(Pater familias) تا اندازه‏اى به وسيله عادت و رأى عامّه و شوراى قومى و قانون محدود مى‏شد و گرنه تا زمان مرگ پدر دوام داشت و با جنون يا حتّى خواست خود او قابل انقضاء نبود.(17)